
مهدی آذرپندار-گروه فرهنگی : 12ام اردیبهشت سال 91، نامهای از سوی بیش از بیست رسانهی انقلابی و اصولگرا خطاب به «عزتالله ضرغامی» نوشته شد (اینجا) که در آن از مواضع عجیب مجری-سردبیر وقت برنامهی هفت -«فریدون جیرانی»- در حمله به مواضع سینمای انقلاب، انتقاد و با معرفی نمایندگانی، از رئیس رسانهی ملی خواسته شده بود تا زمینه را برای مناظره نمایندگان جبهه فرهنگی انقلاب با دست اندرکاران برنامهی «هفت» فراهم کند. اما چند روز بعد، به دنبال انتشار این نامهی سرگشاده، رسانه ملی در اقدامی که رسانهها از آن به عنوان فرار به جلو یاد کردند، بجای ایجاد زمینه مناظره، اقدام به برکناری «جیرانی» و تغییر در تیم مدیریت برنامه کرد تا بنحوی این جریان از پاسخگویی به سوالات فعالان انقلابی عرصهی سینما طفره رود.
به گزارشی بعد از این اقدام رسانهی ملی، نامهی دیگری در 25 اردیبهشت 91 از سوی همان رسانهها منتشر شد که که در آن به صراحت آمده بود: « بیانیهی نخست رسانههای جبههی فرهنگی انقلاب تنها سنگ محکی بود برای نشان دادن عیار روحیهی محافظهکاری حاکم بر سازمان تحت امرتان و همچنین میزان پایبندی و اعتقاد شما به حضور گفتمان انقلابی در بزرگترین دستگاه تبلیغی نظام اسلامی به بهانهی یک برنامهی سینمایی به عنوان مشتی از خروار. و اگرنه ما نه به برنامهی قبلی و نه به سری جدید برنامهی «هفت» با حضور عوامل جدید امیدی نداشته و نداریم. اما متأسفانه آنچه در اقدام اخیر صدا و سیما ذبح شد، همان دغدغهای بود که منجر به صدور بیانیهی قبلی گردید؛ منطق گفتگو و حضور گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی در رسانهی ملی.»
حالا دو سال از این نامهنگاریها میگذرد و ابعاد این جمله که «ما نه به برنامهی قبلی و نه به سری جدید برنامهی «هفت» با حضور عوامل جدید امیدی نداشته و نداریم» بیش از همیشه روشن شده است. تا آنجا که «هفت» جدید به سردبیری «محمود گبرلو» گاه در مسیر روشنفکری از برنامهی «فریدون جیرانی» هم جلوتر میرود و حتی یک «فراستی» هم نیست که گاهی از معایب شبهروشنفکری بیمار ایرانی روی آنتن بگوید تا فارغ از بحثهای محتوایی، «هفت» لااقل به جهت تنوع هم که شده، رنگ و بوی جذابیت به خود بگیرد و از تک صدایی «سینما یک ناحیهی مقدسه است» دربیاید.
در راستای همین روند، آخرین نمونهی «روشنفکری» بیمحابای برنامهی «هفت»، میزگرد این برنامه در نقد و بررسی آرای سید شهیدان اهل قلم بود که در آن، «سید مرتضی آوینی» حقیقتاً یک بار دیگر شهید شد. برنامهای که از همان آغاز با این گاف کلید خورد که مجری برنامه، نام «سید مرتضی آوینی» را «سید محمد آوینی» خواند. و چه تقارن تصادف جالبی رخ داد در شبی که قرار بود قرائت برخی از اعضای خانوادهی «آوینی» به جای تصویر حقیقی او روی آنتن برود و این جابجایی، حتی به حیطهی اسامی نیز کشیده شد تا نام برادر بزرگتر آوینی، در ابتدای برنامه به جای «سید مرتضی آوینی» ذکر شود.
در ادامه از مهمانان این برنامه رونمایی شد که «حسین معززینیا» -یکی از منتقدان جوان مجلهی سوره در دورهی سردبیری «سید مرتضی آوینی» و داماد وی- «محمدعلی حسیننژاد» -پژوهشگر و از اعضای قدیمی مجلهی سوره در دورهی سردبیری «سید محمد آوینی»- و «عبدالله اسفندیاری» -مرد همیشه در صحنهی همهی موضوعات سینمای ایران و از مدیران فارابی در سالهای دور- به عنوان حاضرین در استودیو به مخاطبان برنامه معرفی شدند.
بدیهی است که حضور «معززینیا» و «حسیننژاد» در این برنامه با توجه به سوابق کاری و حتی نسبی آنها با شهید آوینی چندان غیرمنتظره نبود، اما دعوت از «عبدالله اسفندیاری» که خود به واسطهی دخیل بودن در سیاستهای موسوم به سینمای عرفانزده و گلخانهای فارابی در اواخر دههی شصت، مرجع ضمیر انتقادات آوینی بوده است، از همان ابتدای شروع میزگرد عجیب به نظر میرسید.
سابقهی این جدال فکری «آوینی» و مروجان تفکر سینمای گلخانهای و عرفانزدهی دههی شصت در تلقی متفاوت این افراد از موضوع سینما و ماهیت آن بود. «سید مرتضی آوینی» فیلمهای امثال «کیارستمی» و «مهرجویی» را به جهت تفرعن روشنفکرانه و داشتن داعیهی تربیت مخاطب و نگاه از بالا به مردم -که از بدیهیترین شرطهای ورود به وادی روشنفکری است- اصولاً با ذات سینما در تضاد میدانست و معتقد بود فیلم باید اول برای مخاطب عام قابل تحمل و تماشا باشد و بعد، تلاش کند تا مفاهیم مورد نظر خود را منتقل کند. نه آنکه فیلمساز به بهانههای روشنفکری اداهای فرمالیستی را ضمیمهی خود کند و از نگاه کردن به عکس روی جلد چند کتاب عرفانی، فیلم بسازد و مدعی شود که این فیلم را برای مخاطب خاص ساخته است.
اما مدیران فارابی و امثال «اسفندیاری» در آن دوره، فیلمهایی مثل «هامون» و «نار و نی» و ... را مماس با سینمای مورد نظر خود یافته بودند و برای آنها خیلی مهم نبود که این نوع سینما، تا چه حد مورد پسند مخاطب عام قرار خواهد گرفت. از همین رو، جریان مدیران سینمایی وقت، چتر حمایتی خود را بر فراز سینمای سوبسیدی روشنفکری گسترده و فیلمهایی را که فقط برای اکران در سینهکلوبها مناسب بود، جایزه میدادند و ترویج میکردند. آنها در میان سینماگران غربی شیفتهی سینمای «تارکوفسکی» و «پاراجانف» و «آندره وایدا» بودند و در مقابل، آوینی حامی سینمای «هیچکاک» و «جان فورد». آنها «مهرجویی» و «کیارستمی» را سینماگر میدانستند و در مقابل، آوینی «حاتمیکیا» و «افخمی» را. برای آنها فروش در گیشه نوعی دشنام و دغدغهای سخیف و درجه چندم محسوب میشد و برای آوینی، گیشه و فروش بلیت، جزئی از ماهیت سینما. و به راستی اگر گیشه جزئی از سینما نیست، پس چرا برای فیلمها بلیت میفروشند؟ چرا همان فیلمی را که در «سینما عصر جدید» به عنوان پاتوق روشنفکران در ان سالها اکران میکردند، در سینماهای شوش هم اکران میشد؟ اصلاً در چنین شرایطی که «سینهکلوب» در ایران وجود خارجی نداشت، صحبت از مخاطب خاص چگونه انجام میشد؟
اما اوج چالش آوینی با حامیان این نگرش را میتوان در سمینار مشهور سینمای بعد از انقلاب مشاهده کرد؛ جایی که «سیدمرتضی آوینی» به عنوان یکی از سخنرانان این سیمنار، تعدادی سوال با همین نگرش به سینما و در انتقاد از سینمای عرفانزده مطرح میکند و سپس با آنچنان رفتار غیرمحترمانهای از سوی روشنفکران روبرو میشود که خود بعدها این جلسه را بازجویی روشنفکران از خود میخواند و این سمینار به سندی همیشگی برای نشان دادن روحیات فاشیستی روشنفکران تبدیل میشود.
حال با این توصیفات، شاید بد نباشد بدانید که «عبدالله اسفندیاری» به عنوان یکی از مهمانان برنامهای که به بزرگداشت و بررسی افکار آوینی اختصاص داشت، در اواسط بحث اعتراف کرد که یکی از حاضران در این سیمنار و جز کسانی بوده که علیه آوینی صحبت و او را متهم به تناقضگویی کرده است! عجیبتر آنکه او در طول بحث اضافه کرد که هنوز هم باور دارد که صحبتهای آوینی در آن سمینار متناقض بوده است.
البته غرض از این مطلب، انتقاد از حضور یک چهرهی منتقد به آوینی در میزگرد بررسی آرای او یا اعتراض به نقد آوینی روی آنتن زندهی تلویزیونی نیست؛ چه آنکه ما هم معتقدیم آوینی را نباید چنان مقدس کرد که کسی نتواند از او و افکار او انتقاد کند و اتفاقا باید باب بحث در مورد او را با حضور موافقان و مخالفان باز گذاشت؛ اما بحث اینجاست که در برابر کسی چون «عبدالله اسفندیاری» که به این میزگرد دعوت شده بود تا سید شهیدان اهل قلم را به تناقضگویی متهم کند، کدام یکی از حضار محترم این میزگرد تلویزیونی قرار بود که پاسخ «اسفندیاری» را بدهد و از آوینی در برابر روشنفکران دفاع کند؟ آیا یک برنامهساز تلویزیونی نباید ترکیب یک میزگرد را طوری انتخاب کند که موافقان و مخالفان یک موضوع همه در میزگرد حضور داشته باشند و بتوانند صحبت کنند؟
آنچه در این میزگرد عملاً دیده میشد، این بود که «حسیننژاد» آمده تا حرف از پیش آماده کردهی خود را بزند و از همین رو، در کل زمان این برنامه کاری به حرف بقیه نداشت و به جز حضور فیزیکی، پیوند دیگری با میزگرد برقرار نکرد. «معززینیا» هم که کلاً آمده بود تا برای چندمین سال پیاپی بگوید آوینی چماقدار نبود، آوینی ضد خاتمی نبود، ضد هاشمی نبود، آوینی را مصادره نکنید و قس علی هذا... به دیگر سخن، باید گفت که او نیامده بود تا کسی را ثابت کند، بلکه آمده بود تا بخشی از تصویر شکل گرفتهی آوینی را که با حال و هوای امروز خود تعارض دارد، نفی کند. در چنین شرایطی سوال اینجاست که پس چه کسی در این برنامه قرار بوده از مشی آوینی در برابر روشنفکران و امثال «اسفندیاری» دفاع کند؟
بدین ترتیب عجیب نیست که بدانید «اسفندیاری» در این میزگرد حسابی یکهتازی کرد و در میان سکوت «معززینیا» و «حسیننژاد» حتی وجه ضد روشنفکری آوینی را زیر سوال برد و گفت: «چه کسی گفته آوینی ضد روشنفکر بوده؟ آوینی خود یک روشنفکر مسلمان بود...»! و فقط آنها که آوینی خواندهاند، میدانند که انتساب لقب روشنفکر –حتی با اضافه کردن یک واژهی مسلمان– به نویسندهی کتاب «حلزونهای خانه به دوش» که سرتاسر آن به مقالاتی علیه جریان روشنفکری اختصاص دارد، چه ظلم بزرگی است.
جالب آنکه حتی با وجود چند بار تلاش مثبت «گبرلو» برای تبدیل گپ شبانهی برنامهی هفت به یک میزگرد واقعی که در آن مخالفان با موافقان چالش میکنند، «معززینیا» به وضوح از بحث کردن با «اسفندیاری» بر سر علت مخالفت شهید آوینی با فیلمهای عرفانزده و سیاسیتهای فارابی انتهای دههی شصت طفره رفت و ترجیح داد که با او علیه دشمن مشترک –ارزشیهای دوستدار آوینی- همکلام باشد؛ حتی اگر که امثال «اسفندیاری» آوینی را به تناقضگویی متهم کنند.
البته بخش بامزهی ماجرا این جا بود که «عبدالله اسفندیاری» برای آنکه اثبات کند آوینی در مورد بحث مخاطب و رابطهی آنها با فیلمهای عرفانزدهی دههی شصتی مورد علاقهی روشنفکران و فارابی اشتباه میکرده و متوجه نبوده که مخاطب معمولاً علاقهمند به فیلمها و حرفهای سطحی است و حرفها و آثار عمیق را پس میزند، مثالی از یک منبر عوامپسند زد که بسیار منبر داغ و پرررونقی بوده، اما یک شب که برای سخنران آن مشکلی پیش میآید و به جای او شهید مطهری در مجلس حاضر شده و سخنرانی میکند، همه از این مجلس ابراز نارضایتی میکنند و خواستار همان سخنرانیهای عوامپسندانه میشوند! و این مثال عمق ناآگاهی مدیر سینمایی باسابقهی این مملکت را نشان میدهد که منبر را با سینما مقایسه میکند؛ بیآنکه از تفاوت ماهوی آنها بگوید و البته حقانیت و موقعیتشناسی درست آوینی را اثبات میکند که در آن ایام، ماهیت سینما را شرح میداد تا شاید امثال «اسفندیاری» متوجه باشند که پدیدهای مثل سینما که سرگرمی از بایستههای آن است و مخاطب برای آن بلیت میخرد و هزینه میپردازد، با منبر که سرگرمساختن مردم جز وظایف آن نیست و ورود برای عموم آزاد است، تفاوت بنیادین دارد.
از سوی دیگر، «معززینیا» دائم از این صحبت میکرد که نباید به استناد یک جمله از آوینی و یا یک مقالهی او را تحلیل کرد؛ بلکه باید مسیر او را مورد تحلیل قرار داد. البته که این صحبت، غلط نیست، اما این به معنای عدم رجوع به مقالات آوینی هم نخواهد بود. نظرات سید مرتضی آوینی نسبت به سینمای داستانی و سینمای غرب در طول زمان تغییر کرده است و کسی هم نمیتواند آن را انکار کند، اما در نسبت او با روشنفکران هیچ تغییری در طول سالیان قلم زدن او به وجود نیامده است و حتماً امثال «معززینیا» آن را میدانند. او حتماً مقالهی «تحلیل آسان» آوینی را خوانده، نقد «هامون» و عباراتی چون اینکه «مهرجویی هذیان میگوید» را از نظرگذرانده و با تندی قلم آوینی در نقد فیلم «زندگی و دیگر هیچ» آشناست. اما عجیب آن است که او در طول برنامه حتی یک جمله هم از نسبت آوینی با روشنفکران سخن نگفت. اتفاقی که در «مرتضی و ما» کیومرث پوراحمد هم رخ میدهد و مواردی مثل انتقاد روزنامههای کیهان و جمهوری اسلامی از آوینی تیتر شده و از کنار مسائلی چون رفتار روشنفکران در سمینار سینمای بعد از انقلاب به راحتی عبور میشود.
به عبارت بهتر، «معززینیا» از مسئلهای انتقاد میکند که خود به آن مبتلاست. او میگوید عدهای –بخوانید ارزشیها- یک وجه از آوینی –بخوانید وجه ضد روشنفکری او- را گرفته و آن را اغراقشده روایت میکنند، در حالی که خود نیز همین کار را میکند و با سانسور وجههی ضد روشنفکری او، سعی میکند فقط ابعاد نظری سید مرتضی در مورد سینما و جدال او با کیهان و جمهوری اسلامی را بازگو کند. و البته او در انتقال نظرات سینمایی آوینی هم چندان صادق نیست. چنانکه وی به طور مثال در سرمقالهی مهرماه 91 مجلهی 24، در مطلبی با موضوع نقد فیلم، جملاتی از «سید مرتضی آوینی» را نقل میکند تا اثبات کند که او فرم فیلمها را نقد میکرده و از نقد مضمون پرهیز داشته است. اما او مواردی مثل جملات پایین را فراموش کرده و در مقاله به آنها اشارهای نمیکند:
«آنچه مرا واداشته تا یادداشتی کوتاه بر فیلم «رقصنده با گرگ» بنویسیم، میتوانست آن باشد که این فیلم ساختمانی بسیار محکم و هنرمندانه دارد و با وفاداری بسیار نسبت به آنچه من «ذات سینمام مینامم، ساخته شده و همچنین میتوانست آن باشد که این بار بنیاد فارابی، خلاف معمول، عنایتی هم به سینمای آمریکا پیدا کرده و به جای فیلمهای عجیب و غریب و بیتماشاچی ... فیلمی سالم و روان و قصهگو و خوش ساخت وارد کرده است که روی پرده تلویزیون و ویدئو جلوهای ندارد و فقط روی پرده عریض باید به تماشای آن نشست. اما آنچه مرا به نوشتن کشانده نه ساختنان هنرمندانه فیلم و نه ناپرهیزی بنیاد فارابی، بلکه «مضمون» فیلم «رقصنده با گرگ» است و این کار خلاف آنچه پیش از این کردهام نیست؛ معتقدم که تنها فیلمهایی مستحق نقد مضمون هستند که از تکنیک و ساختمان خوبی برخوردار باشند...» (آینه جادو، جلد دوم، نقدهای سینمایی، مقالهی «رقصنده با سرخپوستان»)
یا این یکی:
«انگیزهی اصلی نگارنده، ارائهی دیدگاهی متفاوت نسبت به این اثر جنجالبرانگیز سینمایی –منظور فیلم «زیر آسمان برلین» ساختهی «ویم وندرس» - است تا خوانندگانی که فیلم را ندیدهاند، حداقل بدانند که در رابطه با محتوای فیلم و ایدهی سازندهی آن نظرگاههای دیگری هم میتواند وجود داشته باشد.» (آینه جادو، جلد دوم، نقدهای سینمایی، مقالهی «هبوط به روایت آقای ویم وندرس»)
و نیز این:
«تکنیک فیلم هرگز از روح آن قابل تفکیک نیست و تکنیک خوب آن است که بتواند روح و جان متناسب را به فیلم ببخشد. تکنیک فیلم در کجاست؟ در دکوپاژ، میزانسن، فیلمبرداری، نورپردازی، بازیگری؟ ... همهی اینها؟ و اگر همهی اینها خوب باشد، آیا میتوان با یقین مطمئن بود که فیلم مزبور، فیلم خوبی از آب درخواهد آمد؟ خیر. پس تکنیک چیست؟ به نقدهایی که در نشریات خارجی به چاپ میرسد، نگاه کنید چیست که مورد نقد قرار میگیرد؟ تکنیک، مضمون... و یا هر دو با هم؟» (آینه جادو، جلد دوم، نقدهای سینمایی، مقالهی «یادداشتهای سانسور شده-نقادان واراداتی»)
«معززینیا» قطعاً بعد از سالها نقد نوشتن و نقد خواندن حتماً میتواند تشخیص دهد که نقد «زندگی و دیگر هیچ» نقد فرمی است یا مضمونی؟ و البته آوینی خود در پایان این نقد به مضمونی بودن آن اشاره کرده است. او میداند که آوینی در نقد «هامون» ساختار را محور نقد قرار داده یا مضمون را؟ یا آنکه وقتی آوینی مقالهای مینویسد با تیتر «مضمون عشق در جشنوارهی نهم»، نه «معززینیا» که هر کس دیگری با اندک دریافتی از هوش، میفهمد که او نقد مضمونی نوشته است.
حقیقت آن است که آنهایی که میگویند آوینی صرفا نقد فرم میکرد یا صرفاً نقد مضمون، هر دو بر یک طبل باطل میکوبند. آوینی هم نقد فرم میکرد و هم نقد مضمون. چون این دو را جدا از هم نمیدانست. آنجا که فرم فیلم ضعیف بود، نوشتههای آوینی به نقد محتوا نمیرسید. مگر اینکه در نقدهای منتقدان دیگر، نشانههایی از برداشتهای محتوایی عجیب و غریب میدید که در این صورت، دست به قلم میشد و محتوای فیلم را از نگاه خود تشریح میکرد (مانند «هامون») و اگر ساختار فیلمی را قابل اعتنا میدانست، از نقد مضمون آن ابایی نداشت (به طور مثال در مورد «رقصنده با گرگ»). ضمن آنکه اشارهی او به مواردی چون «سوبژکتیویته» در آثار روشنفکران ایرانی، با تعاریف فعلی نه در محدودهی فرم صرف قرار میگیرد و نه در محدودهی مضمونی صرف. برای او محتوا و مضمون معنای دیگری داشت که در تعریف امروزی قلب شده است.
نتیجه آنکه «معززینیا» دقیقاً به همانی مبتلاست که در نقد آن، هر ساله فریاد میزند. او وجوهی از آوینی را که با خودش و فضای فکری فعلیاش متضاد است، سانسور میکند و به کسانی که آن ابعاد را مورد توجه قرار میدهند، انگ تحریف آوینی میزند. از همین رو، هر سال که به او تریبون میدهند تا در رسانهی هفتاد میلیونی از «آوینی» بگوید، او صرفاً از مطالب رسانههای ارزشی که مخاطب آنها با رسانهی ملی اصلاً قابل قیاس نیست، انتقاد میکند و میگوید ما تریبون نداریم! در حالی که هم مجلهی مکتوب دارد و هم هر ساله مهمان برنامههایی چون «هفت» گبرلوست. و آنچه که در این میان، قربانی میشود، بررسی اندیشههای آوینی است که هر ساله با چنین بهانههایی به محل عقدهگشایی یک جریان خاص مبدل میگردد.
البته ظاهراً «گبرلو» برای خالی نبودن عریضه، از «پژمان لشکریپور» هم به صورت تلفنی دعوت کرده بود تا او به عنوان نمایندهی طیف ارزشی، در مورد آوینی صحبت کند که البته تلفنی بودن حضور او و نیز محافظهکاری خاص امثال «لشکریپور» مانع از شکلگیری بحث انتقادی میشد. چنانکه او جملهی «سید مرتضی آوینی» را در مورد تفاوت دفاع مقدس با دیگر جنگها از روی کاغذ میخواند و نتیجه میگرفت که آوینی هم مثل برخی سینماگران روشنفکر فعلی، ضد جنگ بود! چنانکه انگار جماعتی که در نقد فیلمهای ضدجنگ ساخت داخل به نظرات آوینی متوسل میشوند و از یکی کردن جنگ ما با جنگهای دیگر نقاط جهان با اتکای جملات آوینی گله میکنند، میخواهند او را جنگجو جلوه دهند! و چه انتظاری است از عدهای وقتی جملات آوینی را از رو میخوانند و اشتباه تفسیر میکنند.
بنابراین، همه چیز چینش شده بود تا همه حرف بزنند، الا حزباللهیها که اگر علاقهی آنها به آوینی نبود، امروز به مدد دروغهای امثال «مسعود بهنود» و مصادرههای خاص جریان روشنفکری در مورد «آوینی»، چیزی از تصویر او به عنوان «سید شهیدان اهل قلم» باقی نمیماند.
بگذریم از گافهای «گبرلو» که میگفت آوینی در آن دوره که داور بود، جایزه را با وجود حضور فیلم «حاتمیکیا» به «پوراحمد» داد، بیآنکه بگوید جایزهی کارگردانی به «پوراحمد» رسید و جایزهی بهترین فیلم –که قطعاً جایزهی مهمتری است- به از کرخه تا راین «حاتمیکیا». و البته جوری صحبت میکرد که گویا آوینی تک داور جشنوارهی فجر بوده و نظر او مستقیماً اعمال میشده! یا آنکه بگذریم از کنایهی «معززینیا» به حرفهای «حاتمیکیا» در برنامهی «راز» که ظاهراً با تصویر دلخواه او و برخی از اعضای خانوادهی آوینی تناقض داشته و به همین جهت شایستهی متلکپرانی است!
بگذریم. این روزها بسیاری از «مرجعیت فکری» آوینی در میان حزباللهیها ناخرسندند. فرقی نمیکند «هفت» را «گبرلو» میسازد یا «جیرانی». مهم این است که در تمام میزگردها هیچ صندلی و تریبونی انتظار «حزباللهیها» را نمیکشد. صندلی خالی آنها در تمام برنامههای سینمایی تلویزیون، محفوظ است.
اولین جشنوارهی «نقد فرهنگی و اجتماعی سریالهای تلویزیونی» ویژه نوروز ۹۳ که توسط پایگاه علوم اجتماعی اسلامی ایرانی برگزار شده بود، روز گذشته با سخنرانی دکتر «مسعود کوثری» و دکتر «اعظم راورد راد» و تقدیر از آثار برگزیدهی جشنواره در دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه تهران به کار خود پایان داد.
"رقص بندری" با محتوای معنوی
کشیش دیگر که در این برنامه حضور دارد میگوید:خداوند ما را ملزم کرد! که این مژده را به ایرانیان بدیم که میتوانید درکنار خانواده الهی با همدیگه دست بدست همدیگه بدید و باهم برقصید!!
صنعت گردشگری از مهمترین حوزههای کاری اسرائیل محسوب میشود به گونهای که مقامات این رژیم حاضرند هر کاری انجام و هر هزینهای بپردازند تا صنعت گردشگری را به عنوان مهمترین منبع درآمد سرپا نگه دارند.
باید اذعان کنیم که اکثریت تبلیغات تجاری این شبکه ها در راستای اهدافشان ساخته و پخش می شود،اهدافی نظیر تبلیغ مصرف گرایی و نهادینه سازی سبک زندگی آمریکایی. این قبیل شبکه ها به این اهداف وفادارند و اجازه نمی دهند درآمدزایی باعث انحراف از جاده اهدافشان شود،درست برعکس صداوسیمای ما که کارشناسان برنامه های پرتعداد گفتگومحورش از مضرات مصرف گرایی و توجه به تولید داخل و ایده آل بودن سبک زندگی دینی سخن می گویند
دوشنبه 18 فروردین هفتم آوریل برنامه افق شبکه ماهواره ای voa آمریکا به بهانه روز جهانی بهداشت برنامه ای با عنوان طب مکمل در ایران به بحث فرادرمانی و سایمنتولوژی اختصاص داشت.
اللهیاری، این روحانی ساکن آمریکا که شهرت خود را به سبب فحاشی هایش به اهل سنت و نظام اسلامی ایران به دست آورده است در اظهار نظری به بحث وحدت بین شیعه و سنی پرداخته است و آن را امری نامفهوم و مغاسر با ادله شرعی می داند البته او در این افاضاتش صرفا به انکار می پردازد بدون آن که دلیل و سندی برای ادعای خود داشته باشد.
حال این شبکه ها از این سوژه چه استفاده ای می کنند؟ چرا بهائیت این چنین برای این شبکه ها مهم می باشد؟ این فرقه ضاله چه خوش خدمتی هایی به انگلیش و اسرائیل کرده که مقر اصلی آن باید در حیفای اسرائیل باشد و تمام خط دهی های آن ها از انگلیس باشد؟
این فرد به عنوان یک کارشناس دینی یا همان کشیش باید به کتاب مقدس اشراف داشته باشد در حالی که عبارات سخیفی را در مورد پوشش زنان به خداوند متعال نسبت میدهد و ادعا دارد که این عبارات در کتاب مقدس است . بنابرین این گروه از کشیشان که هدفی غیر از رستگار شدن مردم با ایمان آوردن دارند ، شریعت را در راستای اهداف خود تفسیر میکنند .
ابتدا باید بدانیم که این ادعای نوری زاده که در تمام مسایل، عالم دهر می باشد و از مسایل سیاسی گرفته تا امورات دینی و شرعی به نظریه پردازی می پردازد و بهترین شاگردان امام صادق را اهل سنت می داند باید بگوییم از روی بی سوادی ادعایی سخیف کرده است چرا که هر چند آنها از شاگردان امام هستند ولی امام، روایان و شاگردان مورد وثوقی بالغ بر چهار هزار نفر داشته اند که خیل عظیمی از آنان از ارادتمندان و شیعیان امام بوده اند که البته بر ما ممکن نیست که در صفحات محدود این نوشته به بیان شرح حال همه آنها بپردازیم؟!
با شنیدن این عبارت این سوال به ذهن تبادر میکند که این برنامه برای ایرانیان ساکن ایران هست یا ایرانیانی که در پشت کوه هستند یا در غار زندگی میکنند ؟! زیرا آن چیزی که ما در ایران شاهد آن هستیم ، تلقی یک عید ملی و حتی دینی از نوروز از سوی جمهوری اسلامیست .
از جمله دلایل تشیع او این است که اساس تشیع، مبتنی بر اصل امامت یا ولایت یا انسان کامل است. در ادبیات عرفانی معرفت و محبت و تبعیت از مقام و منزلت امام علی(ع) و اهل بیت و اعتقاد به اصل تولی و تبری جایگاه ویژه ای دارد.
نوری زاد در این دست نوشته صرفا یک سخن اساسی دارد و ان هم اینست که شیعه ماجرای شهادت حضرت زهرا س را بهانه کینه توزی های خود علیه اهل سنت کرده است و وی برای جبران این نقیصه میخواهد که بعد از مرگ وی را در قبرستان سنیان سسندج دفن کنند تا در محشر از آنها عذرخواهی کند.
یکى از موارد اختلاف وهابیت با دیگر مذاهب اسلامى سوگند خوردن به غیر خداست که آنان این نوع سوگند را حرام و شرک در عبادت تلقى مىکنند.
نکته اولی که مطرح می شود در مورد علت مخفی بودن قبر ایشان می باشد و برای توجیه این موضوع تاریخی، سعی دارد، شأن و جایگاه حضرت زهرا(س) را هم رتبه با جایگاه و مرتبه سایر فرزندان ایشان بداند؛
رضا حقیقت نژاد در بخش خبری بی بی سی فارسی اقتصاد مقاومتی را یک برنامه فضایی و غیر قابل اجرا دانست اما برای این ادعای خود دلیلی نیاورد!
در این برنامه، تمرکز بر هزینه ها و مشکلات مادی در زمینه بچه داری است و سوالات طرح شده برای مخاطبان،در همین جهت می باشد؛یعنی تمام ابعاد موضوع بچه داری، خلاصه در بعد هزینه ای و مصرفی بچه می باشد؛ چه در بعد نگهداری فرزند و چه در بعد درمانی آن.
آماده باش رسانههای اسرائیلی در راستای خدمت به منافع این رژیم، میزان تفاوت آن با رسانههای لبنانی در جنگ نرم بین آنها را نشان میدهد.
یکی از شاخه های مسیحیت به تازگی اسنادی از فحشای دو مجری و کشیش شبکه محبت منتشر کرده اند که انزجار جامعه مسیحی از این مبشران دروغین را در پی داشته است.
مطرح کردن تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری دلیل خوبی است برای روشن شدن نگاه این افراد به شخصیت زن . البته ازادی که اینها افسوس میخورند به نبودن آن بعد از انقلاب همان ابتذال و بی بند و باری بود که این طیف افراد دوست داشتند که زنان در همان وضعیت میماند .
عمده افرادی که جذب مسیحیت و کلیساهای خانگی می سوند دختران و پسران فراری از خانه،افراد معتاد که در مراحل ترک اعتیاد هستند به ویژه در کمپهای بازپروری،افرادی که دارای مشکلات عاطفی و احساسی هستند، بعضا افرادی که نارضایتیهایی از عملکرد سیستم حکومتی دارند ، عمده افرادی هستند که به سمت مسیحیت و کلیساهای خانگی جذب می شوند .
“تمام پیامبران باید یهودی باشند و اگر غیر این باشد، نمی توان اطلاق پیامبر کرد بنابراین پیامبر اسلام را نمی توان پیامبر نامید چون یهودی نبوده است؛ به عبارت دیگر، خارج از قوم یهود، دینی نیامده است و خداوند فقط همین قوم را برگزیده است”
در سخنان اشکوری ردپایی از انتقاد به ساخت انبوه فیلم های تاریخی هالیوودی و اروپایی هم نیست،با این حال لازم است آقای اشکوری بدانند که رابطه فیلم های تاریخی و مذهبی عموم و خصوص من وجه است و اگر ایشان با ساخت فیلم های تاریخی مخالف است لازم نیست حکم به انفصال دین و هنر بدهد و به اصطلاح،اینجا دلیل اخص از مدعاست.
موضوع این برنامه شبکه مسیحیت تبشیری sat7 pars این است ” آیا میتوان برای نجات جان عده ای دروغ گفت ” و اینکه ” این دروغ با روح حقیقت گویی مسیحی سازگار است ؟”
صفحه دو، در این قسمت از برنامه های خود در راستای انتقاد از نقض حقوق بشر غربی! و دلسوزی نسبت به جامعه ایران! به موضوع اعدام پرداخته است؛ تا از اینجا، دریچه ای برای نقد نظام و احکام اسلامی باز کند؛ این برنامه، متشکل از دو بخش است که در ابتدا با پخش گزارشی به عوارض و جوانب اعدام در ملأ عام می پردازد
با تبلیغ این اعتقادات در شبکه های مبلغ مسیحیت ، میتوان فهمید که این نوع رسانه ها پیوند نا گسستنی با صهیونیزم دارند . بلکه جزء سیستم جهانی صهیونیزم هستند که تلاش دارند که با شبهه افکنی در اعتقادات مسلمانان ، اهداف خود را در راستای اسلام هراسی پیش ببرند .
شبکه وهابی کلمه با راه انداختن بازی متفاوتی، برای القای عقاید خود از شخص رهبری ایران کمک می گیرد و با نسبت دادن سخنی به ایشان سعی دارد از این طریق صحه بر عقاید انحرافی خودشان بگذارند؛
شبکه کلمه، طبق روال همیشگی خود، در برنامه ای به تحلیل هایی دور از واقعیت پرداخته است که نه سند تاریخی بر این ادعاها وجود دارد و نه شاهدی بر مدعا؛ البته در برخی موارد به عمد، تحریفاتی را در اصل قضیه ایجاد می کنند تا با استفاده از مغالطات، بر ذهن مخاطبانشان موثر واقع شوند؛ این شبکه وهابی، در رویکرد جدیدی که در ماههای اخیر داشته است تمرکز زیادی بر جمهوری اسلامی و نظام اسلامی حاکم بر آن داشته است و در این راه از هیچ چیزی فروگذار نکرده است.
این کلیپ چند کلاس بازیگری را نشان میدهد و روایت کننده ارتباط بی قید و بند دختران و پسران به بهانه تمرین ، اختلاط کلاس ها ، بی بند و باری در رعایت حجاب است . این همه ابتذال نشان دهنده این حقیقت تلخ است که امروز کلاس هایی که تحت عنوان بازیگری هنرجو می پذیریند در برخی از موارد تبدیل به دامی برای دختران و پسران جوان برای انداختن این افراد به پرتگاه فساد و بی بند و باری تبدیل شده است که نه تنها در بازیگری به آنها هیچ کمکی نمیکند بلکه آنها را از مسیر زندگی به بیراهه میراند .
شبکه های مسیحی فارسی زبان مدتی است که به تبلیغ این دین از راههای غیر عقلی به همراه تهییج احساسات روی آورده اند و با استفاده از همین شگردها، سعی دارند مردم را به سوی این دین تحریف شده(که بعضا از همین دین هم، معرفی صحیحی نمی کنند و بیشتر به تجربیات شخصی خود نظر دارند تا واقعیات دینی) بکشانند و چون در این عرصه، دستشان خالی از دلایل منطقی و متقن می باشد؛ به همین دلیل به چنین روشهایی دست برده اند.
شبکه خبری بی بی سی در ابتدای خبر خود کلام رئیس جمهور را تقطیع کرده و فقط به بیان معنای امنیت از زبان ریاست جمهوری می پردازد
کارشناس مسیحی شبکه نجات در این برنامه مدعی است که اناجیل از هر جهت برتری دارد! چرا که اولا اناجیل توسط پیامبران زیادی تدوین گشته، علاوه بر این که این کتاب از کتاب های متفاوتی متشکل شده و این به اعتبار آن افزوده است ولی قرآن برای یک پیامبر بوده است و فقط یک کتاب می باشد و این کمیت ها! دلیل بر نقصان قرآن می باشد که احتمال تحریف آن را تقویت می کند
. . . .
فیلم «عمر» که پیشتر در جریان فستیوال فیلم تورنتو 2013 نیز به نمایش درآمده است به گفته فیلمسازش با این انگیزه ساخته شده است تا موقعیت انسانهای گیرافتاده در شرایط ناخواسته را روایت کند و عمر، جوان فلسطینی است که به خاطر عشق و از سر ناچاری خود را درگیر جنبش مقاومت فلسطین میکند که در فیلم تمام هم و غمش قتل یک سرباز اسرائیلی است، آن هم نه از سر اعتقاد که برای رسیدن به یک دختر
آژانس بینالمللی انرژی اتمی ادعای یک خبرگزاری انگلیسی مبنی بر اینکه این نهاد نظارتی سازمان ملل از انتشار گزارشی درباره برنامه هستهای ایران خودداری کرده است را رد کرد.
نوری زاده به سیاق قبل باز هم سوژه ای پیدا کرده تا با سخنانی عوام فریب نظام اسلامی و مردان و زنان مومن این سرزمین را به سخره بگیرد،معلمی رباتی ساخته که نماز می خواند و همین کافیست تا نوری زاده ها را برآشفته کند….
حمله دولتیان علیه منتقدان دوباره خوراکی شده برای رسانه های معاند . در این بخش خبری بی بی سی به سخنان تند نماینده دولت در شورای نظارت بر صدا و سیما علیه این شورا واختلاف دولت و صدا و سیما پرداخته.
BBC در گزارشی به تمجید از آموزش مسایل جنسی در مدارس روستایی از ایالت سند پاکستان پرداخته است و آن را به عنوان ابتکاری جدید و بدعتی از سوی مسلمانان این منطقه معرفی می کند؛ باید توجه داشت که این گزارش از این منظر مورد اهمیت می باشد که این آموزش را ضرورتی اجتماعی می داند ولی در عین حال به خاطر احکام اسلامی، از این آموزش ها ممانعت به عمل می آید! حال سوال اینجاست که آیا اصل آموزش این مسایل در اسلام، ممنوع می باشد؟
علیرضا نوری زاده دراین برنامه با وقحات مریلا زارعی را که چادر سر کرده و به زیارت حرم حضرت معصومه رفته مورد تمسخر قرار میدهد و دکتر ظریف را که اخیرا خودش را به محاسن مزین کرده فریب خورده میداند .
واقعیت آن است که آمریکاییها بنابر سیاست دیرینه خود، هرگز رسما به کشوری نمیگویند که حق غنیسازی اورانیوم دارد اما در عمل، برای غنیسازی در کشورهای متحد خود دردسر درست نمیکنند و در عوض، برای غنیسازی در کشورهای غیردوست، تا میتوانند مشکلتراشی میکنند
برنامه پرگار در تحلیل موضوعی با عنوان “حریم خصوصی سیاستمداران” به این بحث پرداخته که آیا می توان حریمی خصوصی برای سیاستمداران تعریف کرد که کارشناسان برنامه، اغلب با تکیه بر مبانی اومانیستی غرب بر این معتقدند که نفی ورود در این حریم به معنای نقض حقوق بشر است؛
این کلیپ تحلیلی است از شبکه voa نسبت به موضع گیری مقام معظم رهبری در دیدار با مردم آذربایجان نسبت به مذاکرات هسته ای.
در اثنای این گزارش صحبتی را از محمد جواد اکبرین( روحانی که خودش را خلع لباس کرده )که بعنوان کارشناس از پاریس تماس گرفته ، پخش میکند . این فتنه گر متواری میگوید : ایشان میدانند که مسئله هسته یی را اگه با بستن یک نیروگاه یا کم کردن غلظت اورانیوم حلش کرد ، پرونده حقوق بشر در ایران را نمیتوان به این سادگی به جایی رساند!
-------------------------------------------------------------------------
حدیث (1) امام کاظم علیه السلام:
اَفضَلُ ما یَتَقَرَّبُ به العَبدُ اِلی اللهِ بَعدِ المَعرِفَةِ به ، الصَلوةُ؛
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است.
تحف العقول، ص391
حدیث (2) امام صادق علیه السلام:
الجَبّارونَ اَبعَدُ النّاس منَ اللهِ عزُّ و جلَّ یومَ القیامَةِ؛
دورترین مردم ار خداوند عزّو جل در روز قیامت سرکشانِ متکبّر هستند.
وسائل الشیعه،ج15،ص381
حدیث (3) امام حسین علیه السلام:
مَن طَلَبَ رِضَی الله بِسَخَطِ النّاس کَفاهُ اللهُ اُمورَ النّاسّ وَ مَن طَلَبَ رِضَی النّاسِ بِسَخَطِ
اللهِ و َکَلَهُ اللهُ إلَی النّاسِ.
هر که خشنودی خدا را بطلبد هر چند به قیمت خشم مردم، خداوند او را از مردم بی نیاز می کند و هر که رضایتِ مردم را با ناخوشنودی خدا طلب کند خداوند او را به مردم وا می گذارد.
الامالی (صدوق) ، ص201 -مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ، ج12 ، ص209
حدیث (4) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
أفضَلُ الإیمانِ أن تَعلَمَ أنَّ اللَّهَ مَعَکَ حَیثُ ما کُنتَ.
برترین [مرتبه] ایمان آن است که بدانى هرکجا باشى خدا با تو است.
نهج الفصاحه ص229
حدیث (1) امام حسین علیه السلام:
مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ؛
آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ، ص 373
حدیث (2) امام محمد باقر علیه السلام:
ما عَرَفَ اَللهَ مَن عَصاهُ؛
خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند.تحف العقول، ص294
حدیث (3) امام حسین علیه السلام:
مَن حاوَلَ اَمراً بِمَعصِیَةِ اللهِ کانَ اَفوَتُ لِما یَرجو و اَسرَعُ لِما یَحذَرُ.؛
کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود.
تحف العقول، ص248
حدیث (4) پیامبر صلى الله علیه و آله :
ثَلاثٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ فَلَیْسَ مِنّى وَ لا مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ، وَ ما هُنَّ؟
قالَ: حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ وَ حُسْنُ خُلْقٍ یَعیشُ بِهِ فِى النّاسِ وَ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ
مَعاصِى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛
سه چیز است که هر کس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها کدامند؟ فرمودند: بردبارى که به وسیله آن جهالت نادان را دفع کند، اخلاق خوش که با آن در میان مردم زندگى کند و پارسایى که او را از نافرمانى خدا باز دارد.
وسایل الشیعه ،ج20 ،ص359 - بحارالانوار(ط-بیروت)-ج66،ص386وج68،ص418 )
حدیث (5) امام على علیه السلام :
لا یَسعَدُ امْرُؤٌ إلاّ بِطاعَةِ اللّهِ سُبحانَهُ وَ لا یَشقَى امْرُؤٌ إلاّ بِمَعصیَةِ اللّهِ؛
هیچ کس جز با اطاعت خدا خوشبخت نمى شود و جز با معصیت خدا بدبخت نمى گردد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 183
حدیث (6) امام سجاد علیه السلام :
فَاَمّا حَقُّ اللّهِ الاَکْبَرُ فَاِنَّکَ تَعْبُدُهُ لا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئا فَاِذا فَعَلْتَ ذلِکَ بِاِخْلاصٍ جَعَلَ لَکَ
عَلى نَفْسِهِ اَنْ یَکْفیَکَ اَمْرَ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ وَ یَحْفَظَ لَکَ ما تُحِبُّ مِنْها ؛
حق بزرگتر خداوند این است که او را بپرستى و چیزى را با او شریک نسازى، که اگر خالصانه چنین کنى، خداوند کار دنیا و آخرتت را کفایت مىکند و آنچه را دوست دارى برایت نگه مىدارد.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ،ج11 ،ص155 - تحف العقول(در رساله حقوق امام سجاد) ، ص256
حدیث (7) پیامبر اکرم (ص):
لا تَتظُروا اِلی صَغیرِ الذّنبِ و لَکنِ انظُرُوا اِلی ما اجتَرَأتُم؛
به کوچکی گناه نگاه نکنید بلکه به چیزی [نافرمانی خدا] که برآن جرات یافته اید بنگرید.
{باب جهاد النفس وسایل الشیعه} (ترجمه ی افراسیابی ، ص 183 ،ح 405 )
حدیث (8) امام صادق (ع):
اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته؛
به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداوند بیم داشته باش بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند.
وسایل الشیعه باب جهادالنفس ، ج15 ، ص 218
حدیث (9) امام علی (ع):
مَن تَلَذَّذَ بِمَعاصی اللهِ أورَثَهُ اللهُ ذُلّاً؛
هر که از معصیت خدا لذت ببرد خداوند او را به ذلت می افکند.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ، ص186 ، ح3565
أَفضَلُ العمالِ العِلمُ بِاللّه إِنَّ العِلمَ یَنفَعُکَ مَعَهُ قَلیلُ العَمَلِ وَکَثیرُهُ وَإِنَّ الجَهلَ لایَنفَعُکَ مَعَهُ قَلیلُ ا
لعَمَلِ وَلا کَثیرُهُ؛
بهترین اعمال، خداشناسى است، زیرا با وجود علم و معرفت، عمل، کم یا زیاد تو را سود مى بخشد اما با وجود نادانى (نسبت به خدا) عمل، نه اندکش تو را سود مى بخشد نه بسیارش.
نهج الفصاحه ، ص228
وَ لَو ضَرَبتَ فى مَذاهِبِ فِکرِکَ لِتَبلُغَ غایاتِهِ ما دَلَّتکَ الدَّلالَةُ إِلاّ عَلى أَنَّ فاطِرَ النَّملَةِ هُوَ فاطِرُ
النَّخلَةِ لِدَقیقِ تَفصیلِ کُلِّ شَى ءٍ و َغامِضِ اختِلافِ کُلِّ حَىٍّ وَ مَا الجَلیلُ وَ اللَّطیفُ وَ الثَّقیلُ و َا
لخَفیفُ و َالقَوىُّ وَ الضَّعیفُ فى خَلقِهِ إِلاّ سَواءً؛
اگر راههاى اندیشه ات را در نوردى تا به پایانه هاى آن رسى، هیچ دلیلى تو را جز به این رهنمون نشود که آفریننده مورچه همان آفریننده درخت خرما است و این به سبب دقت و ظرافتى است که جداسازى هر چیزى از چیز دیگر و پیچیدگى و تنوعى است که در هر موجود زنده اى به کار رفته است موجودات بزرگ و کوچک، سنگین و سبک و نیرومند و ناتوان، همگى در آفرینش براى خداوند یکسانند.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ، ص271 ، خطبه 185
إِنَّما قُلتُ اللَّطیفُ، لِلخَلقِ اللَّطیفِ و َلِعِلمِهِ بِالشَّى ءِ اللَّطیفِ أَلاتَرى إِلى أَثَرِ صُنعِهِ فِى النَّباتِ
اللَّطیفِ و َغَیرِ اللَّطیفِ و َفِى الخَلقِ اللَّطیفِ مِنَ أَجسامِ الحَیوانِ مِنَ الجِرجِسِ و َالبَعوضِ و َما هُوَ
أَصغَرُ مِنهُما مِمّا لایَکادُ تَستَبینُهُ العُیونُ بَل لایَکادُ یُستَبانُ لِصِغَرِهِ الذَّکَرُ مِنَ النثى و َالمَولودُ مِنَ
القَدیمِ فَلَمّا رَأَینا صِغَرَ ذلِکَ فى لُطفِهِ ... عَلِمنا أَنَّ خالِقَ هذَا الخَلقِ لَطیفٌ؛
گفتم لطیف است، چون هم موجودات لطیف آفریده و هم به چیزهاى ظریف و ریز آگاهى دارد. آیا نشانه آفرینش او را در گیاهان ظریف و غیر ظریف و در پیکرهاى ظریف و ریز جاندارانى چون کک و پشه و کوچک تر از اینها را نمى بینى که تقریبا به چشم دیده نمى شوند و از بس ریزند نر و ماده آنها و نوزاد و کهن زادشان از یکدیگر تشخیص داده نمى شوند. پس چون ریزى و ظرافت این چیزها را دیدیم... پى بردیم که آفریننده این موجودات نیز لطیف است.
التوحید(صدوق) ، ص 63
إِنَّ اللّه خَلَقَ یَومَ خَلَقَ السَّماواتِ وَالارضَ مِائَةَ رَحمَةٍ کُلُّ رَحمَةٍ طِباقُ ما بَینَ السَّماءِ و َالارضَ
فَجَعَلَ مِنها فِى الارضِ رَحمَةً فَبِها تَعطِفُ الوالِدَةُ عَلى وُلدِها و َالوَحشُ و َالطَّیرُ بَعضُها عَلى بَعضٍ
و َأَخَّرَ تِسعا و َتِسعینَ فَإِذا کانَ یَومُ القیامَةِ أَکمَلَها بِهذِهِ الرَّحمَةِ؛
خداوند روزى که آسمانها و زمین را آفرید، صد رحمت بیافرید که هر یک از آنها میان زمین و آسمان را پر مى کند و یکى را در زمین قرار داد که بوسیله آن مادر به فرزند محبت مى کند و حیوانات وحشى و پرندگان به یکدیگر مأنوسند و نود و نه رحمت را نگه داشته و همین که روز قیامت شود این یک رحمت را نیز بر آن مى افزاید.
نهج الفصاحه ، ص 313 ، ح 781
وَ قَد سَأَلَهُ ابنُ أَبِى العَوجاءِ: وَ لِمَ احتَجَبَ عَنهُم و َأَرسَلَ إِلَیهِمُ الرُّسُلَ؟ وَیلَکَ و َکَیفَ احتَجَبَ
عَنکَ مَن أَراکَ قُدرَتَهُ فى نَفسِکَ؟ نَشَأَکَ و َلَم تَکُن وَ کَبَّرَکَ بَعدَ صِغَرِکَ و َقَوّاکَ بَعَدَ صَعفِکَ... وَ ما
زالَ یَعُدُّ عَلَىَّ قُدرَتَهُ الَّتى هِىَ فى نَفسِىَ الَّتى لااَدفَعُها حَتّى ظَنَنتُ أَنَّهُ سَیَظهَرُ فیما بَینى وَ
بَینَهُ؛
در پاسخ ابن ابى العوجاء که پرسید: چرا خداوند خود را از مردم در پرده داشت و آن گاه پیامبران را سویشان فرستاد؟ فرمودند: واى بر تو کسى که قدرتش را در وجود تو نشانت داده چگونه خود را از تو پوشیده داشته است؟ تو را که نبودى پدید آورد، کوچک بودى بزرگت کرد، ناتوان بودى توانایت گردانید... حضرت پیوسته مظاهر قدرت خدا را که در وجود من است و نمى توانم منکرشان شوم برایم برشمرد تا جایى که خیال کردم بزودى خداوند میان من و او ظاهر خواهد شد.
کافی(ط-الاسلامیه) ج1 ، ص75 - التوحید(صدوق)، ص 127
وَلایَعزُبُ عَنهُ عَدَدُ قَطرِ الماءِ وَ لا نُجومُ السَّماءِ وَ لا سَوا فِى الرّیحِ فِى الهَواءِ و َلا دَبیبُ النَّملِ
عَلَى الصَّفا و لا مَقیلُ الذَّرِّ فِى اللَّیلَةِ الظَّلماءِ یَعلَمُ مَساقِطَ الوراقِ وَ خَفِىِّ طَرَفِ الحداقِ؛
شمار قطره هاى آبها و ستارگان آسمان و ذرات گردوغبار پراکنده در هوا و حرکت مورچه برسنگ بزرگ و خوابگاه مورچگان در شب تاریک بر او پوشیده نیست و محل ریزش برگها و بر هم خوردن پلکها را مى داند.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ، ص256 ، خطبه 178
... عالِمُ السِّرِّ مِن ضَمائِرِ المُضمِرینَ و َنَجوَى المُتَخافِتینَ وَ خَواطِرِ رَجمِ الظُّنونِ وَ عَقدِ عَزیماتِ الیَقینِ... ؛
خدا داناست به هر رازى که مردم در دل نهان داشته اند، و به نجواى آهسته رازگویان و به هر گمان که در خاطرى نهفته است و به هر تصمیمى که از روىِ یقین گرفته شود.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ، ص 134 ، خطبه 91
أَعلَمُ النّاسِ بِاللّه أَکثَرُهُم لَهُ مَسأَلَةً؛
خداشناس ترین مردم پر درخواست ترین آنها از خداست.
تصنیف غررالحکم و درر الکلم ،ص192 ،ح 3734
یَنبَغى لِمَن عَرَفَ اللّه سُبحانَهُ أَن لا یَخلُوَ قَلبُهُ مِن رَجائِهِ و َخَوفِهِ؛
کسى که خداى سبحان را مى شناسد، شایسته است دلش از بیم و امید به او خالى نباشد.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم ، ج6، ص441، ح10926
أفضَلُ العِبادَةِ بَعدِ المَعرِفَةِ إِنتِظارُ الفَرَجِ؛
بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند، انتظار فرج و گشایش است.
تحف العقول، ص403
ما عَرَفَ اَللهَ مَن عَصاهُ؛
خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند.
تحف العقول، ص294
مَن عَرَفَ اللهَ خافَ اللهَ و مَن خافَ اللهَ سَخَت نَفسَهُ عَنِ الدُّنیا؛
هر که خدا رابشناسد ترس او در دلش می افتد و هر از خدا ترسان باشد نفسش از دنیا باز می ماند.
کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ،ص68 -تحف العقول ، ص362
اَفضَلُ ما یَتَقَرَّبُ به العَبدُ اِلی اللهِ بَعدِ المَعرِفَةِ به ، الصَلوةُ؛
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است.
تحف العقول، ص391
مَنْ عَرَفَ اللّهَ خافَهُ ، وَ مَنْ خافَ اللّهَ حَثَّهُ الْخَوفُ مِنَ اللّهِ عَلَى الْعَمَلِ بِطاعَتِهِ وَ الاَخْذِ بِتَأدیبِهِ ، فَبَشِّرِ
الْمُطیعینَ المُتَأَدِّبینَ بِاَدَبِ اللّهِ وَ الآخِذینَ عَنِ اللّهِ اَنَّهُ حَقٌّ عَلَى اللّهِ اَنْ یُنْجیَهُ مِنْ مُضِلاّتِ الْفِتَنِ؛
آنکه خدا را شناخت ، از او ترسید و آن کس که از خدا ترسید ، ترس از خدا او را به عمل به فرمان او و در پیش گرفتن ادبش واداشت . پس فرمانبردارانِ ادب شده به ادب خدا و اطاعت کنندگان دستورهاى او را بشارت ده که بر خداست که آنها را از فتنه هاى گمراهکننده برهاند.
بحار الانوار(ط-بیروت)،ج67 ، ص400
مَن عَرَفَ اللَّهَ أحَبَّهُ.
هر کس خدا را بشناسد، دوستش بدارد.
مجموعه ی ورام ،ج1 ،ص52
مَن دَعا اِلى هُدىً کانَ لَهُ مِنَ الجرِ مِثلُ اُجورِ مَن تَبِعَهُ لا یَنقُصُ ذلِکَ مِن اُجورِهِم شَیئا و مَن دَعا اِلى ضَلالَةٍ کان عَلَیهِ مِنَ الاِثمِ مِثلُ آثامِ مَن تَبِعَهُ لا یَنقُصُ ذلک مِن آثامِهِم شَیئا؛
هر کسى، به هدایتى راهنمایى کند، پاداشى را که براى پیروان هدایت وجود دارد، براى او نیز خواهد بود؛ بى آنکه از پاداش پیروان کاسته شود، و هر کس به گمراهى راهنمایى کند گناهى که براى پیروان آن وجود دارد، براى او نیز خواهد بود؛ بىآنکه از گناه آنها کاسته شود.
نهج الفصاحه ، ص753 ، ح2930
کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ اَ لسِنَتِکُم، لِیَرَوا مِنکُم الوَرَعَ وَ الجتِهادَ وَ الصَّلاةَ وَ الخَیرَ، فَاِنَّ ذلِکَ داعیَةٌ؛
مردم را به غیر از زبان خود، دعوت کنید، تا پرهیزکارى و کوشش در عبادت و نماز و خوبى را از شما ببینند، زیرا اینها خود دعوت کننده است.
کافى(ط-الاسلامیه) ، ج 2 ، ص 78، ح 14
اَلصَّلاةُ مِن شَرائِعِ الدّینِ وَ فیها مَرضاةُ الرَّبِّ عَزَّوَجَلَّ وَ هِىَ مِنهاجُ النبیاءِ وَ لِلمُصَلّى حُبُّ المَلائِکَةِ وَ هُدىً و ایمانٌ وَ نورُ المَعرفَةِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛
نماز، از آیینهاى دین است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پیامبران است. براى نمازگزار، محبت فرشتگان، هدایت، ایمان، نور معرفت و برکت در روزى است.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ، ج 3 ،ص77 - خصال ، ج 2 ، ص 522
بى اُنذِرتُم وَ بِعَلىِّ بنِ أبى طالِبِ اهْتَدَیتُم... وَ بِالْحَسَنِ اُعْطیتُمُ الإْحسانُ وَ بِالْحُسَینِ تَسعَدونَ وَ بِهِ تَ
شقونَ ألا وَ إنَّ الْحُسَینَ بابٌ مِن أبوابِ الْجَنَّةِ مَن عاداهُ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ ریحَ الْجَنَّةِ؛
به وسیله من هشدار داده شدید و به وسیله على علیه السلام هدایت مى یابید و به وسیله حسن احسان مى شوید و به وسیله حسین خوشبخت مى گردید و بدون او بدبخت. بدانید که حسین درى از درهاى بهشت است، هر کس با او دشمنى کند، خداوند بوى بهشت را بر او حرام مى کند.
البرهان فی تفسیر القرآن ، ج3 ، ص232
إنّى قَد قَضَیتُ لِکُلِّ قَومٍ هادیا أهدى بِهِ السُّعَداءَ وَ یَکونُ حُجَّةً عَلَى الأشْقیاءِ؛
من براى هر قومى راهنمایى قرار دادم، که خوشبختان را به وسیله آن هدایت مى کنم و حجتى براى بدبختان است.
علل الشرایع ،ج1 ،ص196 {شبیه این حدیث در الکافى(ط-الاسلامیه) ، ج 8 ، ص 285، ح430 }
لَئِن یَهدِی اللهُ بِکَ رَجُلاً واحِداً خَیرٌ لَکَ مِنَ الدُّنیا وَ ما فِیها؛
اگر خداوند بوسیله تو یک نفر را هدایت کند برای تو بهتر است از دنیا و هر آنچه در آن است.
الحیاه (ترجمه ی احمد آرام) ، ج1 ، ص692
اَلنِّیَّةُ الحَسَنَةُ تُدخِلُ صاحِبَهَا الجَنَّةَ؛
نیت خوب صاحب خویش را به بهشت مى برد.
نهج الفصاحه ،ص143 ،ح3163
وُصولُ المَرءِ اِلى کُلِّ ما یَبتَغیهِ مِن طیبِ عَیشِهِ وَ اَمنِ سِربِهِ وَ سَعَةِ رِزقِهِ بِحُسنِ نیَّتِهِ وَ سَعَةِ خُلقِهِ؛
آدمى با نیّت خوب و خوش اخلاقى به تمام آن چه در جستجوى آن است، از زندگى خوش و امنیت محیط و وسعت روزى، دست مى یابد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص92 ، ح 1607
مَن حَسُنَت نیَّتُهُ أَمَدَّهُ التَّوفیقُ؛
هر کس نیّتش خوب باشد، توفیق یاریش خواهد نمود.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص 92 ، ح 1605
حُسنُ النِّیَّةِ مِن سَلامَةِ الطَّویَّةِ؛
نیّت خوب، برخاسته از سلامت درون است.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص 92 ، ح 1601
اَللّهُمَّ ... وَانتَهِ بِنیَّتى إِلى أَحسِنِ النِّیّاتِ وَ بِعَمَلى إِلى أَحسَنِ العمالِ، اَللّهُمَّ وَفِّر بِلُطفِکَ نیَّتى؛
خدایا ... نیّتم را به بهترین نیّت ها و عملم را به بهترین اعمال برسان، خدایا به لطف خود نیّت مرا کامل گردان.
صحیفه ی سجادیه ،ص 92 ،دعای 20 (دعای ایشان در طلب مکارم اخلاق)
قالَ اللّه تَعالى: إِذا هَمَّ عَبدى بِحَسَنَةٍ و َلَم یَعمَلها کَتَبتُها لَهُ حَسَنَةً فَإِن عَمِلَها کَتَبتُها لَهُ عَشرَ
حَسَناتٍ إِلى سَبعِمِائَةِ ضِعفٍ وَ إِذاهَمَ بِسَیِّئَةٍ و َلَم یَعمَلها لَم أَکتُبها عَلَیهِ فَإِن عَمِلَها کَتَبتُها
عَلَیهِ سَیِّئَةً واحِدَةً؛
خداى والا مى فرماید: وقتى بنده من کار نیکى اراده کند و نکند آن را یک کار نیک براى وى ثبت کنم و اگر بکند ده کار نیک تا هفتصد برابر ثبت کنم و وقتى کار بدى اراده کند و نکند بر عهده او ثبت نکنم و اگر بکند یک کار بد بر عهده او ثبت کنم.
نهج الفصاحه ،ص593
إِذا فَسَدَتِ النِّیَّةُ وَقَعَتِ البَلیَّةُ؛
هرگاه نیّت فاسد شود، بلا و گرفتارى پیش مى آید.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص92 ، ح 1608
صاحِبُ النِّیَّةِ الصّادِقَةِ صاحِبُ القَلبِ السَّلیمِ ، لأَنَّ سَلامَةَ القَلبِ مِن هَواجِسِ المَحذوراتِ
بِتَخلیصِ النِّیَّةِ للّه فِى المورِ کُلِّها؛
کسى که نیّت درست داشته باشد، دل سالم و پاک دارد، زیرا سالم داشتن دل از وسوسه هاى شیطانى به سبب خالص گردانیدن نیّت در همه کارها براى خداوند است.
مصباح الشریعه ، ص53
و َلَو أَنَّ النّاسَ حینَ تَنزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ و َتَزولُ عَنهُمُ النِّعَمُ ، فَزِعوا إِلى رَبِّهِم بِصِدقٍ مِن نیّاتِهِم وَ وَلَهٍ مِن قُلوبِهِم، لَرَدَّ عَلَیهِم کُلَّ شارِدٍ ، و َأَصلَحَ لَهُم کُلَّ فاسِدٍ؛
اگر مردم به هنگامى که بلاها بر آنان فرود مى آمد و نعمت ها از دستشان مى رفت، با نیت هاى خوب و دلى مشتاق به پروردگارشان پناه مى بردند، بى گمان هر از دست رفته اى به آنان باز مى گشت و هر فاسدى اصلاح مى شد.
نهج البلاغه (صبحی صالح) ، 257 -مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ،ج5 ،ص184
ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَویَت عَلَیهِ النِّـیَّةُ؛
اگر اراده قوى باشد، هیچ بدنى براى انجام دادن کار، ناتوان نیست.
من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 400، ح 5859
عِندَ فَسادِ النِّیَّةِ تَرتَفِعُ البَرَکَةُ؛
هرگاه نیّت ها فاسد باشد، برکت از میان مى رود.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص92 ، ح 1610
لا یَفوزُ بِالجَنَّةِ اِلاّ مَن حَسُنَت سَریرَتُهُ و َخَلُصَت نیَّتُهُ؛
به پاداش بهشت نمى رسد مگر آن کس که باطنش نیکو و نیّتش خالص باشد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص168 ، ح 3325
کَما لا یَقومُ الْجَسَدُ اِلاّ بِالنَّفْسِ الحَیَّةِ فَکَذلِکَ لا یَقومُ الدّینُ اِلاّ بِالنِّیَّةِ الصّادِقَةِ وَ لا تَثْبُتُ النِّیَّةُ الصّادِقَهُ اِلاّ
بِالْعَقْلِ؛
همان گونه که قوام جسم، تنها به جانِ زنده است، قوام دیندارى هم تنها به نیّت پاک است و نیّت پاک، جز با عقل حاصل نمىشود.
تحف العقول، ص 396
ما اَسَرَّ عَبْدٌ سَریرَةً اِلاّ اَلْبَسَهُ اللّهُ رِداءَها اِنْ خَیْرا فَخَیْرٌ وَ اِنْ شَرّا فَشَرٌّ؛
هیچ کس نیتى را در دل پنهان نمى کند، مگر اینکه خداوند آن نیت را (در رفتار و کردار او) همانند لباس ظاهر مى کند، با نیت خوب ظاهر خوب و با نیت بد ظاهر بد خواهد داشت.
نهج الفصاحه ،ص695 ،ح2616
نیَّةُ الْمُؤمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ نیَّةُ الْکافِرِ شَرُّ مِنْ عَمَلِهِ وَ کُلُّ عامِلٍ یَعْمَلُ عَلى نیَّتِهِ؛
نیت مؤمن بهتر از عمل او، و نیت کافر بدتر از عمل اوست و هر کس مطابق نیت خود عمل مىکند.
(کافى(ط-الاسلامیه)، ج 2، ص 84 )
عَوِّدْ نَفْسَکَ حُسْنَ النِّیَّةِ وَ جَمیلَ الْمَقْصَدِ، تُدْرِکْ فى مَباغیکَ النَّجاحَ؛
خودت را به داشتن نیّت خوب و مقصد زیبا عادت ده، تا در خواسته هایت موفق شوى.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص92 ، ح 1602
مَن حَسُنَت نیتُهُ زیدَ فی رزقِه.
هر که خوش نیت باشد روزیش زیاد می شود.
تحف العقول ، ص295 - کافی(ط-الاسلامیه)، ج2، ص105
إذا عَلِمَ اللهُ حُسنَ نیةٍ مِن أحَدٍ إکتَنَفَهُ بِالعِصمَةِ
هرگاه خداوند ببیند کسی حسن نیت دارد او را در پناه خود حفظ می کند
اعلام الدین فی صفات المومنین ، ص301 - بحارالانوار(ط-بیروت)، ج75 ، ص188
مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَ مَن نَهى عَنِ المُنکَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ و َأَمِنَ کَیدَهُ؛
هر کس امر به معروف کند به مؤمن نیرو مى بخشد و هر کس نهى از منکر نماید بینى منافق را به خاک مالیده و از مکر او در امان مى ماند.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص51
إِنَّ المُؤمِنَ یَغبِطُ و َلا یَحسُدُ و َالمُنافِقُ یَحسُدُ و َلا َیغبِطُ؛
مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
(غبطه آن است که آرزو کنى آنچه دیگرى دارد، داشته باشى بدون اینکه آرزوى نابودى نعمت دیگرى را داشته باشى و حسد آن است که بخواهى نعمتى را که دیگرى دارد، نداشته باشد).
کافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص307، ح7
اَلغَیرَةُ مِنَ الایمانِ وَ المِذاءُ مِنَ النِّفاقِ؛
غیرت از ایمان است و بى بند و بارى از نفاق.
من لا یحضر الفقیه ، ج3 ،ص 444 - نهج الفصاحه ، ص587 ، ح 2045
اَلمُؤمِنُ یَأکُلُ بِشَهوَةِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ یَأکُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ؛
مؤمن به میل و رغبت خانواده اش غذا مى خورد ولى منافق میل و رغبت خود را به خانواده اش تحمیل مى کند.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج4، ص12، ح6
اَلمُؤمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ و َالمُنافِقٌ قَطِبٌ غَضِبٌ؛
مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانى.
تحف العقول، ص 496
نِیَّةُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِهِ و نِیَّةُ المُنافِقِ شَرٌّ مِن عَمَلِهِ؛
نیّت مؤمن بهتر از عمل او و نیت منافق بدتر از عمل اوست.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسایل، ج 1، ص 91
عَلیٌّ یَعسوبُ المُؤمِنینَ وَ المالُ یَعسوبُ المُنافِقینَ؛
على پیشواى مؤمنان و ثروت پیشواى منافقان است.
امالى (طوسى) ص 355
اَلمُؤمِنُ یَاکُلُ فی مِعاءٍ واحِدَةٍ وَ المُنافِقُ یَاکُلُ فی سَبعَةِ أمعاءٍ؛
مؤمن کم خوراک است و منافق پرخور.
وسائل الشیعه ج 24، ص 241
إِنَّ المُؤمِنَ هِمَّتُهُ فِی الصَّلاةِ وَالصِّیامِ وَالعِبادَةِ وَالمُنافِقُ هِمَّتُهُ فِی الطَّعامِ وَالشَّرابِ کَالبَهیمَةِ؛
همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشیدن؛ مانند حیوانات.
تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (معروف به مجموعه ورام) ،ج1، ص 99
مَثَلُ المُؤمِنِ کَمَثَلِ خامَةِ الزَّرعِ تُکفِئُهَا الرِّیاحُ کَذا و کَذا وکَذلِکَ المُؤمِنُ تُکفِئُهُ الوجاعُ وَالمراضُ و مَثَلُ
المُنافِقِ کَمَثَلِ الرزَبَّةِ المُستَقیمَةِ الَّتی لایُصِیبُها شَیءٌ حَتّى یَتیهِ المَوتُ فَیَقصِفَهُ قَصفا؛
مَثَل مؤمن مانند ساقه کاشته است که بادها آن را به این سو و آن سو خم مى کند هم چنین مؤمن را دردها و بیماریها خم مى کند و مثل منافق مانند عصاى آهنى است که چیزى به او نمى رسد تا اینکه مرگ او فرا رسد و او را سخت مى شکند.
الکافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص 258
إنَّ لِسانَ المُؤمِنَ وَراءَ قَلبِهِ فَإِذا أَرادَ أَن یَتَکَلَّمَ بِشَیءٍ یُدَبِّرُهُ قَلبُهُ ثُمَّ أمضاهُ بِلِسانِهِ وَ إنَّ لِسانَ المُنافِقِ
أمامَ قَلبِهِ فَإِذا هَمَّ بِشَیءٍ أمضاهُ بِلِسانِهِ وَلَم یَتَدَبَّرهُ بِقَلبِهِ؛
زبان مؤمن در پس دل اوست، هرگاه بخواهد سخن بگوید درباره آن مى اندیشد و سپس آن را مى گوید اما زبان منافق جلوى دل اوست هرگاه قصد سخن کند آن را به زبان مى آورد و درباره آن نمى اندیشد.
تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (معروف به مجموعه ورام)، ج1، ص 106
إِنَّ المُؤمِنَ إذَا استَغنى شَکَرَ... وَ المُنافِقُ إِذَا استَغنى طَغى؛
مؤمن هنگام بى نیازى شکر مى گزارد و منافق هرگاه بى نیاز شود طغیان مى کند.
تحف العقول، ص212
إنَّ المُؤمِنَ إذا تَکَلَّمَ ذَکَّرَ... والمُنافِقُ إذا تَکَلَّمَ لَغا؛
مؤمن هرگاه سخن گوید یاد (خدا) مى کند و منافق هرگاه سخن گوید بیهوده گویى مى کند.
تحف العقول، ص212
إنَّ المُؤمِنَ مَن یُرى یَقینُهُ فی عَمَلِهِ، وَ المُنافِقُ مَن یُرى شَکُّهُ فی عَمَلِهِ؛
در عمل مؤمن یقین دیده مى شود و در عمل منافق شک.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم ج2 ، ص 544 ، ح3551
شُکرُ المُنافِقِ لا یَتَجاوَزُ لِسانَهُ؛
سپاسگزارى منافق از زبانش فراتر نمى رود.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم ج4 ، ص 159 ، ح3551
عَلى لِسانِ المُؤمِنِ نُورٌ یَسطَعُ وَعلى لِسانِ المُنافِقِ شَیطانٌ یَنطِقُ؛
بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شیطانى است که سخن مى گوید.
شرح نهج البلاغه، ابن أبى الحدید، ج20، ص280، ح 218
إنَّ کَثرَةَ المالِ عَدُوٌّ لِلمُؤمِنینَ و یَعسُوبُ المُنافِقینَ؛
ثروت فراوان، دشمن مؤمنان و پیشواى منافقان است.
التمحیص، ص48
اَلمُنافِقُ مَکُورٌ مُضِرٌّ مُرتابٌ؛
منافق، نیرنگباز، زیانبار و شکّاک است.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم ، ج 1 ، ص340 ، ح 1289
المُنافِقُ وَقِحٌ غَبىٌّ مُتَمَلِّقٌ شَقىٌّ؛
منافق، بى شرم، کودن، چاپلوس و بدبخت است.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم ، ج 2 ، ص65 ، ح 1853
وَرَعُ المُنافِقِ لایَظهَرُ إلاّ عَلى لِسانِهِ؛
پرهیزکارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى شود.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم ، ج 6 ، ص241 ، ح 10130
إِنَّ المُؤمِنَ إِذا نَظَرَ اعتَبَرَ... وَالمُنافِقُ إِذا نَظَرَ لَها؛
نگاه مؤمن عبرت آمیز و نگاه منافق سرگرمى است.
تحف العقول، ص212
إِنَّ المُؤمِنَ... إذا سَکَتَ فَکَّرَ... وَالمُنافِقُ إِذا سَکَتَ سَها؛
سکوت مؤمن تفکر و سکوت منافق غفلت است.
تحف العقول، ص212
المُومِنُ بَرَکَةٌ عَلی المُومِنِ وَ حُجَّةٌ عَلی الکافر؛
مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.
(تحف العقول، ص489)
أدنی الکُفر أن یَسمَعَ الرَّجُلُ مِن أخیهِ الکَلِمَةَ فَیَحفَظَها عَلَیهِ یُریدُ أن یَفضَحَهُ بِها.
کمترین کفر این است که انسان از برادرش سخنی بشنود و آن را نگه دارد تا او را با آن سخن رسوا کند.
(وسایل الشیعه، ج17، ص211)
اِیّـاکُـم اَن یَحسُـدَ بَعضُکـُم بَعضـاً فَـاِنَّ الکُفـرَ اَصلُه الحَسَـد؛
از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است.
کافی(ط-الاسلامیه) ، ج8 ، ص8 - تحف العقول، ص 315
اصولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ الحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَدُ؛
ریشه های کفر سه چیز است:حرص و بزرگ منشی نمودن و حسد ورزیدن.
کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ، ص289
یَقولُ إِبلیسُ لِجُنودِهِ: أَلقوا بَینَهُمُ الحَسَدَ وَالبَغىَ، فَإِنَّهُما یَعدِ لانِ عِندَ اللّه الشِّرکَ؛
شیطان به سپاهیانش مى گوید: میان مردم حسد و تجاوزگرى بیاندازید چون این دو، نزد خدا برابر با شرک است.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص327
اَلطِّیَرَةُ شِرکُ و َما مِنّا إِلاّ وَلکِنَّ اللّه یُذهِبُهُ بِالتَّوَکُّلِ؛
فال بد زدن شرک است و هیچ کس ازما نیست مگر این که به نحوى دستخوش فال بد زدن مى شود، اما خداوند با توکل به او آن را از بین مى برد.
مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول ج 11، ص 392
اَلظُّلْمُ ثَلاثَةٌ: فَظُلْمٌ لایَغْفِرُهُ اللّه وَ ظُلْمٌ یَغْفِرُهُ وَ ظُلْمٌ لایَتْرُکُهُ، فَأَمَّا الظُّلْمَ الَّذى لایَغْفِرُ اللّه فَالشِّرْکُ قالَ اللّه : «إنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ» وَ أَمَّا الظُّلْمَ الَّذى یَغْفِرُهُ اللّه فَظُلْمُ الْعِبادِ أَنْفُسَهُمْ فیما بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الظُّلْمَ الَّذى لا یَتْرُکُهُ اللّه فَظُلْمُ الْعِبادِ بَعْضُهُمْ بَعْضا؛
ظلم سه قسم است: ظلمى که خدا نمى آمرزد، ظلمى که مى آمرزد و ظلمى که از آن نمى گذرد، اما ظلمى که خدا نمى آمرزد شرک است. خداوند مى فرماید: «حقا که شرک ظلمى بزرگ است» و اما ظلمى که خدا مى آمرزد، ظلم بندگان به خودشان میان خود و پروردگارشان است اما ظلمى که خدا از آن نمى گذرد ظلم بندگان به یکدیگر است.
نهج الفصاحه،ص561 ، ح 1924
فَجَعلَ اللهُ الایمانَ تَطهیراً لَکم مِنَ الشِّرکِ ، وَ الصَّلاةَ تَنزیهاً لَکم عَن الکِبرِ؛
خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر و خودخواهی.
الاحتجاج علی اهل اللجاج(طبرسی)، ج1، ص99
وَالّذى نَفسى بِیَدِهِ لاتَدخُلُوا الجَنَّةَ حَتّى تُؤمِنوا وَ لا تُؤمِنوا حَتّى تَحابّوا أولا أدُلُّـکُم عَلى شَئىٍ اِذا فَعَلتُموهُ تَحابَبتُم؟ اَفشُوا السَّلامَ بَینَـکُم؛
به خدایى که جانم در اختیار اوست، وارد بهشت نمى شوید مگر مؤمن شوید و مؤمن نمى شوید، مگر این که یکدیگر را دوست بدارید. آیا مى خواهید شما را به چیزى راهنمایى کنم که با انجام آن، یکدیگر را دوست بدارید؟ سلام کردن بین یکدیگر را رواج دهید.
مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص 123
اِنَّ لِلمُؤمِنِ عَلى المُؤمِنِ سَبعَةَ حُقوقٍ، فَاَوجَبُها اَن یَقولَ الرَّجُلُ حَقّا وَ اِن کانَ عَلى نَفسِهِ اَو عَلى والِدَیهِ، فَلا یَمیلَ لَهُم عَنِ الحَقِّ؛
مؤمن را بر مؤمن، هفت حق است. واجب ترین آنها این است که آدمى تنها حق را بگوید، هر چند بر ضد خود یا پدر و مادرش باشد و به خاطر آنها از حق منحرف نشود.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج 9 ، ص 45 - بحار الأنوار(ط-بیروت)، ج71، ص223
مَن اَحصى عَلى اَخیهِ المُؤمِنِ عَیبا لِیَعیبَهُ بِهِ یَوما ما کانَ مِن اَهلِ هذِهِ الآیَةِ قالَ اللّه عَزَّوَجَلَّ: اِنَّ الَّذینَ یُحِبّونَ اَن تَشیعَ الفِاحِشَةُ فِى الَّذینَ آمَنوا لَهُم عَذابٌ اَلیمٌ فِى الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ اللّه یَعلَمُ وَ اَ نتُم لا تَعلَمونَ ؛
هر کس درصدد عیب جویى برادر مؤمنش برآید، تا با آن روزى او را سرزنش کند، مشمول این آیه است: کسانى که دوست دارند، زشتى ها در میان مردم با ایمان شیوع پیدا کند، عذاب دردناکى براى آنان در دنیا و آخرت خواهد بود و خداوند مى داند و شما نمى دانید.
مستدرک الوسایل، ج 9، ص 110، ح 10379
یا عَلىُّ، مِن کَرامَةِ المُؤمِنِ عَلَى اللّه اَنـَّهُ لَم یَجعَل لاَجلِهِ وَقتا حَتّى یَهُمَّ بِبائقَةٍ فَاِذا هَمَّ بِبائقَةٍ قَبَضَهُ اِلَیهِ ؛
اى على! از ارجمندى مؤمن در نزد خدا این است که برایش وقت مرگ، معیّن نفرموده است، تا زمانى که قصد شرّى کند. آن گاه خداوند جانش را بستاند.
عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 36
مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَ مَن نَهى عَنِ المُنکَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ و أَمِنَ کَیدَهُ؛
هر کس امر به معروف کند به مؤمن نیرو مى بخشد و هر کس نهى از منکر نماید بینى منافق را به خاک مالیده و از مکر او در امان مى ماند.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص51
مَن واسَى الفَقیرَ و َأَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ فَذلِکَ المُؤمِنُ حَقّا؛
هر کس به نیازمند کمک مالى کند و با مردم منصفانه رفتار نماید چنین کسى مؤمن حقیقى است.
خصال،ج1 ، ص 47
إِنَّ اللّه فَوَّضَ إِلَى المُؤمِنِ اُمورَهُ کُلَّها وَلَم یُفَوِّض إِلَیهِ أَن یَکونَ ذَلیلاً أَما تَسمَعُ اللّه تَعالى یَقولُ: (وَ لِلّهِ العِزَّةُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنینَ)؟ فَالمُؤمِنُ یَکونُ عَزیزا وَلا یَکونُ ذَلیلاً قالَ: إِنَّ المُؤمِنَ أَعَزُّ مِنَ الجَبَلِ لأَنَّ الجَبَلَ یُستَقَلُّ مِنهُ بِالمَعاوِلِ وَالمُؤمِنُ لایُستَقَلُّ مِن دینِهِ بِشَىْ ءٍ؛
خداوند اختیار همه کارها را به مؤمن داده اما این اختیار را به او نداده است که ذلیل باشد. مگر نشنیده اى که خداى تعالى مى فرماید: «عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنین است»؟ پس، مؤمن عزیز است و ذلیل نیست. [در ادامه] فرمودند: مؤمن از کوه محکم تر است، زیرا از کوه با ضربات تیشه کم مى شود اما با هیچ وسیله اى از دین مؤمن نمى توان کاست.
التهذیب الاحکام، ج6، ص179
إِنَّ المُؤمِنَ یَغبِطُ وَلایَحسُدُ وَالمُنافِقُ یَحسُدُ وَلایَغبِطُ؛
مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
(غبطه آن است که آرزو کنى آنچه دیگرى دارد، داشته باشى بدون اینکه آرزوى نابودى نعمت دیگرى را داشته باشى و حسد آن است که بخواهى نعمتى را که دیگرى دارد، نداشته باشد).
کافى(ط- الاسلامیه) ، ج2، ص307
سِتَّةٌ لاتَکونُ فِى المُؤمِنِ: اَلعُسرُ وَالنَّکَهُ وَالحَسَدُ وَاللَّجاجَةُ وَالکَذِبُ وَالبَغىُ؛
شش (صفت) در مؤمن نیست: سخت گیرى، بى خیرى، حسادت، لجاجت، دروغگویى و تجاوز.
وسایل الشیعه ،ج15 ،ص349 - تحف العقول، ص 377
اَلمُؤمِنُ یَأکُلُ بِشَهوَةِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ یَأکُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ؛
مؤمن به میل و رغبت خانواده اش غذا مى خورد ولى منافق میل و رغبت خود را به خانواده اش تحمیل مى کند.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج4، ص12، ح6
اَلمُؤمِنُ اِذا غَضِبَ لَم یُخرِجهُ غَضَبُهُ مِن حَقٍّ وَاِذا رَضِىَ لَم یُدخِلهُ رِضاهُ فى باطِلٍ وَالَّذى اِذا قَدَرَ لَم یَأخُذ اَکثَرَ مِمّا لَهُ؛
مؤمن چون خشمگین شود، خشمش او را از حق بیرون نبرد و چون خشنود شود، خشنودیش او را به باطل نکشاند و چون قدرت یابد بیش از حقّ خود نگیرد.
اعلام الدین فی صفات المومنین، ص 303 - بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج75، ص209، ح85
فى قَولِهِ تَعالى (وَقولوا لِلنَّاسِ حُسنا) ـ : أى لِلنّاسِ کُلِّهِم مُؤمِنِهِم وَمُخالِفِهِم ، أَمَّا المُؤمِنونَ فَیَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ ، وَأَمَّا المُخالِفونَ فَیُکَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لاِجتِذابِهِم إِلَى الیمانِ ، فَإِنَّهُ بِأَیسَرَ مِن ذلِکَ یَکُفُّ شُرورَهُم عَن نَفسِهِ ، وعَن إخوانِهِ المُؤمِنینَ؛
درباره آیه (و با مردم سخن نیکو گویید) فرمود: مقصود همه مردمان اعم از مؤمن و کافر است. اما با مؤمنان باید گشاده رو بود و اما با کافران باید به نرمى و مدارا سخن گفت، تا به سوى ایمان کشیده شوند و کمترین ثمرش این است که خود و برادران مؤمنش را از گزند آنان مصون مى دارد.
مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول ،ج9،ص5 - بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج72، ص401، ح42
اَلمؤمِنُ صَدوقُ اللِّسانِ بَذولُ الحسانِ؛
مؤمن بسیار راستگو و بسیار نیکوکار است.
تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص 89، ح1521-شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم و درر الکلم، ج2، ص9، ح1596
اَلمُؤمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ و َالمُنافِقٌ قَطِبٌ غَضِبٌ؛
مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانى.
تحف العقول، ص 49
ما مِن مُؤمِنٍ و َلا مُؤمِنَةٍ یَضَعُ یَدَهُ عَلى رَسِ یَتیمٍ تَرَحُّما لَهُ إِلاّ کَتَبَ اللّه لَهُ بِکُلِّ شَعرَةٍ مَرَّت یَدُهُ عَلَیها حَسَنَةً؛
هیچ مرد و زن مؤمنى نیست که دست محبت بر سر یتیمى بگذارد، مگر این که خداوند به اندازه هر تار مویى که بر آن دست کشیده است ثوابى برایش بنویسد.
وسایل الشیعه ،ج21،ص 375 - بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج72، ص4، ح9
مَـن فـَرَّجَ عَن مُـومِـنٍ فَـرَّجَ الله عَن قَلبه یـَومَ القِیامَةِ؛
هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.
اصول کافى(ط-الاسلامیه)، ج 2، ص 200
اَلمُؤمِنُ بَشرُهُ فی وَجِهِهِ وَحُزنُهُ فی قَلبِهِ؛
شادی مومن در رخسار او و اندوهش در دل است.
مجموعه رسایل در شرح احادیثی از کافی ج 2 ،ص 241
المُومِنُ بَرَکَةٌ عَلی المُومِنِ وَ حُجَّةٌ عَلی الکافر؛
مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.
تحف العقول، ص489
اَلمُومِنُ مِثلُ کفَّتی المیزانِ کلَّما زیدَ فی ایمانِهِ زیدَ فی بَلائِهِ؛
مومن همانند دو کفه ترازوست. هرگاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش نیز افزوده می گردد.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ، ج2 ، ص 437 - تحف العقول، ص 408
عَلاماتُ المُؤمِنِ خَمسٌ: ... وَ الجَهرُ بـِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ»؛
نشانه هاى مؤمن پنج چیز است: ... و بلند گفتن بسم اللّه الرحمن الرحیم.
تهذیب الأحکام، ج 6 ، ص 52
مَنْ ساءَتْهُ سَیِّئَتُهُ وسَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ فَهُوَ الْمُؤمِنِ؛
هر کس از بدى اش ناراحت و از خوبى اش خوشحال شود، پس او مؤمن است.
وسایل الشیعه، ج 16،ص 92
نِیَّةُ الْمُؤمِنِ خَیرٌ مِنْ عَمَلِهِ و نِیَّةُ الْمُنافِقِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ؛
نیّت مؤمن بهتر از عمل او و نیت منافق بدتر از عمل اوست.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسایل، ج 1، ص 91
عَلیٌّ یَعْسوبُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمالُ یَعْسوبُ الْمُنافِقینَ؛
على پیشواى مؤمنان و ثروت پیشواى منافقان است.
الأمالى (طوسى) ، ص 355
اَلْمُؤمِنُ یَأْکُلُ فی مِعاءٍ واحِدَةٍ وَ الْمُنافِقُ یَأْکُلُ فی سَبعَةِ أمْعاءٍ؛
مؤمن کم خوراک است و منافق پرخور.
وسائل الشیعه، ج 24، ص 241
إِنَّ الْمُؤْمِنَ هِمَّتُهُ فِی الصَّلاةِ وَالصِّیامِ وَالْعِبادَةِ وَالْمُنافِقُ هِمَّتُهُ فِی الطَّعامِ وَالشَّرابِ کَالْبَهیمَةِ؛
همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشیدن؛ مانند حیوانات.
تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (معروف به مجموعه ورام) ،ج1، ص 99
مَثَلُ الْمُؤْمِنِ کَمَثَلِ خامَةِ الزَّرعِ تُکْفِئُهَا الرِّیاحُ کَذا و کَذا وکَذلِکَ الْمُؤْمِنُ تُکْفِئُهُ الأَوْجاعُ وَالأَمْراضُ و مَثَلُ ا
لْمُنافِقِ کَمَثَلِ الإْرْزَبَّةِ الْمُستَقیمَةِ الَّتی لایُصِیبُها شَیءٌ حَتّى یَأْتیهِ الْمَوتُ فَیَقصِفَهُ قَصْفا؛
مَثَل مؤمن مانند ساقه کاشته است که بادها آن را به این سو و آن سو خم مى کند هم چنین مؤمن را دردها و بیماریها خم مى کند و مثل منافق مانند عصاى آهنى است که چیزى به او نمى رسد تا اینکه مرگ او فرا رسد و او را سخت مى شکند.
الکافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص 258
إنَّ لِسانَ الْمُؤْمِنَ وَراءَ قَلْبِهِ فَإِذا أَرادَ أَن یَتَکَلَّمَ بِشَیْءٍ یُدَبِّرُهُ قَلبُهُ ثُمَّ أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَ إنَّ لِسانَ الْمُنافِقِ أ
مامَ قَلبِهِ فَإِذا هَمَّ بِشَیءٍ أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَلَمْ یَتَدَبَّرهُ بِقَلبِهِ؛
زبان مؤمن در پس دل اوست، هرگاه بخواهد سخن بگوید درباره آن مى اندیشد و سپس آن را مى گوید اما زبان منافق جلوى دل اوست هرگاه قصد سخن کند آن را به زبان مى آورد و درباره آن نمى اندیشد.
تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (معروف به مجموعه ورام)، ج1، ص 106
إِنَّ الْمُؤْمِنَ إذَا اسْتَغْنى شَکَرَ... وَ الْمُنافِقُ إِذَا اسْتَغْنى طَغى؛
مؤمن هنگام بى نیازى شکر مى گزارد و منافق هرگاه بى نیاز شود طغیان مى کند.
تحف العقول، ص212
إنَّ الْمُؤْمِنَ إذا تَکَلَّمَ ذَکَّرَ... والْمُنافِقُ إذا تَکَلَّمَ لَغا؛
مؤمن هرگاه سخن گوید یاد (خدا) مى کند و منافق هرگاه سخن گوید بیهوده گویى مى کند.
تحف العقول، ص212
إنَّ الْمُؤْمِنَ مَن یُرى یَقینُهُ فی عَمَلِهِ، وَ الْمُنافِقُ مَن یُرى شَکُّهُ فی عَمَلِهِ؛
در عمل مؤمن یقین دیده مى شود و در عمل منافق شک.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم ج2 ، ص 544 ، ح3551
شُکْرُ الْمُؤْمِنِ یَظْهَرُ فی عَمَلِهِ؛
سپاسگزارى مؤمن در کردارش آشکار مى شود، [امّا سپاسگزارى منافق از زبانش فراتر نمى رود].
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم ج4 ، ص 159، ح 5661
عَلى لِسانِ الْمُؤْمِنِ نُورٌ یَسْطَعُ وَعلى لِسانِ الْمُنافِقِ شَیْطانٌ یَنْطِقُ؛
بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شیطانى است که سخن مى گوید.
شرح نهج البلاغه، ابن أبى الحدید، ج20، ص280، ح 218
إنَّ کَثْرَةَ الْمالِ عَدُوٌّ لِلْمُؤْمِنینَ و یَعْسُوبُ الْمُنافِقینَ؛
ثروت فراوان، دشمن مؤمنان و پیشواى منافقان است.
التمحیص، ص48
اَلصَّلاةُ مِن شَرائِعِ الدّینِ وَ فیها مَرضاةُ الرَّبِّ عَزَّوَجَلَّ وَ هِىَ مِنهاجُ النبیاءِ وَ لِلمُصَلّى حُبُّ المَلائِکَةِ
وَ هُدىً و ایمانٌ وَ نورُ المَعرفَةِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛
نماز، از آیین هاى دین است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پیامبران است. براى نمازگزار، محبت فرشتگان، هدایت، ایمان، نور معرفت و برکت در روزى است.
خصال، ج2،ص 522
صَلاةُ اللّیلِ مَرضاةٌ لِلرَّبِّ وَ حُبُّ المَلائِکَةِ وَ سُنَّةُ النبیاءِ وَ نورُ المَعرفَةِ وَ اَصلُ الیمانِ وَ راحَةُ البدانِ
وَ کَراهیَةٌ لِلشَّیطانِ وَ سِلاحٌ عَلَى العداءِ وَ اِجابَةٌ لِلدُّعاءِ وَ قَبولُ العمالِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛
نماز شب، موجب رضایت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پیامبران، نور معرفت، ریشه ایمان، آسایش بدن ها، مایه ناراحتى شیطان، سلاحى بر ضدّ دشمنان، مایه اجابت دعا، قبولى اعمال و برکت در روزى است.
ارشاد القلوب الی الصواب(دیلمی)، ج 1، ص 191
مَن کانَ یُؤمِنُ بِاللَّهِ وَالیَومِ الخِرِ فَلیُکرِم ضَیفَهُ؛
هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید میهمانش را گرامى دارد.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج 6، ص 285
فى تفسیر قوله تعالى «وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسنا» قالَ: قُولُوا لِلنّاسِ کُلِّهُم حُسنا مُؤمِنِهُم وَ
مُخالِفِهُم، أمّا المؤمِنونَ فَیَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ وَ أمّا المُخالِفونَ فَیُکَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لاِجتِذابِهِم اِلىَ
الایمانِ. فَاِنِ استَتَرَ مِن ذلِکَ بِکفِّ شُرورِهم عَن نَفسِهِ وَ عَن اِخوانِهِ المُؤمِنینَ؛
در تفسیر آیه «با مردم به زبان خوش سخن بگویید» فرمود: یعنى با همه مردم، چه مؤمن و چه مخالف، به زبان خوش سخن بگویید. مؤمن، به هم مذهبان، روى خوش نشان مى دهد و با مخالفان، با مدارا سخن مى گوید تا به ایمان، جذب شوند و حتّى اگر نشدند، با این رفتار، از بدى هاى آنان در حقّ خود و برادران مؤمنش، پیشگیرى کرده است.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسایل، ج 12، ص 261
اِذَا اتَّهَمَ المُؤُمِنُ اَخاهُ اِنماثَ الایمانُ مِن قَلبِهِ کَما یَنماثُ المِلحُ فِى الماءِ ؛
هرگاه مؤمن به برادر [دینى] خود تهمت بزند، ایمان در قلب او از میان مى رود، همچنان که نمک در آب، ذوب مى شود.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج 2، ص 361
مَن رَأى مِنکُم مُنکَرا فَلیُغَیِّرهُ بِیَدِهِ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِلِسانِهِ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِقَلبِهِ وَذلِکَ أضعَفُ الإیمانِ؛
هر کس از شما منکرى ببیند باید با دست و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست با قلبش آن را تغییر دهد، که پائین ترین درجه ایمان همین (تغییر قلبى) است.
نهج الفصاحه،ص768، ح 3010
(علامة) اَلایمانُ أَن تُؤثِرَ الصِّدقَ حَیثُ یَضُرُّکَ عَلَى الکَذِبِ حَیثُ یَنفَعُکَ؛
(نشانه) ایمان، این است که راستگویى را هر چند به زیان تو باشد بر دروغگویى، گرچه به سود تو باشد، ترجیح دهى.
نهج البلاغه(صبحی صالح)،ص556 حکمت458
اَلغَیرَةُ مِنَ الایمانِ وَالمِذاءُ مِنَ النِّفاقِ؛
غیرت از ایمان است و بى بند و بارى از نفاق.
من لا یحضر الفقیه،ج3 ، ص 444 ، نهج الفصاحه،ص587 ، ح 2045
لا یُکمِلُ المُؤمِنُ ایمانَهُ حَتّى یَحتَوىَ عَلى مِائَةٍ وَ ثَلاثِ خِصالٍ:... لا یَقبَلُ الباطِلَ مِن صَدیقِهِ وَ لا
یَرُدُّ الحَقَّ مِن عَدُوِّهِ...؛
ایمان مؤمن کامل نمى شود، مگر آن که 103 صفت در او باشد:... باطل را از دوستش نمى پذیرد و در مقابله با دشمن، حق را پایمال نمى کند.
التمحیص، ص 75 - بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج 64، ص 311
ثَلاثُ خِصالٍ مَن کُنَّ فیهِ فَقَدِ استَـکمَلَ خِصالَ الایمانِ: اَلَّذى إذا رَضىَ لَم یُدخِلهُ رِضاهُ فى باطِلٍ
وَ اِن غَضِبَ لَم یُخرِجهُ مِنَ الحَقِّ وَ لَو قَدَرَ لَم یَتَعاطَ ما لَیسَ لَهُ؛
سه ویژگى است که در هر کس یافت شود، ویژگى هاى ایمان کامل مى گردد: آن که وقتى خشنود گردد، خشنودى اش او را به باطل نکشاند و خشمش او را به هنگام خشم، از حق برون نبرد و هر گاه توان یافت، به آنچه از او نیست، دست درازى نکند.
الاصول الستة عشر(ط-دارالشبستری)، ص 35
لا یستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى
المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا؛
هیچ بنده اى حقیقت ایمانش را کامل نمى کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسى، تدبر نیکو در زندگى، و شکیبایى در مصیبت ها و بلاها.
تحف العقول ص324
لایَکمُلُ إیمانُ امریٍ حَتّی یُحِبَّ مَن أحَبَّ الله وَ یُبغِضُ مَن أبغَضَ اللهُ؛
ایمان هیچ کس کامل نمی شود مگر هر که را خدا دوست دارد دوست داشته باشد و آن که را خدا دشمن دارد دشمن داشته باشد.
شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید)، ج18، ص51
اِنَّ مِن حَقیقَةِ الایمانِ اَن تُؤثِرَ الحَقَّ وَ اِن ضَرَّکَ عَلَى الباطِلِ وَ اِن نَفَعَکَ وَ اَن لا یَجوزَ مَنطِقُکَ
عِلمَکَ؛
از حقیقت ایمان این است که حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به نفع تو باشد و نیز از حقیقت ایمان آن است که گفتار تو از دانشت بیشتر نباشد.
محاسن، ج 1، ص 205
ما آمَنَ بى مَن باتَ شَبعانَ وَجارُهُ طاوِیا، ما آمَنَ بى مَن باتَ کاسیا وَجارُهُ عاریا؛
به من ایمان نیاورده است آن کس که شب سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد. به من ایمان نیاورده است آن کس که شب پوشیده بخوابد و همسایه اش برهنه باشد.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسایل، ج8، ص429، ح9897
اَلحَیاءُ مِنَ الیمانِ وَالیمانُ فِى الجَنَّةِ وَالبَذاءُ مِنَ الجَفاءِ وَالجَفاءُ فِى النّارِ؛
حیا از ایمان و ایمان در بهشت است و بدزبانى از بى مهرى و بدرفتارى است و بدرفتارى در جهنم است.
تحف العقول، ص394- وسایل الشیعه ،ج16،ص 36 - بحارالأنوار، ج75، ص309
اَلسَّخاءُ مِن أخلاقِ الأنبیاءِ، وهُوَ عِمادُ الإیمانِ، ولا یَکونُ مُؤمِنٌ إلاّ سَخیّا، ولا یَکونُ سَخیّا إلاّ ذو یَقینٍ وهِمَّةٍ عالیَةٍ ؛ لأِنَّ السَّخاءَ شُعاعُ نورِ الیَقینِ، ومَن عَرَفَ ما قَصَدَ هانَ عَلَیهِ ما بَذَلَ؛
سخاوت از اخلاق پیامبران و ستون ایمان است . هیچ مؤمنى نیست مگر آن که بخشنده است و تنها آن کس بخشنده است که از یقین و همّت والا برخوردار باشد ؛ زیرا که بخشندگى پرتو نور یقین است . هر کس هدف را بشناسد بخشش بر او آسان شود.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ،ج7 ،ص 17-بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج68، ص355
اِیاک وَ المِزاحَ فَاِنَّهُ یذهَبُ بِنُورِ ایمانِک؛
از شوخی (بی مورد) بپرهیز، زیرا که شوخی نور ایمان تو را می برد.
کافی(ط-الاسلامیه)،ج2،ص665-من لا یحضره الفقیه ، ج 4،ص408
فَفَرَضَ اللّهُ الاْیمانَ تَطْهیرا مِنَ الشِّرْکِ... وَ الْعَدْلَ تَسْکینا لِلْقُلوبِ؛
خداوند ایمان را براى پاکى از شرک... و عدل و داد را براى آرامش دلها واجب نمود.
من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 568
خَصلَتانِ لَیسَ فَوقَهُما شَیءٌ: اَلْإیمانُ بِاللَّهِ ونَفعُ الإخوانِ؛
دو خصلت است که بالاتر از آنها چیزى نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به برادران.
مستدرک الوسایل ج12،ص391 -تحف العقول ص489 -بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج 75، ص 374
اِنَّ لِکُلِّ شَیءٍ قُفلاً وَ قُفلُ الایمانِ الرِّفقُ؛
هر چیزی قفلی دارد و قفل ایمان مدارا کردن و نرمی است.
کافی(ط-الاسلامیه،ج2،ص118
اَفضَلُ الإِیمانِ اَن تَعلَمَ اَنَّ اللهَ مَعَکَ حَیثُ ما کُنتَ؛
برترین ایمان آن است که معتقد باشی هر کجا هستی خداوند با توست.
نهج الفصاحه،ص229
أحسَنُ الناسِ إیماناً أحسَنُهم خُلقاً و ألطَفُهم باَهلِه، وَ اَنا اَلطَفُکم بِاَهلى؛
نیکوترین مردم از نظر ایمان، خوش خلقترین و با لطفترین آنها نسبت به اهل خویش است.
عیون اخبار الرضا،ج2،ص 38
اِنَّ الایمانَ اَفضلُ مِن الاسلامِ بِدَرجَةٍ, وَ التَّقـوى اَفضـلُ مِن الایمانِ بِدَرَجَةٍ وَ لَم یَعطِ بَنو آدَمَ اَفضلُ مِنَ الیَقینِ؛
ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است, و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فـرزنـد آدم چیزى بـالاتـر از یقیـن داده نشده است.
تحف العقول، ص445
مَن تَعَصَّبَ أو تُعُصِّبَ لَهُ فَقَد خَلَعَ ربقَهَ الإیمانَ مِن عُنُقِهِ؛
کسی که از چیزی طرفداری مصرّانه و نابجا کند یا اینکه از جانب دیگران به نفع او طرفداری نابجا شود ( و او خشنود باشد ) محققاً که ریسمان ایمان را از گردن خویش باز کرده است.
کافی(ط-الاسلامیه)ج2،ص307
من افطر یوما من شهر رمضان خرج روح الایمان منه؛
هر کس یک روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ایمان از او جدا مى شود.
وسائل الشیعه ج 10 ، ص246_ من لا یحضره الفقیه ج 2 ، ص 118
لایَستَکمِلُ عَبدٌ حَقیقَةَ الإیمانِ حَتَّی یَدَعَ المِراءَ وَ إن کانَ مُحِقّاً.
هیچکس حقیقت ایمان را کامل نمی کند مگر اینکه جدال لفظی را رها کند، هر چند حق با او باشد.
بحارالانوار ج2 ص138
لا یَصدُقُ إیمُان عَبدٍ حَتَّی یَکونَ بِما فی یَدِ اللهِ سُبحانَهُ أوثَقَ مِنهُ بِما فی یَدِهِ.
ایمان هیچ بنده ای راستین نمی شود مگر زمانیکه اعتمادش به آنچه نزد خداست از اعتمادش به آنچه در دست خود دارد بیشتر باشد.
نهج البلاغه(صبحی صالح)،ص 529 - شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید)، ج19 ،ص216
لَیسَ الایمانُ بالتَّحلّی و لابالتّمنّی، لکنَّ الایمانَ ما خَلَصَ فی القلبِ و صَدَّقَهُ الأعمالُ.
ایمان به صرف ادعا و آرزو نیست، بلکه ایمان آن است که خالصانه در جان و دل قرار گیرد و اعمال هم آنرا تایید کند.
تحف العقول ص370
لَا یَجِدُ أَحَدَکُم طَعمَ الإِیمَانِ حَتَّی یَعلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَم یَکُن لِیَخطِئَهُ وَ مَا أَخطَأَهُ لَم یَکُن لِیَصِیبَهُ.
هیچ یک ازشما مزه ایمان را نخواهد چشید تا اینکه بداند، آنچه به او رسیده، نمی توانست به او نرسد و آنچه به او نرسیده ممکن نبود به او اصابت کند و برسد
اصول کافی(ط-الاسلامیه)، ج2، ص58
کانَ امیرُالمومِنِینَ کَثیراً مَا یَقُولُ فی خُطبَتِهِ یَا أیُّها النّاسُ! دینَکُم دینَکُم فَإنَّ السَّیِّئَةَ فِیهِ خَیرٌ مِنَ الحَسَنَةِ فی غَیرِهِ وَ السَّیِّئَةُ فِیهِ تُغفَرُ وَ الحَسَنَةُ فی غَیرِهِ لا تُقبَلُ.
امیرالمومنین بسیار در خطبه خود می فرمود: ای مردم دینتان را بپایید دینتان را. بدی در این دین، بهتر است از نیکی در دین های دیگر. گناه و بدی در این دین آمرزیده است و نیکی در غیر آن، پذیرفته نمی شود.
اصول کافی(ط-الاسلامیه)، ج2، ص464
قُلتَ لَهُ مَا الَّذِی یُثبِتُ الایمانَ فِی العَبدِ قال الوَرَعُ وَ الَّذِی یُخرِجُهُ مِنهُ قَالَ الطَّمَعُ.
به امام صادق (ع) چه چیز ایمان را در بنده استوار می سازد؟ فرمود: پرهیز از محرمات. وچه چیز بنده را از ایمان خارج می کند؟ فرمود:طمع.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ج2، ص320
مَن خانَ أَمانَةً فِى الدُّنیا وَلَم یَرُدَّها إِلى أَهلِها ثُمَّ أَدرَکَهُ المَوتُ ماتَ عَلى غَیرِ مِلَّتى وَیَلقَى اللّهَ وَ هُوَ عَلَیهِ غَضبانٌ؛
کسى که در دنیا به امانتى خیانت کند و آن را به صاحبش برنگرداند و آنگاه بمیرد بر دین من نمرده است و با خدا دیدار مى کند در حالى که بر او خشمگین است.
جامع الاحادیث الشیعه،ج23،ص1154
اَبصَرَ رسول اللّه صلى الله علیه و آله رَجُلاً شَعثا شَعرُ رَأسِهِ وَ سَخَةً ثیابُهُ، سَیِّئَةً حالُهُ فَقال رسول اللّه صلى الله علیه و آله : مِن الدّینِ المُتعَةُ وَ اِظهارُ النِّعمَةِ؛
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مردى را دیدند که موهاى ژولیده و جامهاى چرکین و سر و وضع نامرتّبى داشت، فرمودند: بهره بردن از نعمتهاى خدا و آشکار ساختن نعمت جزء دین است.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج 6، ص 439
أَلا اُخبِرُکُم بِأَفضَلَ مِن دَرَجَةِ الصِّیامِ وَالصَّلاةِ وَالصَّدَقَةِ؟ صَلاحُ ذاتِ البَینِ، فَإِنَّ فَسادَ ذاتِ البَینِ هِىَ الحالِقَةُ؛
آیا شما را به چیزى با فضیلتتر از نماز و روزه و صدقه (زکات) آگاه نکنم؟ آن چیز اصلاح میان مردم است، زیرا تیره شدن رابطه میان مردم ریشه کن کننده دین است.
نهج الفصاحه،ص240، ح458
ما مِن شابٍ تَزَوَّجَ فى حَداثَةِ سِنِّهِ اِلاّ عَجَّ شَیطانُهُ : یا وَیلَهُ ، یا وَیلَهُ! عَصَمَ مِنّى ثُلُـثَى دینِهِ ، فَلیَتَّقِ اللّهَ العَبدُ فِى الثُّـلُثِ الباقى ؛
هر جوانى که در سن کم ازدواج کند ، شیطان فریاد بر مىآورد که : واى برمن ، واى بر من! دو سوم دینش را از دستبرد من ، مصون نگه داشت . پس بنده باید براى حفظ یک سومِ باقى مانده دینش ، تقواى الهى پیشه سازد .
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج 14 ،ص 149- نوادر (راوندى)ص 12
اَلغیبَةُ اَسرَعُ فى دینِ الرَّجُلِ المُسلِمِ مِنَ الکِلَةِ فى جَوفِهِ؛
غیبت کردن در (نابودى) دین مسلمان مؤثرتر از خوره در درون اوست.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص357
إِنَّ اللّهَ فَرَضَ الجِهادَ وَ عَظَّمَهُ و َجَعَلَهُ نَصرَهُ و َناصِرَهُ. و َاللّهِ ما صَلُحَت دُنیا و َلا دینٌ إِلاّ بِهِ؛
در حقیقت خداوند جهاد را واجب گردانید و آن را بزرگداشت و مایه پیروزى و یاور خود قرارش داد. به خدا سوگند کار دنیا و دین جز با جهاد درست نمىشود.
الکافی (ط-الاسلامیه) ج5،ص 8 - وسائل الشیعه، ج15، ص15
إذا أرادَ اللّه بِأهلِ بَیتٍ خَیرا فَقَّهَهُم فِى الدّینِ و َوَقَّرَ صَغیرُهُم کَبیرَهُم و َرَزَقَهُمُ الرِّفقَ فى مَعیشَتِهِم و َالقَصدَ فى نَفَقاتِهِم و َبَصَّرَهُم عُیُوبَهُم فَیَتُوبُوا مِنها؛
هرگاه خداوند براى خانواده اى خیر بخواهد آنان را در دین دانا مى کند، کوچک ترها بزرگ ترهایشان را احترام مى نمایند، مدارا در زندگى و میانه روى در خرج روزیشان مى نماید و به عیوبشان آگاهشان مى سازد تا آنها را برطرف کنند.
نهج الفصاحه،ص181، ح 147
مَن أَتى غَنیّا فَتَواضَعَ لَهُ لِغِناهُ ذَهَبَ ثُلُثا دینِهِ؛
هر کس در مقابل ثروتمند به خاطر ثروتش تواضع کند دو سوم دینش از بین برود.
نهج البلاغه(صبحی صالح)،ص508 ، حکمت 228
لا یستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ و َحُسنُ التَّقدیرِ فِى
المَعیشَةِ، و َالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا؛
هیچ بنده اى حقیقت ایمانش را کامل نمى کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسى، تدبر نیکو در زندگى، و شکیبایى در مصیبتها و بلاها.
تحف العقول،ص324
لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب؛
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.
تحف العقول، ص 247
لِکُلِّ شَیءٍ وَجهٌ وَ وَجهُ دینِکم الصَّلاةُ؛
هر چیز دارای سیماست ، سیمای دین شما نماز است.
کافی(ط-الاسلامیه)،ج 3 ، ص270
اَلْمُؤْمِنُ لایُخْلَقُ عَلَى الْکِذْبِ و َلا عَلَى الْخیانَةِ وَ خِصْلَتانِ لا یَجْتَمِعانِ فِى الْمُنافِقِ، سَمْتٌ حَسَنٌ وَ فِقْهٌ
فِى السُّنَّةِ؛
مؤمن در سرشتش دروغ و خیانت نیست و دو صفت است که در منافق جمع نگردد: سیرت نیکو و دین شناسى.
تحف العقول، ص367
اِجْعَلِ الدِّینَ کَهْفَکَ و َالْعَدْلَ سَیْفَکَ تَنْجُ مِنْ کُلِّ سوءٍ وَ تَظْفَرْ عَلى کُلِّ عَدُوٍّ؛
دین را پناهگاه و عدالت را اسلحه خود قرار ده تا از هر بدى نجات پیدا کنى و بر هر دشمنى پیروز گردى.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج11ص319-تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص86
اِنَّما یُدْرَکُ الْخَیْرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ، وَ لا دینَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ؛
همه خوبىها با عقل شناخته مىشوند و کسى که عقل ندارد، دین ندارد.
تحف العقول، ص 54
اِنَّ صاحِبَ الدّینِ فَکَّرَ فَـعَـلَـتْهُ السَّکینَةُ وَ اسْتَـکانَ فَـتَواضَعَ وَ قَنِعَ فَاسْتَغْنى وَ رَضىَ بِما اُعْطىَ وَ انْفَرَدَ
فَکُفىَ الاْخْوانَ وَ رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا وَ خَلَعَ الدُّنْیا فَتَحامَى الشُّرورَ وَ اطَّرَحَ الْحَسَدَ فَظَهَرتِ الْمَحَبَّةُ
وَ لَمْ یُخِفِ النّاسَ فَـلَـمْ یَخَفْهُمْ وَ لَمْ یُذْنِبْ اِلَیْهِمْ فَسَلِمَ مِنْهُمْ وَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنْ کُلِّ شَىءٍ ففازَ وَ
اسْتَکْمَلَ الْفَضْلَ وَ اَبْصَرَ العافیَةَ فَاَمِنَ النَّدامَةَ؛
آدم دیندار چون مىاندیشد، آرامش بر جان او حاکم است. چون خضوع مىکند متواضع است. چون قناعت مىکند، بىنیاز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهایى را برگزیده از دوستان بىنیاز است. چون هوا و هوس را رها کرده آزاد است. چون دنیا را فرو گذارده از بدىها و گزندهاى آن در امان است. چون حسادت را دور افکنده محبتش آشکار است.مردم را نمىترساند پس از آنان نمىهراسد و به آنان تجاوز نمىکند پس از گزندشان در امان است. به هیچ چیز دل نمىبندد پس به رستگارى و کمال فضیلت دست مىیابد و عافیت را به دیده بصیرت مىنگرد پس کارش به پشیمانى نمىکِشد.
امالى مفید، ص 52
حُسْنُ الظَّنِّ راحَةُ الْقَلْبِ وَ سَلامَةُ الدّینِ؛
خوشگمانى، مایه آسایش قلب و سلامت دین است.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص253
قُلْتُ لِعَلىِّ بْنِ الْحُسَینِ علیهالسلام اَخْبِرنىِ بِجَمیعِ شَرایِـعِ الّدینِ، قالَ علیهالسلام : قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُکْمُ
بِالْعَدْلِ وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ؛
به امام سجّاد علیهالسلام عرض کردم: مرا از تمام دستورهاى دین آگاه کنید، امام علیهالسلام فرمودند: حقگویى، قضاوت عادلانه و وفاى به عهد.
خصال،ج1، ص 113، ح 90
اتَّقوا اللّهَ و صُونوا دینَکُم بِالوَرَع ؛
تقوای خدا پیشه کنید و دینتان را با ورع و تقوا حفظ کنید.
کافی(ط-الاسلامیه)،ج2،ص76
لَیسَ مِنّا مَن تَرَکَ دُنیاهُ لِدِینِه وَ دینَهُ لِدُنیاه؛
از ما نیست آن که دنیاى خود را براى دینش و دین خود را براى دنیایش ترک گوید.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل،ج8،ص223 - بحارالانوار، ج75، ص۳۴۶
آفَةُ الدِّینِ الحَسَدُ وَ العُجبُ وَ الفَخرُ؛
آفت دینداری حسد و خودبینی و فخر فروشی است.
کافی(ط-الاسلامیه)،ج2،ص307
حدیث (1) پیامبر صلى الله علیه و آله :
مَنْ نَفَّسَ مِنْ مُسْلِمٍ کُرْبَةً مِنْ کُرَبِ الدُّنْیا نَفَّسَ اللّهُ عَنْهُ کُرْبَةً مِنْ کُرَبِ یَوْمِ الْقیامَةِ وَ مَنْ یَسَّرَ عَلى مُعْسِرٍ یَسَّرَ اللّهُ عَلَیْهِ فِى الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ وَ مَنْ سَتَرَ عَلى مُسْلِمٍ سَتَرَ اللّهُ عَلَیْهِ فِى الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ؛
هر کس غمى از غمهاى دنیا را از مسلمانى برطرف نماید، خداوند غمى از غمهاى روز قیامت را از او برطرف کند و هر کس بر شخص تنگدستى آسان بگیرد، خداوند در دنیا و آخرت بر او آسان گیرد و هر کس راز مسلمانى را بپوشاند، خداوند در دنیا و آخرت راز پوش وى شود.
نهج الفصاحه،ص 723
حدیث (2) رسول اکرم صلى الله علیه و آله :
مَن رَدَّ عِرضِ أخیهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ البتّهَ.
هر که از آبروی برادر مسلمان خود دفاع کند مطمئناً بهشت بر او واجب می شود.وسائل الشیعه، ج12،ص292
حدیث (3) امام صادق (ع):
مَن کانَ حاجَةِ أخیهِ المُسلِمِ کانَ اللهُ فی حاجَتِهِ ما کانَ فی حاجَةِ أخیهِ.
کسی که در پی برآوردن نیاز برادر مسلمان خود باشد، تا زمانی که در این راه است خداوند هم در پی برآوردن حاجت او خواهد بود.وسائل الشیعه، ج16،ص367
وَ مَن شَهِدَ شَهادَةَ حَقٍّ لِیُحیِىَ بِها حَقَّ امرِىءٍ مُسلِمٍ اَتى یَومَ القیامَةِ وَ لِوَجهِهِ نورٌ مَدَّ البَصَرِ تَعرِفُهُ الخَلایِقُ بِاسمِهِ وَ نَسَبِهِ ؛
کسى که براى زنده کردن حق یک مسلمان، شهادت حقّ بدهد، روز قیامت در حالى آورده مىشود که پرتو نور چهره اش، تا چشم کار مىکند دیده مىشود و خلایق او را به نام و نسب مىشناسند.
من لا یحضره الفقیه ج3 ص 58 - الکافى(ط-الاسلامیه)، ج7، ص 381
إنَّ مِمّا یُزَیِّنُ الاسلامَ الاخلاقُ الحَسَنَةُ فیما بَینَ النّاسِ؛
خوش اخلاقى در بین مردم زینت اسلام است.
مشکات الانوار فی غرر الاخبارص240
اَلحَیاءُ زینَةُ الاسلامِ؛
حیا زینت اسلام است.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل، ج1، ص488
اثافى الاسلامِ ثَلاثَةٌ: الصَّلوةُ وَ الزَّکوةُ وَ الوِلایة،لا تَصِحُّ واحِدَةٌ مِنهُنَّ اِلا بِصاحِبَتَیها؛
سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست نمى شود.
کافى(ط-الاسلامیه)، جلد2، ص 18
اِنَّ الایمانَ اَفضلُ مِن الاسلامِ بِدَرجَةٍ, وَ التَّقـوى اَفضـلُ مِن الایمانِ بِدَرَجَةٍ وَ لَم یَعطِ بَنو آدَمَ اَفضلُ مِنَ ا
لیَقینِ؛
ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است, و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فـرزنـد آدم چیزى بـالاتـر از یقیـن داده نشده است.
تحف العقول، ص445
اِنَّ مِن فَناءِ الاِسلامِ وَ فَناءِ المُسلِمینَ أن تَصیرَ الأموالُ فی أیدی مَن لا یَعرِفُ فیها الحَقَّ و لا یَصنَعُ فیها المَعروفَ
از (عوامل) نابودی اسلام و مسلمانان این است که اموال در دست کسانی باشد که حق و حقوق آن را نشناخته و با آن کار خیر انجام ندهند
کافی(ط-الاسلامیه)،ج4،ص25
حُسنُ ظَّنِّ بِاللهِ أن لَا تَرجُوَ إلَّا اللهَ وَ لَا تَخَافَ إلَّا ذَنبَکَ.
گمان نیک به خداوند آن است که جز به او امیدوار نباشی و جز از گناه خودت نهراسی.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ج2 ،ص72 (باب حُسنِ الظَّنِّ بالله عَزَّوجَلَّ)
أَعظَمُ المَصائِبِ الجَهلُ؛
بزرگ ترین مصیبت ها، نادانى است.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،ص73
لا یَزکو مَعَ الجَهلِ مَذهَبٌ؛
هیچ آیینى، با نادانى رُشد نمى کند.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،ص74
کَم مِن عَزیزٍ أَذَلَّهُ جَهلُهُ؛
چه بسیار عزیزى که، نادانى اش او را خوار ساخت.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،ص76
اَلعَقلُ یَهدى و َیُنجى، و َالجَهلُ یُغوى وَ یُردى؛
عقل راهنمایى مى کند و نجات مى دهد و نادانى گمراه مى کند و نابود مى گرداند.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،ص51
اَلجَهلُ أَصلُ کُلِّ شَرٍّ؛
نادانى ریشه همه بدیهاست.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،ص73
اَلعِلمُ قاتِلُ الجَهلِ؛
دانش، نابود کننده نادانى است.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،ص44
إِنَّ الجاهِلَ مَن عَصَى اللّه وَإِن کانَ جَمیلَ المَنظَرِ عَظیمَ الخَطَرِ؛
نادان کسى است که نافرمانى خدا کند، اگر چه زیبا چهره و داراى موقعیتى بزرگ باشد.
اعلام الدین فی صفات المؤنین،ص169
قَلبٌ لَیسَ فیهِ شَى ءٌ مِنَ الحِکمَةِ کَبَیتٍ خَرِبٍ فَتَعَلَّموا وَعَلِّموا وَتَفَقَّهوا وَلا تَموتوا جُهّالاً فَإِنَّ اللّه لایَعذِرُ عَلَى الجَهلِ؛
دلى که در آن حکمت نیست، مانند خانه ویران است، پس بیاموزید و تعلیم دهید، بفهمید و نادان نمیرید. براستى که خداوند، بهانه اى را براى نادانى نمى پذیرد.
نهج الفصاحه ص600
إِنَّ اللّه لَم یَخُذ عَلَى الجُهّالِ عَهدا بِطَلَبِ العِلمِ حَتّى أَخَذَ عَلَى العُلَماءِ عَهدا بِبَذلِ العِلمِ لِلجُّهالِ، لأَنَّ العِلمَ کانَ قَبلَ الجَهلِ؛
خداوند از نادانان پیمان نگرفته که دانش بیاموزند، تا آنکه از عالمان پیمان گرفته که به نادانان بیاموزند، زیرا دانش، پیش از نادانى بود.
کافی(ط-الاسلامیه) ج1 ، ص 41
اَلجَهلُ مُمیتُ الحیاءِ وَ مُخَلِّدُ الشَّقاءِ؛
نـادانى، مایـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 75
زکوةُ العَقلِ احتِمالُ الجُهّالِ؛
زکات عقل تحمّل نادانان است.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص 56
خَیرُ الدُّنیا وَالآخِرَةِ مَعَ العِلمِ وَشَرُّ الدُّنیا وَالآخِرَةِ مَعَ الجَهلِ ؛
خیر دنیا و آخرت با دانش است و شرّ دنیا و آخرت با نادانى.
نهج الفصاحه ص466
مَن کَثُرَ مِزاحُهُ استُجهِلَ؛
هر کس زیاد شوخى کند، نادان شمرده مى شود.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و درر الکلم ج5، ص183، ح7883
إِنَّ الزَّرعَ یَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلایَنبُتُ فِى الصَّفا فَکَذلِکَ الحِکمَةُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ؛
زراعت در زمین هموار مى روید، نه بر سنگ سخت و چنین است که حکمت، در دل هاى متواضع جاى مى گیرد نه در دل هاى متکبر. خداوند متعال، تواضع را وسیله عقل و تکبر را وسیله جهل قرار داده است.
تحف العقول، ص 396
اَلصِّدقُ عِزٌّ وَالجَهلُ ذُلٌّ؛
راستى عزّت است و نادانى ذلّت.
تحف العقول، ص 356
لا تَرَی الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً؛
همیشه جاهل یا افراط گر و تجاوزکار و یا کندرو و تفریط کننده است.
منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ج1 ص 194
لا غِنَی کالعَقلِ، و لا فَقرَ کالجَهلِ، و لا میراثَ کالاَدَب و لا ظَهیرَ کالمُشاوَرَه؛
هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود.
وسایل الشیعه ج12 ص40-نهج البلاغه(للصبحی صالح)ص478
رُبِّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ ، وَ عِلمُهُ مَعَهُ لا ینفَعُهُ؛
چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالشان سودی نمی دهد.
نهج البلاغه(للصبحی صالح)ص852ح485
لا فقرَ اَشدُّ مِنَ الجَهلِ ، لا مالَ اَعودُ مِن العَقلِ؛
هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست.
من لایحضره الفقیه ج4 ص372-اصول کافی(ط دارالحدیث)، ج1، ص58
اَلجَهلُ مُمیتُ الحیاءِ وَ مُخَلِّدُ الشَّقاءِ؛
نـادانى، مایـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص75
اَلعِلمُ رَأسُ الخَیرِ کُلِّهِ، وَ الجَهلُ رَأسُ الشَّرِّ کُلِّهِ ؛
دانایى سرآمد همه خوبىها و نادانى سرآمد همه بدىهاست.
بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج74، ص 175
اَلعِلمُ اَصلُ کُلِّ خَیرٍ، اَلجَهلُ اَصلُ کُلِّ شَرٍّ؛
دانایى، ریشه همه خوبىها و نادانى ریشه همه بدىهاست.
شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم،ج1،ح 818 و 819
ثَلاثٌ مَن لَم تَکُن فیهِ فَلَیسَ مِنّى وَ لا مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ، وَ ما هُنَّ؟ قالَ: حِلمٌ یَرُدُّ بِهِ
جَهلَ الجاهِلِ وَ حُسنُ خُلقٍ یَعیشُ بِهِ فِى النّاسِ وَ وَرَعٌ یَحجُزُهُ عَن مَعاصِى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛
سه چیز است که هر کس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها کدامند؟ فرمودند: بردبارى که به وسیله آن جهالت نادان را دفع کند، اخلاق خوش که با آن در میان مردم زندگى کند و پارسایى که او را از نافرمانى خدا باز دارد.
خصال،ج1، ص 146
لا تُشـاوِر اَحمَق وَ لا تَستَعِنَّ بَکَذّابٍ وَ لا تَثق بِمَوَدَهِ مُلُوک؛
با احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن.
بحار الانوار (ط-بیروت)،ج 75،ص230
مِنَ الخُرقِ المعاجَلَةُ قَبلَ الإمکانِ و الاَناةٌ بعدَ الفُرصةِ؛
شتاب کردن در کاری پیش از بدست آوردن توانایی و سستی کردن بعد از به دست آوردن فرصت از نادانی است.
وسایل شیعه ج14 ، ص84
الجاهِلُ لا یَرتَدِعُ، وبالمَواعِظِ لا یَنتَفِعُ؛
نادان باز نمى ایستد (هیچ نهى و بازداشتى در او اثر نمى کند) و پند و اندرزها سودش نمى دهد.
رأسُ الجَهلِ مُعاداةُ النّاسِ.
سرآغاز نادانی، دشمنی با مردم است.
یا اَیُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّه وَ الشَّیطانُ وَ الحَقُّ وَ الباطِلُ وَالهُدى وَ الضَّلالَةُ وَ الرُّشدُ وَ الغَىُّ وَ العاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ العاقِبَةُ وَ الحَسَناتُ وَ السَّیِّئاتُ فَما کانَ مِن حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما کانَ مِن سَیِّئاتٍ فَلِلشَّیطانِ لَعَنَهُ اللّه ؛
اى مردم! جز این نیست که خداست و شیطان، حق است و باطل، هدایت است و ضلالت، رشد است و گمراهى، دنیاست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شیطان ملعون است.
کافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 16
لا یعابُ المَرءُ بِتَاخیرِ حَقهِ اِنمَا یعابُ مَن اَخَذَ ما لَیسَ لَهُ؛
برای انسان عیب نیست که حقش تاخیر افتد، عیب آن است که چیزی را که حقش نیست بگیرد.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 500
ظَـلَمَ الْحَقَّ مَنْ نَصَرَ الْباطِلَ؛
هر کس باطل را یارى کند، به حق ستم کرده است.
تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص71
لا یُؤنِسَنَّکَ اِلاَّ الْحَقُّ وَ لا یوحِشَنَّکَ اِلاَّ الْباطِلُ؛
مبادا جز حق، با تو اُنس بگیرد و جز باطل، از تو بهراسد.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 188
اَما اِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ اَرْبَعُ اَصابِـعَ - فَسُئِلَ عَنْ مَعْنى قَولِهِ هذا، فَجَمَعَ اَصابِعَهُ وَ وَضَعَها بَیْنَ
اُذُنِهِ وَ عَیْنِهِ - ثُمَّ قالَ: اَ لْباطِلُ اَنْ تَقولَ: سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ اَنْ تَقولَ: رَأَیْتُ؛
هان! میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست. از آن حضرت درباره معناى این فرمایش سؤال شد. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را میان گوش و چشم خود گذاشت و آن گاه فرمودند: باطل این است که بگویى: شنیدم و حق آن است که بگویى: دیدم.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص198
فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلى المُرتادینَ وَ لَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ
انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدینَ وَلکِنْ یُوْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ؛
اگر باطل با حق درنیامیزد، بر حقیقت جویان پوشیده نمى مانَد و اگر حق با باطل آمیخته نشود، زبان دشمنان آن بریده مى شود، لیکن مشتى از آن برداشته مى شود و مشتى از این. (و بدین ترتیب حق و باطل درهم آمیخته مى شود و شبهه پیش مى آید).
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص88
اَبَى اللّه اَنْ یُعَرِّفَ باطِلاً حَقّا اَبَى اللّه اَنْ یَجْعَلَ الْحَقَّ فى قَلْبِ الْمُؤْمِنِ باطِلاً لا شَکَّ فیهِ وَ اَبَى اللّه
اَنْ یَجْعَلَ الْباطِلَ فى قَلْبِ الْـکافِر الْمُخالِفِ حَقّـا لا شَکَّ فیهِ وَ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ هذا هکَذا ما عُرِفَ حَقٌّ مِنْ
باطِلٍ؛
خداوند اِبا دارد از این که باطلى را حق معرفى نماید، خداوند اِبا دارد از این که حق را در دل مؤمن، باطلى تردیدناپذیر جلوه دهد، خداوند اِبا دارد از این که باطل را در دل کافر حق ستیز به صورت حقى تردیدناپذیر جلوه دهد، اگر چنین نمى کرد، حق از باطل شناخته نمى شد.
محاسن، ج 1، ص 277
لا یَسْتَیْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا یَسْتَیقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا؛
هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل یقین نمى کند.
تفسیر العیاشى، ج 2، ص 53
اَمّا عَلامَةُ التّائِبِ فَاَرْبَعَةٌ: اَلنَّصیحَةُ لِلّهِ فى عَمَلِهِ وَ تَرْکُ الْباطِلِ وَ لُزومُ الْحَقِّ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْخَیْرِ ؛
نشانه توبه کننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها کردن باطل، پایبندى به حق و حریص بودن بر کار خیر.
تحف العقول، ص 20
ـ وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ تَفسیرِ السُّنَّةِ وَ الْبِدْعَةِ وَ الْجَماعَةِ وَ الْفُرْقَهِ : اَلسُّنَّةُ ـ و اللّه ـ سُنَّةُ مُحمِّدٍ صلى الله
علیه و آله وَ الْبِدْعَةُ ما فارَقَها وَ الْجَماعَةُ ـ وَ اللّه ـ مُجامَعَةُ اَهْلِ الْحَقِّ وَ اِنْ قَلّوا وَ الْفُرقَةُ مُجامَعَةُ اَهْلِ
الْباطِلِ وَ اِنْ کَثُروا؛
در پاسخ به پرسش از معناى سنّت، بدعت، جماعت و تفرقه فرمودند: به خدا سوگند، سنّت، همان سنّت محمّد صلى الله علیه و آله است و بدعت آنچه خلاف آن باشد و به خدا قسم، جماعت، همدست شدن با اهل حق است هر چند اندک باشند و تفرقه، همدستى با اهل باطل است هر چند بسیار باشند.
کتاب سلیم بن قیس الهلالی،ج2، ص964
اَلا وَ مَنْ اَکَلَهُ الْحَقُّ فَاِلَى الجَنَّةِ وَ مَنْ اَکَلَهُ الباطِلُ فَاِلَى النّارِ؛
بدانید که هر کس در راه حق از دنیا برود، به بهشت و هر کس در راه باطل از دنیا برود، به جهنم مى رود.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص374
الْحَقُّ سَیْفٌ قَاطِع
حق شمشیر برنده ایست.
الْحَقُّ سَیْفٌ عَلَى أَهْلِ الْبَاطِل
حق شمشیری است بر اهل باطل.
تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص 68 حکمت های 916 و 921
قَلیلُ الْحَقِّ یَدْفَعُ کَثیرَ الباطِلِ کَما اَنَّ الْقَلیلَ مِنَ النّارِ یُحْرِقُ کَثیرَ الْحَطَبِ؛
اندکى حقّ، بسیارى باطل را نابود مى کند، همچنان که اندکى آتش، هیزم هاى فراوانى را مى سوزاند.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص68
لَیْسَ مِنْ باطِلٍ یَقومُ بِاِزاءِ الْحَقِّ اِلاّ غَلَبَ الْحَقُّ الْباطِلَ وَ ذلِکَ قَولُهُ: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى
الباطِلِ فَیَدْمَغُهُ...»؛
هیچ باطلى نیست که در برابر حق بایستد مگر آن که حق بر باطل چیره مى شود و این سخن خداوند است: «بلکه حق را بر سر باطل مى زنیم که آن را در هم مى کوبد...».
کافى(ط-الاسلامیه) ج 8 ، ص 242
اَلْحَقُّ ثَقیلٌ مُرٌّ وَ الْباطِلُ خَفیفٌ حُلْوٌ وَ رُبَّ شَهْوَةِ ساعَةٍ تورِثُ حُزْنا طَویلاً؛
حق، سنگین و تلخ است و باطل، سبک و شیرین و بسا خواهش و هوا و هوسى که لحظه اى بیش نمى ماند، اما غم و اندوهى طولانى به دنبال مى آورد.
الامالی(طوسی) ص 533
اِصْبِرْ عَلى مَرارَةِ الْحَقِّ وَ ایّاکَ اَنْ تَنْخَدِعَ لِحَلاوَةِ الباطِلِ؛
تلخى حق را تحمل کن، و مبادا که فریب شیرینى باطل را بخورى.
شرح آقا جمال الدین خوانساری برغررالحکم و درر الکلم ج2،ص237
قُلِ الْحَقَّ وَ اِنْ کانَ فیهِ هَلاکُکَ فَاِنَّ فیهِ نَجاتَکَ... اِتَّقِ اللّه وَ دَعِ الْباطِلَ وَ اِنْ کانَ فیهِ نَجاتُکَ فَاِنَّ فیهِ
هَلاکَکَ؛
حق را بگو اگر چه نابودى تو در آن باشد، زیرا که نجات تو در آن است... تقواى الهى پیشه کن و باطل را فرو گذار هر چند [به ظاهر] نجات تو در آن باشد، زیرا که نابودى تو در آن است.
تحف العقول ص 408
عُبیدُاللّه بْنُ اَبى رافِعٍ : اِنَّ الحَروریَّةَ لَمّا خَرَجَتْ وَ هُوَ مَع عَلِىِّ بنِ اَبى طالِبٍ قالوا: لا حُکْمَ اِلاّ لِلّهِ، قالَ
عَلىٌّ: کَلِمَةُ حَقٍّ اُریدَ بِها باطِلٌ؛
عبیداللّه بن ابى رافع : زمانى که حروریه (خوارج) سر به نافرمانى برداشتند، او با على بن ابى طالب بود. آنها مى گفتند: داورى جز از آنِ خدا نیست. على علیه السلام فرمودند: این سخن حقى است براى نیّت باطلى.
الاخبار فی مناقب امام الابرار ص463
اِنَّ مَنْ لا یَنْفَعُهُ الْحَقُّ یَضُرُّهُ الْباطِلُ وَ مَنْ لا یَسْتَقیمُ بِهِ الْهُدى تَضُرُّهُ الضَّلالَةُ وَ مَنْ لا یَنْفَعُهُ الْیَقینُ یَضُرُّهُ
الشَّکُّ؛
براستى که هر کس را حق سود ندهد، باطل زیانش رساند و هر کس به راه هدایت نرود، به کجراهه گمراهى افتد و هر کس یقین، او را سود نبخشد، شکّ زیانش رساند.
تحف العقول ص 152
اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یُعْرَفانِ بِالنّاسِ، وَ لکِنِ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّباعِ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ الْباطِلَ بِاجْتِنابِ مَنِ اجْتَنَبَهُ؛
حق و باطل به مردم (و شخصیت افراد) شناخته نمى شوند بلکه حق را به پیروى کسى که از آهن (حق) پیروى مى کند بشناس(یعنی افراد-به غیر از معصوم- حجت نیستند مگر اینکه به سوی حق حرکت کنند) و باطل را به دورى کردن کسى که از آن (باطل) دورى مى کند.
امالى(طوسى) ص 134
لا تُقاتِلوا (تَقْتُلوا) الخَوارِجَ بَعْدى، فَلَیسَ مَنْ طَلَبَ الحَقَّ فَاَخْطَـأَهُ کَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَأدْرَکَهُ؛
بعد از من با خوارج نجنگید (آنان را نکشید)؛ زیرا کسى که طالب حق باشد و به آن نرسد، با کسى که جویاى باطل باشد و به آن دست یابد، یکسان نیست.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص94
ما بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ قِلَّةُ الْعَقْلِ. قیلَ: وَ کَیْفَ ذلِکَ یَابْنَ رَسولِ اللّه ؟ قالَ: اِنَّ الْعَبْدَ یَعْمَلُ الْعَمَلَ
الَّذى هُوَ لِلّهِ رِضا فَیُریدُ بِهِ غَیْرَ اللّه فَلَو اَنَّهُ اَخْلَصَ لِلّهِ لَجاءَهُ الَّذى یُریدُ فى اَسْرَعَ مِنْ ذلِکَ؛
میان حق و باطل جز کم عقلى فاصله نیست. عرض شد: چگونه، اى فرزند رسول خدا؟ فرمودند: انسان کارى را که موجب رضاى خداست براى غیر خدا انجام مى دهد، در صورتى که اگر آن را خالص براى رضاى خدا انجام مى داد، زودتر به هدف خود مى رسید تا براى غیر خدا.
محاسن ج 1، ص 254
ایّاکُمْ وَ التَّلَوُّنَ فى دینِ اللّه فَاِنَّ جَماعَةً فیما تَـکْرَهونَ مِنَ الْحَقِّ خَیْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فیما تُحِبّونَ مِنَ الْباطِلِ وَ
اِنَّ اللّه سُبْحانَهُ لَمْ یُعْطِ اَحَدا بِفُرْقَةٍ خَیْرا مِمَّنْ مَضى وَ لا مِمَّنْ بَقىَ ؛
از چند رنگى و اختلاف در دین خدا بپرهیزید، زیرا یکپارچگى در آنچه حق است ولى شما آن را ناخوش مى دارید، از پراکندگى در آنچه باطل است اما خوشایند شما مى باشد، بهتر است. خداى سبحان به هیچ یک از گذشتگان و باقى ماندگان بر اثر تفرقه و جدایى خیر و خوبى عطا نکرده است.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص255
اَلْکَـیِّسُ صَدیقُهُ الْحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الْباطِلُ؛
انسان زیرک، دوستش حق است و دشمنش باطل.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 68
ثَلاثٌ فیهِنَّ النَّجاةُ: لُزومُ الْحَقِّ وَ تَجَنُّبُ الْباطِلِ وَ رُکوبُ الْجِدِّ؛
نجات و رستگارى در سه چیز است: پایبندى به حق، دورى از باطل و سوار شدن بر مرکب جدّیت.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 69
خُذُوا الْحَقَّ مِنْ اَهْلِ الْباطِلِ وَ لا تَأْخُذُوا الْباطِلَ مِنْ اَهْلِ الْحَقِّ، کونوا نُقّادَ الْکَلامِ؛
حق را از اهل باطل فراگیرید و باطل را از اهل حق فرا نگیرید. سخن سنج باشید.
بحارالانوار(ط-بیروت) ج 2، ص 96
اللّهُمَّ اِنّى اَعوذُ بِکَ مِنْ... ایثارِ الْباطِلِ عَلَى الْحَقِّ...؛
خدایا به تو پناه مى برم از این که باطل را بر حق ترجیح دهم.
صحیفه سجّادیه ص56
اَللّهُمَّ... وَ اَزْهِقِ الْباطِلَ عَنْ ضَمائِرِنا وَ اَثْبِتِ الْحَقَّ فى سَرائِرِنا، فَاِنَّ الشُّکوکَ وَ الظُّنونَ لَواقِحُ الْفِتَنِ وَ
مُکَدِّرَةٌ لِصَفْوِ الْمَنائِحِ وَ الْمِنَنِ؛
بار الها... باطل را از درون ما محو نما و حق را در باطن ما جاى ده. زیرا که تردیدها و گمان ها فتنه زایند و بخشش ها و نعمت ها را تیره مى سازند.
الوافی ج1، ص 3
ثَلاثُ خِصالٍ مَنْ کُنَّ فیهِ فَقَدِ اسْتَـکْمَلَ خِصالَ الاْیمانِ: اَلَّذى إذا رَضىَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضاهُ فى باطِلٍ وَ اِنْ
غَضِبَ لَم یُخرِجْهُ مِنَ الحَقِّ وَ لَو قَدَرَ لَمْ یَتَعاطَ ما لَیْسَ لَهُ؛
سه ویژگى است که در هر کس یافت شود، ویژگى هاى ایمان کامل مى گردد: آن که وقتى خشنود گردد، خشنودى اش او را به باطل نکشاند و خشمش او را به هنگام خشم، از حق برون نبرد و هر گاه توان یافت، به آنچه از او نیست، دست درازى نکند.
الاصول الستة عشر(ط-دارالحدیث) ص 173
اِتَّقُوا اللّه وَ اسْتَعینوا عَلى ما اَنْتُمْ عَلَیْهِ بِالْوَرَعِ وَ الاْجْتِهادِ فى طاعَةِ اللّه فَاِنَّ اَشَدَّ ما یَکونُ اَحَدُکُمْ
اغْتباطا ما هُوَ عَلَیْهِ لَوْ قَدْ صارَ فى حَدِّ الآْخِرَةِ وَ انْقَطَعَتِ الدُّنْیا عَنْهُ فَاِذا کانَ فى ذلِکَ الحَدِّ عَرَفَ اَنَّهُ قَدِ
اسْتَقْبَلَ النَّعیمَ وَ الْکَرامَةَ مِنَ اللّه وَ الْبُشْرى بِالْجَنَّةِ وَ اَمِنَ مِمَّنْ کانَ یَخافُ وَ اَیْقَنَ اَنَّ الَّذى کانَ عَلَیْهِ هُوَ
الْحَقُّ وَ اَنَّ مَنْ خالَفَ دینَهُ عَلى باطِلٍ هالِکٍ؛
تقواى خدا پیشه کنید و در راهى که برگزیده اید از پارسایى و تلاش در اطاعت فرامین الهى کمک بجویید، که اگر چنین کردید بیشترین غبطه به حال یکى از شما آنگاه خواهد بود که به سر حدّ آخرت برسد و ارتباط وى از دنیا قطع شده باشد، پس آنگاه که به چنین منزلگاهى رسید ، مى فهمد (مى بیند) که نعمت و کرامت از طرف خداوند به وى رو نموده و بشارت بهشت به وى داده مى شود و ایمن مى شود از آنچه مى ترسید و یقین مى کند که راهش بر حق بوده و هر کس
بر خلاف راه او بوده بر باطلى هلاک کننده بوده است.
بحارالانوار(ط-بیروت) ج 6، ص 187
اِنَّ مِنْ حَقیقَةِ الاْیمانِ اَنْ تُؤْثِرَ الْحَقَّ وَ اِنْ ضَرَّکَ عَلَى الْباطِلِ وَ اِنْ نَفَعَکَ وَ اَنْ لا یَجوزَ مَنْطِقُکَ عِلْمَکَ؛
از حقیقت ایمان این است که حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به نفع تو باشد و نیز از حقیقت ایمان آن است که گفتار تو از دانشت بیشتر نباشد.
محاسن ج 1، ص 205
اِنَّ لِلْحقِّ دَوْلَةً وَ لِلْباطِلِ دَوْلَةً وَ کُلُّ واحِدٍ مِنْهُما فى دَوْلَةِ صاحِبِهِ ذَلیلٌ؛
براستى که حق را دولتى است و باطل را دولتى، و هر یک از این دو، در دولت دیگرى ذلیل است.
کافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 447
لَنْ تَبْقَى الاَرْضُ اِلاّ وَ فیها عالِمٌ یَعْرِفُ الْحَقَّ مِنَ الباطِلِ؛
هرگز زمین باقى نمى ماند مگر آن که در آن دانشمندى وجود دارد که حق را از باطل مى شناسد.
محاسن ج 1، ص 234
قُلْتُ لاَبى عَبْدِ اللّه علیه السلام : اُطْعِمُ سائِلاً لا اَعْرِفُهُ مُسْلِما؟ فَقالَ: نَعَمْ اَعْطِ مَنْ لا تَعْرِفُهُ بِوِلایَةٍ وَ
لا عَداوَةٍ لِلْحَقِّ اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ یَقولُ: «و قولوا لِلنّاسِ حُسْنا» و لا تُطْعِمْ مَنْ نَصَبَ لِشَىْ ءٍ مِنَ الْحَقِّ اَوْ
دَعا اِلى شَىْ ءٍ مِنَ الْباطِلِ؛
آیا به فقیرى که نمى دانم مسلمان است غذا بدهم؟ حضرت فرمود: آرى، به کسى که نمى دانى دوست است یا دشمن حق، غذا بده؛ زیرا خداوند مى فرماید: «با مردم به نیکى سخن بگویید» ولى به کسى که با حق دشمنى مى کند و یا به باطلى دعوت مى کند غذا مده.
کافى(ط-الاسلامیه)ج 4، ص 13
لا یُکْمِلُ الْمُؤمِنُ ایمانَهُ حَتّى یَحتَوىَ عَلى مِائَةٍ وَ ثَلاثِ خِصالٍ:... لا یَقْبَلُ الْباطِلَ مِن صَدیقِهِ وَ لا یَرُدُّ ا
لْحَقَّ مِنْ عَدُوِّهِ...؛
ایمان مؤمن کامل نمى شود، مگر آن که 103 صفت در او باشد:... باطل را از دوستش نمى پذیرد و در مقابله با دشمن، حق را پایمال نمى کند.
مستدرک الوسائل، ج 11،ص180
کَلامٌ فى حَقٍّ خَیرٌ مِن سُکوتٍ عَلى باطِلٍ؛
سخن گفتن درباره حق، از سکوتى بر باطل بهتر است.
من لا یحضره الفقیه ج 4، ص 396
اِتَّقوا خِداعَ الاْآمالِ فَکَمْ مِنْ مُؤَمِّلِ یَوْمٍ لَمْ یُدْرِکْهُ وَ بانى بِناءٍ لَمْ یَسْکُنْهُ وَ جامِعِ مالٍ لَمْ یأکُلْهُ وَ لَعَلَّهُ مِنْ
باطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ اَصابَهُ حَراما وَ احْتَمَلَ بِهِ اَثاما؛
از خدعه و حیله آرزوها بپرهیزید. چه بسیار آرزومندِ روزى که به آن روز نمى رسد و چه بسیار سازنده اى که در ساخته اش ساکن نمى شود و چه بسیار جمع کننده مالى که از آن استفاده نمى کند و شاید آن مال را از باطل به دست آورده و یا از حق کسى جلوگیرى کرده، تا به آن مال رسیده است و باید بار همه آن گناهان را به دوش کشد.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم ج2 ، ص265
اَیُّهَا النّاسُ لَوْ لَمْ تَـتَخاذَلوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنوا عَنْ تَوْهینِ الْباطِلِ، لَمْ یَطْمَعْ فیکُمْ مَنْ لَیْسَ مِثْلَکُمْ وَ
لَمْ یَقْوَ مَنْ قَوىَ عَلَیْکُمْ... ؛
اى مردم! اگر در یارى حق کوتاهى نمى کردید و در خوار ساختن باطل سستى نمى نمودید، کسانى که همپایه شما نیستند، در شما طمع نمى کردند و هیچ قدرتى بر شما مسلط نمى شد.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص241
مَنْ رَکِبَ الْباطِلَ اهلکهُ مَرْکَبُهُ.
کسى که بر باطل سوار شود، مَرکبش او را هلاک خواهد کرد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص71 ، ح1032
مَن تَعَدَّى الحَقَّ ضاقَ مَذْهَبُهُ؛
کسى که از راه حق منحرف شود راه بر او تنگ خواهد شد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص70 ،ح1007
نَحْنُ اَقَمْنا عَمودَ الْحَقِّ و هَزَمْنا جُیوشَ الْباطِلِ؛
ما (اهل بیت) ستون هاى حق را استوار و لشکریان باطل را متلاشى کردیم.
تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص120
اِنَّ الْقَلْبَ لَیَـتَجَلْجَلُ فِى الْجَوْفِ یَطْلُبُ الحَقَّ فَاِذا اَصابَهُ اطْمَاَنَّ وَ قَرَّ؛
به راستى که دل در درون سینه بى قرار است و به دنبال حق مى گردد و چون به آن رسید، آرام و قرار مى گیرد.
کافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 421
إنّا أهلُ بَیتٍ إذا عَلِمنَا الحَقَّ تَمَسَّکَنا بِهِ
ما خاندانى هستیم که هرگاه حق را شناختیم ، بدان چنگ در مىزنیم .
بحار الانوار(ط-بیروت)ج44،ص60
لا یکمل العقل إلا باتباع الحق؛
عقل کامل نمی شود مگر با پیروی از حق.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75، ص 127
عَوِّدْ اُذُنـَکَ حُسْنَ الاِسْتِماعِ وَ لا تُصغِ اِلى ما لا یَزیدُ فى صَلاحِکَ استِماعُهُ فَاِنَّ ذلِکَ یُصدِئُ
الْقُلوبَ وَ یوجِبُ الْمَذامَّ؛
گوش خود را به شنیدن خوبى ها عادت بده و به آنچه که به صلاح و درستى تو نمى افزاید گوش مسپار، زیرا این کار، دلها را زنگار مى زند و موجب سرزنش مى شود.
(غررالحکم، ص215)
اَعجَبُ ما فِى الانسانِ قَلبُهُ وَ لَهُ مَوارِدُ مِنَ الحِکمَةِ وَ اَضدادٌ مِن خِلافِها فَاِن سَنَحَ لَهُ الرَّجاءُ اَذَ لَّهُ الطَّمَعُ وَ اِن هاجَ بِهِ الطَّمَعُ اَهلَکَهُ الحِرصُ وَ اِن مَلَکَهُ الیَأسُ قَتَلَهُ السَفُ... فَکُلُّ تَقصیرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ کُلُّ اِفراطٍ بِهِ مُفسِدٌ؛
شگفتترین عضو انسان قلب اوست و قلب مایه هایى از حکمت و ضد حکمت دارد. اگر آرزو به آن دست دهد، طمع خوارش مى گرداند و اگر طمع در آن سر برکشد، حرص نابودش مىکند و اگر ناامیدى بر آن مسلّط شود، اندوه، او را مىکُشد... هر کوتاهى برایش زیانبار است و هر زیادهروى برایش تباهى آفرین.
علل الشرایع ج1، ص 109
فِى الانسانِ مُضغَةٌ اِذا هىَ سَلِمَت وَ صَحَّت سَلِمَ بِها سائرُ الجَسَدِ، فَاذا سَقِمَت سَقِمَ بِها سائرُ الجَسَدِ وَ فَسَدَ، وَ هِىَ القَلبُ؛
در انسان پاره گوشتى است که اگر آن سالم و درست باشد، دیگر اعضاى بدنش هم با آن سالم مى شوند و هرگاه آن بیمار شود، دیگر اعضاى بدنش بیمار و فاسد مى گردند. آن پاره گوشت، قلب است.
خصال ج1، ص 31
أَکْلُ السَّفَرْجَلِ قُوَّةٌ لِلْقَلْبِ الضَّعِیفِ وَ هُوَ یُطَیِّبُ الْمَعِدَةَ وَ یُذَکِّی الْفُؤَادَ وَ یُشَجِّعُ الْجَبَانَ وَ یُحَسِّنُ الْوَلَد
خوردن به،قوه ای برای قلب ضعیف ، معده را پاک، ترسو را شجاع و فرزند را زیبا مى کند.
تحف العقول ص101
خَیْرُ القُلوبِ اَوعاها لِلخَیْرِ وَ شَرُّ القُلوبِ اَوعاها لِلشَّرِّ، فَاَعلَى القَلبِ الَّذى یَعِى الخَیْرَ مَمْلُوٌّ مِنَ الْخَیْرِ اِن
نَطَقَ نَطَقَ مَأجورا و اِنْ اَنْصَتَ اَنْصَتَ مَأجورا؛
بهترین قلبها، قلبى است که ظرفیت بیشترى براى خوبى دارد و بدترین قلبها، قلبى است که ظرفیت بیشترى براى بدى دارد، پس عالىترین قلب، قلبى است که خوبى را در خود دارد و لبریز از خوبى است. اگر سخن بگوید، سخنش در خور پاداش است و اگر سکوت کند، سکوتش درخور پاداش است.
جعفریات ص 168
اَوْحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ اِلى مُوسى علیهالسلام یا مُوسى لا تَفْرَحْ بِکَثْرَةِ الْمالِ وَ لا تَدَعْ ذِکْرى عَلى کُلِّ حالٍ
فَاِنَّ کَثْرَةَ الْمالِ تُنْسِى الذُّنوبَ وَ اِنَّ تَرْکَ ذِکرى یُقْسِى الْقُلوبَ؛
خداى عزّوجلّ به موسى علیهالسلام وحى کرد: اى موسى! به زیادى ثروت شاد مشو و در هیچ حالى مرا فراموش مکن، زیرا با زیادى ثروت گناهان فراموش مىشود و از یاد بردن من قساوت قلب مىآورد.
کافی(ط-الاسلامیه) ج2،ص497
قَلْبٌ لَیْسَ فیهِ شَىْءٌ مِنَ الْحِکْمَةِ کَبَیْتٍ خَرِبَ فَتَعَلَّموا وَ عَلِّموا وَ تَفَقَّهوا وَ لا تَموتوا جُهّالاً فَاِنَّ اللّهَ لا یَعْذِرُ
عَلَى الْجَهْلِ؛
دلى که در آن حکمتى نیست، مانند خانه ویران است، پس بیاموزید و آموزش دهید، بفهمید و نادان نمیرید. براستى که خداوند، بهانهاى را براى نادانى نمىپذیرد.
نهج الفصاحه ص 600 ، ح2095
مَنْ قَلَّ طَعْمُهُ صَحَّ بَدَنُهُ وَ مَنْ کَثُرَ طَعْمُهُ سَقُمَ بَدَنُهُ وَ قَسا قَلْبُهُ؛
هر کس کم بخورد، سالم مىماند و هر کس زیاد بخورد تنش بیمار مىشود و قساوت قلب پیدا مىکند.
نهج الفصاحه ص 728 ،ح2779
قُلُوبنا اَوعیَةٌ لِمَشیَّةِ اللهِ فَاذا شاءَ شِئنا؛
دلهای ما ظرف اراده و مشیت خداست پس هرگاه او چیزی را اراده کند،ما نیز همان چیز را اراده می کنیم.
بحارالانوار(ط-بیروت)ج25،ص337
فی وَصیَّتِهِ لابنِهِ وهُو یَعِظُهُ: أحیِ قَلبَکَ بالمَوعِظَةِ؛
در مـقام انـدرز بـه فـرزند خود : دلت را بـا اندرز زنده گردان.
المَواعِظُ صَقالُ النُّفوسِ ، و جَلاءُ القُلوبِ؛
اندرزها صیقل بخش جان ها، و جلا دهنده دل هاست.
ما جَفَّتِ الدُّموعُ إلّا لِقَسوَةِ القُلُوب وَ ما قَسَتِ القُلُوبُ إلّا لِکَثرَةِ الذُّنوبِ.
چشمها خشک نمی شود مگر به خاطر قساوت قلب و دلها قساوت پیدا نمی کند مگر به سبب زیادی گناه
اَلرَّوحُ وَ الرّاحَةُ فِى الرِّضا وَ الیَقینِ وَ الهَمُّ وَ الحَزَنُ فِى الشَکِّ وَ السَّخَطِ؛
خوشى و آسایش، در رضایت و یقین است و غم و اندوه در شکّ و نارضایتى.
(مشکاةالأنوار، ص 34)
حُرِمَ الحَریصُ خَصلَتَینِ وَ لَزِمَتهُ خَصلَتانِ: حُرِمَ القَناعَةَ فَافتَقَدَ الرّاحَةَ وَ حُرِمَ الرِّضا فَافتَقَدَ الیَقینَ؛
حریص از دو خصلت محروم شده و در نتیجه دو خصلت را با خود دارد: از قناعت محروم است و در نتیجه آسایش را از دست داده است، از راضى بودن محروم است و در نتیجه یقین را از دست داده است.
(بحارالانوار، ج70، ص161)
إنَّ المُؤمِنَ مَن یُرى یَقینُهُ فی عَمَلِهِ، وَ المُنافِقُ مَن یُرى شَکُّهُ فی عَمَلِهِ؛
در عمل مؤمن یقین دیده مىشود و در عمل منافق شک.
(عیون الحکم والمواعظ، ص152)
یُستَدَلُّ عَلَی الیَقین بِقِصَر الأمَلِ وَ إخلاص العَمَل وَ الزُّهدِ فی الدُّنیا
سه چیز از نشانه های یقین هستند: کوتاهی آرزو، اخلاص در عمل، بی رغبتی به دنیا
(مستدرک الوسائل ج11 ص201)
اِنَّ العَملَ القَلیلَ الدّائمَ عَلَی الیَقینِ اَفضَلُ عِنداللهِ منَ العَمَلِ الکثیرِ عَلی غَیرِ یَقینٍ؛
عمل اندک و بادوام که بر پایه یقین باشد و در نزد خداوند از عمل زیاد که بدون یقین باشد برتر است.
(وسائل الشیعه، ج15،ص202)
اِنَّ الایمانَ اَفضلُ مِن الاسلامِ بِدَرجَةٍ, وَ التَّقـوى اَفضـلُ مِن الایمانِ بِدَرَجَةٍ وَ لَم یَعطِ بَنو آدَمَ اَفضلُ مِنَ
الیَقینِ؛
ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است, و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فـرزنـد آدم چیزى بـالاتـر از یقیـن داده نشده است.
(تحف العقول، ص445)
ما أیقَنَ بِاللهِ مَن لَم یَرعَ عُهودَهُ وَ ذِمَّتَهُ
کسی که عهد و پیمان خود را رعایت نکند به خدا یقین ندارد
(غررالحکم ،ص253)
لَیسَ الحَکیمُ مَن لَم یُدارِ مَن لایَجِدُ بُدّا مِن مُداراتِهِ؛
حکیم نیست آن کس که مدارا نکند با کسى که چاره اى جز مدارا کردن با او نیست.
(بحارالأنوار، ج75، ص57)
إِنَّ الزَّرعَ یَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلایَنبُتُ فِى الصَّفا فَکَذلِکَ الحِکمَةُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ؛
زراعت در زمین هموار مى روید، نه بر سنگ سخت و چنین است که حکمت، در دل هاى متواضع جاى مى گیرد نه در دل هاى متکبر. خداوند متعال، تواضع را وسیله عقل و تکبر را وسیله جهل قرار داده است.
(تحف العقول، ص 396)
إنَّ الْحِکْمَةَ لَتَکُونُ فی قَلْبِ الْمُنافِقِ فَتُجَلْجِلُ فی صَدْرِهِ حَتّى یُخْرِجَها فَیُوعِیَهَا الْمُؤْمِنُ وَتَکُونُ کَلِمةُ
الْمُنافِقِ فى صَدْرِ الْمُؤْمِنِ فَتُجَلْجِلُ فی صَدْرِهِ حَتّى یُخْرِجَها فَیَعِیَهَا الْمُنافِقُ؛
به راستى حکمتى که در قلب منافق جا مىگیرد، در سینهاش بىقرارى مىکند تا از آن بیرون آید و مؤمن آن را بر گیرد و سخن منافقانه (لغو و بیهوده) در سینه مؤمن بىقرارى مىکند تا از آن بیرون برود و منافق آن را برگیرد.
(بحارالأنوار، ج2، ص 94)
قَلْبٌ لَیْسَ فیهِ شَىْءٌ مِنَ الْحِکْمَةِ کَبَیْتٍ خَرِبَ فَتَعَلَّموا وَ عَلِّموا وَ تَفَقَّهوا وَ لا تَموتوا جُهّالاً فَاِنَّ اللّهَ لا یَعْذِرُ
عَلَى الْجَهْلِ؛
دلى که در آن حکمتى نیست، مانند خانه ویران است، پس بیاموزید و آموزش دهید، بفهمید و نادان نمیرید. براستى که خداوند، بهانهاى را براى نادانى نمىپذیرد.
(نهج الفصاحه،ص600)
خُذِ الحِکمَه اَنَّی کانَت فَاِنَّ الحِکمَه ضالَّه کُلِّ مُومِن؛
حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر، زیرا حکمت گمشده هر مومن است.
(غررالحکم، ص360)
قِلَّهُ المَنطِقِ حُکم عَظیمٌ ، فَعَلَیکُم بِالصَّمتِ فَانَّهُ دَعَهٌ حَسَنَهٌ وَ قِلَّهُ وِزرٍ وَ خِفَّهٌ مِنَ الذُّنوبِ؛
کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفیف گناه است .
(بحاالانوار(ط-بیروت)، ج 75، ص 309)
یَا بُنَىَّ اِذَا امتَلأََتِ المَعِدَةُ نَامَتِ الفِکرَةُ وَ خَرِسَتِ الحِکمَةُ وَ قَعَدَتِ الاَعضَاءُ عَنِ العِبادَةِ؛
فرزندم هرگاه شکم پر شود، فکر به خواب مىرود و حکمت، از کار مىافتد و اعضاى بدن از عبادت باز مىمانند.
مجموعه ورام، ج 1، ص 102
مَن أَحجَمَ عَنِ الرَّىِ وَعَیِیَت بِهِ الحِیَلُ کانَ الرِّفقَ مِفتاحُهُ؛
هر کس فکرش به جایى نرسد و راه تدبیر بر او بسته شود، کلیدش مداراست.
بحارالأنوار، ج75، ص128
لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ؛
عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.
تحف العقول، ص442
العِلمُ وَراثَهٌ کَریمَهٌ ، وَ الادابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ ، وَ الفِکرُ مِرآهٌ صافِیَهٌ؛
علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
نهج البلاغه،ص469
اَوصانى رَبّى بِسَبعٍ: اَوصانى بِالاِْخلاصِ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانیَةِ وَ اَن اَعْفُوَ عَمَّن ظَلَمَنى و اُعْطىَ مَن
حَرَمَنى و اَصِلَ مَنْ قَطَعَنى و اَن یَکونَ صَمْتى فِکْرا وَ نَظَرى عِبَرا؛
پروردگارم هفت چیز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشکار، گذشت از کسى که به من ظلم نموده، بخشش به کسى که مرا محروم کرده، رابطه با کسى که با من قطع رابطه کرده، و سکوتم همراه با تفکّر و نگاهم براى عبرت باشد.
کنزالفوائد،ج2،ص11
اَفضَلُ العِبادةُ اِدمانُ التَّفکُّرفی اللهِ و فی قُدرَتهِ؛
برترین عبادت مداومت نمودن بر تفکر درباره خداوند و قدرت اوست.
الکافی،ج2،ص55
فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍ؛
یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.
مصباح الشریعه،ص114
یا عَلىُّ اَلعَقلَ مَا اکتُسِبَت بِهِ الجَنَّةُ وَطُلِبَ بِهِ رِضَى الرَّحمنِ؛
یا على عقل چیزى است که با آن بهشت و خشنودى خداوند رحمان به دست مى آید.
(من لایحضره الفقیه،ج4،ص369)
أَعقَلُ النّاسِ أَبعَدُهُم عَن کُلِّ دَنیَّةٍ؛
عاقل ترین مردم کسى است که از همه پَستى ها دورتر باشد.
(تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص197)
مَن لَم یُهَذِّب نَفسَهُ لَم یَنتَفِع بِالعَقلِ؛
هر کس خود را تزکیه نکند، از عقل بهره نمى برد.
(تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص240)
لا یَکمُلُ العَقلُ إلاّ بِاتِّباعِ الحَقِّ؛
عقل جز با پیروى از حق کامل نمى شود.
(بحار الانوار(ط-بیروت)ج75،ص127)
أَفضَلُ النّاسِ عَقلاً أَحسَنُهُم تَقدیرا لِمَعاشِهِ وَأَشَدُّهُمُ اهتِماما بِإِصلاحِ مَعادِهِ؛
عاقل ترین مردم کسى است که در امور زندگیش بهتر برنامه ریزى کند و در اصلاح آخرتش بیشتر همّت نماید.
(تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص52)
زکوةُ العَقلِ احتِمالُ الجُهّالِ؛
زکات عقل تحمّل نادانان است.
(تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص56)
رَدعُ النَّفسِ عَن زَخارِفِ الدُّنیا ثَمَرَةُ العَقلِ؛
دورى از تجمّلات دنیا میوه عقل است.
(تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص241)
لَیسَ العاقِلُ مَن یَعرِفُ الخَیرَ مِنَ الشَّرِّ وَلکِنَّ العاقِلُ مَن یَعرِفُ خَیرَ الشَّرَّینِ؛
عاقل آن نیست که خیر را از شر تشخیص دهد، بلکه عاقل کسى است که میان دو شر، آن را که ضررش کمتر است بشناسد.
(بحار الانوار(ط-بیروت)ج75،ص6)
إذا وَرَدَت عَلَى العاقِلِ لُمَّة ٌ قَمَعَ الحُزنَ بِالحَزمِ وَ قَرَعَ العَقلَ لِلاِحتیالِ؛
چون براى عاقل مشکلى پیش آید، غم خود را با هوشیارى و دوراندیشى از میان مى برد و عقل را به چاره جویى وامى دارد.
(نزهة الناظر و تنبیه الخاطر،ص84)
یَنبَغى لِلعاقِلِ اَن یَحتَرِسَ مِن سُکرِ المالِ وَ سُکرِ القُدرَةِ ، وَ سُکرِ العِلمِ ، وَ سُکرِ المَدحِ وَ سُکرِ الشَّبابِ ، فَاِنَّ لِکُلِّ ذالِکَ ریاحا خَبیثَةً تَسلُبُ العَقلَ وَ تَستَخِفُّ الوَقارَ ؛
سزاوار است که عاقل ، از مستى ثروت، قدرت ، دانش ، ستایش و مستى جوانى بپرهیزد، چرا که هر یک را بادهاى پلیدى است که عقل را نابود مى کند و وقار و هیبت را کم مى نماید .
(تصنیف غرر الحکم و دررالکلم،ص66)
مَن اُلهِمَ الصِّدقَ فى کَلامِهِ وَ الإنصافَ مِن نَفسِهِ وَ بِرَّ والِدَیهِ وَ وَصلَ رَحِمِهِ، اُنسِى ءَ لَهُ فى اَجَلُهُ وَ وُسِّعَ عَلَیهِ فى رِزقِهِ وَ مُتِّعَ بِعَقلِهِ وَ لُـقِّنَ حُجَّتَهُ وَقتَ مُساءَلَتِهِ ؛
به هر کس، راستگویى در گفتار، انصاف در رفتار، نیکى به والدین و صله رحم الهام شود، اجلش به تأخیر مى افتد، روزیش زیاد مى گردد، از عقلش بهره مند مى شود و هنگام سئوال [مأموران الهى] پاسخ لازم به او تلقین مى گردد.
(اعلام الدین، ص 265)
اَلحِلمُ غِطاءٌ ساتِرٌ وَالعَقلُ حُسامٌ قاطِعٌ، فَاستُر خَلَلَ خَلقِکَ بِحِلمِکَ وَقاتِل هَواکَ بِعَقلِکَ؛
بردبارى پرده اى پوشاننده و عقل شمشیرى برنده است، پس عیبهاى اخلاقى خود را با بردبارى بپوشان و با عقلت به جنگ هوا و هوست برخیز.
(الذریه الی الحافظ الشریعه،ج1،ص213)
حُبُّ الدُّنیا یُفسِدُ العَقلَ وَ یُصِمُّ القَلبَ عَن سَماعِ الحِکمَةِ وَ یوجِبُ اَلیمَ العِقابِ؛
دل بستگى به دنیا، عقل را فاسد مى کند، قلب را از شنیدن حکمت ناتوان مى سازد و باعث عذاب دردناک مى شود.
(مستدرک الوسائل و منبسط المسائل،ج12،ص41)
لا یَکمُلُ العَقلُ إلاّ بِاتِّباعِ الحَقِّ؛
عقل جز با پیروى از حق کامل نمى شود.
(أعلام الدین فی صفات المؤمنین،ص298)
مَنِ استَشارَهُ أَخوهُ المُؤمِنُ فَلَم یَمحَضهُ النَّصیحَةَ سَلَبَهُ اللّه لُبَّهُ؛
هر کس برادر مؤمنش با او مشورت کند و او صادقانه راهنمائیش نکند، خداوند عقلش را از او بگیرد.
(بحارالأنوار، ج72، ص104)
أَعقَلُ النّاسِ أَشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ؛
عاقل ترین مردم کسى است که بیشتر با مردم مدارا کند.
(من لایحضره الفقیه، ج4، ص395)
اَلعَقلُ یَهدى وَیُنجى، وَالجَهلُ یُغوى وَیُردى؛
عقل راهنمایى مى کند و نجات مى دهد و نادانى گمراه مى کند و نابود مى گرداند.
(غررالحکم و دررالحکم،ص124)
اَکثَرُ مَصَارعِ العُقُولِ تَحتَ بُرُوقِ المَطَامِعِ؛
قربانگاه عقلها غالبا در پرتو طمعها است.
(نهج البلاغه،ص507)
لا غِنَی کالعَقلِ، و لا فَقرَ کالجَهلِ، و لا میراثَ کالاَدَب و لا ظَهیرَ کالمُشاوَرَه؛
هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود.
(نهج البلاغه،ص478)
لا فقرَ اَشدُّ مِنَ الجَهلِ ، لا مالَ اَعودُ مِن العَقلِ؛
هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست.
(تحف العقول، ص6)
اَلْحِلْمُ غِطاءٌ ساتِرٌ وَالْعَقْلُ حِسامٌ قاطِعٌ، فَاسْتُرْ خَلَلَ خَلْقِکَ بِحِلْمِکَ وَقاتِلْ هَواکَ بِعَقْلِکَ؛
بردبارى پردهاى پوشاننده و عقل شمشیرى برنده است، پس عیبهاى اخلاقى خود را با بردبارى
بپوشان و با عقلت به جنگ هوا و هوست برخیز.
(الذریه الی الحافظ الشریعه،ج1،ص213)
اَعْقَلُ النّاسِ مَنْ کانَ بِعَیْبِهِ بَصیرا وَ عَنْ عَیْبِ غَیْرِهِ ضَریرا؛
عاقلترین مردم کسى است که به عیبهاى خویش بینا و از عیوب دیگران، نابینا باشد.
(غررالحکم، ص207)
لا یُعَدُّ الْعاقِلُ عاقِلاً حَتّى یَسْتَـکْمِلَ ثَلاثا: اِعْطاءَ الْحَقِّ مِنْ نَفْسِهِ عَلى حالِ الرِّضا وَ الْغَضَبِ وَ اَنْ یَرْضى
لِلنّاسِ ما یَرْضى لِنَفْسِهِ وَ اسْتِعْمالَ الْحِلْمِ عِنْدَ الْعَثْرَةِ؛
عاقل، عاقل نیست مگر آن که سه صفت را در خود به کمال رساند: حق را در هنگام خشنودى و خشم ادا کند، آنچه را براى خود مىپسندد، براى دیگران هم بپسندد و هنگام خطاى دیگران، بردبار باشد.
(تحف العقول، ص 318)
دِعامَةُ الاِْنْسانِ الْعَقْلُ وَ الْعَقْلُ مِنْهُ الْفِطْنَةُ وَ الْفَهْمُ وَ الْحِفْظُ وَ الْعِلْمُ وَ بِالْعَقْلِ یَکْمُلُ وَ هُوَ دَلیلُهُ وَ مُبْصِرُهُ
وَ مِفْتاحُ اَمْرِهِ فَاِذا کانَ تَاْییدُ عَقْلِهِ مِنَ النّورِ کانَ عالِما حافِظا ذاکِرا فَطِنا فَهِما فَعَلِمَ بِذلِکَ کَیْفَ وَ لِمَ وَ
حَیْثُ وَ عَرَفَ مَنْ نَصَحَهُ وَ مَنْ غَشَّهُ فَاِذا عَرَفَ ذلِکَ عَرَفَ مَجْراهُ وَ مَوصولَهُ وَ مَفْصولَهُ وَ اَخْلَصَُّهُ مِنْ تَاْییدِ
العَقْلِ؛
ستون انسانیت، عقل است و از عقل، زیرکى، فهم، حفظ و دانش بر مىخیزد. با عقل، انسان به کمال مىرسد. عقل، راهنماى انسان، بینا کننده و کلید کارهاى اوست. هر گاه عقل با نور یارى شود، دانا، حافظ، تیزهوش و فهیم مىشود و بدین وسیله (پاسخ) چگونه، چرا و کجا را مىفهمد و خیرخواه و دغلکار را مىشناسد و هرگاه این را دانست، مسیر حرکت 49 و خویش و بیگانه را مىشناسد و در توحید و طاعت خداوند اخلاص مىورزد و چون چنین کرد، آنچه از دست رفته جبران مىکند و بر آنچه در آینده مىآید چنان وارد مىشود که مىداند در کجاى آن است و براى چه منظورى در آنجاست. از کجا آمده و به کجا مىرود. و این همه از پرتو تأیید عقل است.
(کافى، ج 1، ص 25)
کَما لا یَقومُ الْجَسَدُ اِلاّ بِالنَّفْسِ الحَیَّةِ فَکَذلِکَ لا یَقومُ الدّینُ اِلاّ بِالنِّیَّةِ الصّادِقَةِ وَ لا تَثْبُتُ النِّیَّةُ الصّادِقَهُ اِلاّ بِالْعَقْلِ؛
همان گونه که قوام جسم، تنها به جانِ زنده است، قوام دیندارى هم تنها به نیّت پاک است و نیّت پاک، جز با عقل حاصل نمىشود.
(تحف العقول، ص 396)
اِذا اَرادَ اللّهُ اَمْرا سَلَبَ الْعِبادَ عُقولَهُمْ فَاَنْفَذَ اَمْرَهُ وَ تَمَّتْ اِرادَتُهُ فَاِذا اَنْفَذَ اَمْرَهُ رَدَّ اِلى کُلِّ ذى عَقْلٍ عَقْلَهُ
فَیَقولُ کَیْفَ ذا؟ وَ مِنْ اَیْنَ ذا؟
هر گاه خداوند چیزى را بخواهد، عقلهاى بندگان را از آنها مىگیرد و حکم خود را اجرا مىکند و خواسته خود را به پایان مىرساند. همین که حکم خود را اجرا کرد، عقلِ هر صاحب عقل را به او بر مىگرداند، آنگاه او مرتب مىگوید: چگونه و از کجا چنین و چنان شد.
(تحف العقول، ص442)
اَعْقَلُ النّاسِ مَنْ غَلَبَ جِدُّهُ هَزْلَهُ وَ اسْتَظْهَرَ عَلى هَواهُ بِعَقْلِهِ؛
عاقل کسى است که جدّىاش از شوخىاش بیشتر باشد و با کمک عقلش بر هوا و هوسش پیروز گردد.
(تصنیف غررالحکم،ص52)
اَلا وَ اِنَّ اللَّبیبَ مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجوهَ الاْآراءِ بِفِکْرٍ صائِبٍ وَ نَظَرٍ فِى الْعَواقِبِ؛
بدانید عاقل، کسى است که با فکر درست، به استقبال نظرات گوناگون برود و در عواقب امور بنگرد.
(غررالحکم،ص178)
اِحْتَمِلْ ما یَمُرُّ عَلَیْکَ فَاِنَّ الاِْحْتِمالَ سِتْرُ الْعُیوبِ وَ اِنَّ الْعاقِلَ نِصْفُهُ اِحْتِمالٌ وَ نِصْفُهُ تَغافُلٌ؛
در برابر آنچه بر تو مىگذرد، بردبار باش، زیرا بردبارى، عیبها را مىپوشاند. به راستى که نیمى از عقل، بردبارى و نیمه دیگرش خود را به غفلت زدن است.
(غررالحکم،ص139)
اَلْعاقِلُ مَنْ صانَ لِسانَهُ عَنِ الْغیبَةِ؛
عاقل کسى است که زبانش را از بدگویى پشت سر دیگران، نگه دارد.
(غررالحکم، ص108)
اتَّهِمُوا عُقولَکُمْ فَاِنِّهُ مِنَ الثِّقَةِ بِها یَکونُ الْخَطاءُ؛
عقل خویش را زیر سؤال ببرید؛ زیرا از اعتماد به آن، خطاها سرچشمه مىگیرد.
(شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم، ج2،ص267)
اَلْعاقِلُ اِذا تَـکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ اَتْبَعَها حِکْمَةً وَ مَثَلاً وَ الاَْحْمَقُ اِذا تَـکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ اَتْبَعَها حِلْفا؛
عاقل، هر گاه سخن بگوید، آن را با سخنى حکیمانه و ضرب المثل همراه سازد و نادان هرگاه سخن بگوید، آن را با سوگند همراه کند.
(شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج20، ص289)
ما عُبِدَ اللّهُ بِشَىْءٍ اَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ وَ ما تَمَّ عَقْلُ امْرِىءٍ حَتّى یَکونَ فیهِ خِصالٌ شَتّى: اَلْکُفْرُ وَ الشَّرُّ
مِنْهُ مَأمونانِ وَ الرُّشْدُ وَ الْخَیْرُ مِنْهُ مَأمولانِ وَ فَضْلُ مالِهِ مَبْذولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَکفوفٌ وَ نَصیبُهُ مِنَ الدُّنْیَا
القوتُ لا یَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرَهُ اَلذُّلُّ اَحَبُّ اِلَیْهِ مَعََ اللّهِ مِنَ العِزَِّ تَمامُ الاَْمْرِ؛
خداوند با چیزى بهتر از عقل عبادت نشده است، و عقل کسى کامل نشود، مگر در او چند خصلت باشد: کفر و بدى از او انتظار نمىرود، رشد و خوبى در او امید مىرود، زیادى ثروتش بخشوده و زیادى سخنش نگه داشته شده است، بهره او از دنیا تنها غذاى روزانه است، در طول زندگى از دانش سیر نمىشود، خوارى را با خداوند از عزّت با دیگران، بیشتر دوست دارد، عقـــل و عــاقـل 37 تواضع نزد او دوست داشتنىتر از شرف و بزرگى است، خوبىِ کم دیگران را بسیار و خوبى بسیار خود را کم مىشمرد، همه مردم را از خودش بهتر و خود را نزد خویش از همه بدتر مىداند و این مهمترین خصلت است.
(کافى، ج 1، ص 18)
اَلظَّنُّ الصَّوابُ مِنْ شیَمِ اُولِى الاَْلْبابِ؛
خوش گمانى، از اخلاق عاقلان است.
(غررالحکم، ص253)
اَلْعاقِلُ مَنْ اَحْسَنَ صَنائِعَهُ وَ وَضَعَ سَعْیَهُ فى مَواضِعِهِ ؛
عاقل کسى است که کارهایش را خوب انجام دهد و تلاشى که مىکند، به جا باشد.
(غررالحکم، ص96)
لا یَکْمُلُ الْعَقْلُ اِلاّ بِاتِّباعِ الْحَقِّ؛
عقل، جز با پیروى از حق، کامل نمىشود.
(اعلام الدین، ص 298)
اَنَسٌ: قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ، اَلرَّجُلُ یَکونُ حَسَنَ الْعَقْلِ کَثیرَ الذُّنوبِ؟ قالَ: ما مِنْ آدَمىٍّ اِلاّ وَ لَهُ ذُنوبٌ وَ
خَطایا یَقْتَرِفُها، فَمَنْ کانَتْ سَجیَّتُهُ الْعَقْلَ وَ غَریزَتُهُ الْیَقینَ لَمْ تَضُرَّهُ ذُنوبُهُ. قیلَ: کَیْفَ ذلِکَ یا رَسُولَ اللّهِ؟
قالَ: لاَِنَّهُ کُلَّما اَخْطَاَ لَمْ یَلْبَثْ اَنْ تَدارَکَ ذلِکَ بِتَوْبَةٍ وَ نَدامَةٍ عَلى ما کانَ مِنْهُ فَیَمْحو ذُنوبَهُ وَ یَبْقى لَهُ فَضْلٌ
یَدْخُلُ بِهِ الْجَنَّةَ؛
اَنس گوید: سؤال شد: «اى رسول خدا! ممکن است کسى از عقل نیکو برخوردار باشد و گناهان بسیار داشته باشد؟». پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمودند: هیچ انسانى نیست، مگر این که گناهان و خطاهایى مرتکب مىشود، ولى هر کس سرشتش عقل و نهادش یقین باشد، گناهانش به او آسیب نمىرساند». گفته شد: «اى رسول خدا! چگونه است این؟». فرمودند: «زیرا عاقل هرگاه مرتکب خطایى گردد، بىدرنگ آن را با توبه و پشیمانى جبران کند و با این کار، گناهانش را پاک مىگرداند و خوبى هایى برایش باقى مىماند که با آن، وارد بهشت مىگردد».
(مجموعه ورام، ج 1، ص 62)
سُئِلَ النَّبىُّ صلى الله علیه وآله عَنْ قَوْلِهِ: «اَ یُّـکُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً» فَقالَ: اَ یُّـکُمْ اَحْسَنُ عَقْلاً، ثُمَّ قالَ
صلىاللهعلیهوآله : اَتَمُّکُمْ عَقْلاً وَ اَشَدُّکُمْ لِلّهِ خَوْفا وَ اَحْسَنُکُمْ فیما اَمَرَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ وَ نَهى عَنْهُ نَظَرا
وَ اِنْ کانَ اَقَلَّکُمْ تَطَوُّعا؛
از پیامبر صلىاللهعلیهوآله از معنى آیه «[تا بیازماید] کدامیک عملتان بهتر است» پرسیدند. فرمودند: یعنى کدامیک عاقلترید. سپس فرمودند: مقصود، کسى است که عقلش کاملتر، از خدا بیمناکتر و در امر و نهى خداوند دقیقتر است؛ هر چند مستحبّاتش کمتر باشد.
(بحارالأنوار، ج 67، ص 233)
جاهِدْ شَهْوَتَکَ وَ غالِبْ غَضَبَکَ وَ خالِفْ سوءَ عادَتِکَ، تَزْکُ نَفْسُکَ وَ یَکْمُلْ عَقْلُکَ وَ تَسْتَـکْمِلْ ثَوابَ رَبِّکَ؛
با هوا و هوست مبارزه کن، بر خشمت مسلّط شو و با عادتهاى بدت مخالفت کن، تا روحت پاک و عقلت کامل گردد و پاداش پروردگارت را به تمامى دریافت نمایى.
(غررالحکم، ص338)
مَنْ شاوَرَ ذَوِى الْعُقولِ اسْتَضاءَ بِاَنْوارِ الْعُقولِ؛
هر کس با عقلا مشورت کند، از نور عقلها بهره مىبرد.
(غررالحکم، ص627)
اِنَّ بِذَوِى الْعُقولِ مِنَ الْحاجَةِ اِلَى الاَْدَبِ کَما یَظْمَأُ الزَّرْعُ اِلَى الْمَطَرِ؛
نیاز عاقلان به ادب، همانند نیاز کشتزار به باران است.
(غررالحکم، ص225)
اَلْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارِبِ وَ خَیْرُ ما جَرَّبْتَ ما وَعَظَکَ؛
عقل، اندوختن تجربهها (و عمل به آن) است و بهترین تجربه، آن است که پندت داده.
(نهج البلاغه، ص402)
لَقَدْ سَبَقَ اِلى جَنّاتِ عَدْنٍ اَقْوامٌ ما کانوا اَکْثَرَ النّاسِ لا صَوْما وَ لا صَلاةً وَ لا حَجّا وَ لاَ اعْتِمارا وَ لکِنَّهُمْ
عَقَلوا عَنِ اللّهِ مَواعِظَهُ؛
گروههایى به سوى بهشت برین (از دیگران) پیشى گرفتند که بیش از دیگران اهل روزه، نماز، حج و عمره نبودند، بلکه آنان در موعظههاى الهى تعقل کردند.
(مجموعه ورام، ج 2، ص 213)
فَسادُ الاَْخْلاقِ بِمُعاشَرَةِ السُّفَهاءِ وَ صَلاحُ الاَْخْلاقِ بِمُنافَسَةِ الْعُقَلاءِ وَ الْخَلْقُ اَشْکالٌ فَکُلٌّ یَعْمَلُ عَلى
شاکِلَتِهِ؛
معاشرت با نابخردان، اخلاق را فاسد و رقابت با عقلا اخلاق را اصلاح مىنماید و مردم متفاوتند، و هر کس بر حسب طینت خود رفتار مىکند.
(عوالم العلوم و المعارف، ج 23، ص 279)
یَنْبَغى لِلْعاقِلِ اَنْ یُخاطِبَ الْجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبیبِ الْمَریضَ؛
شایسته است که برخورد عاقل با نادان، مانند برخورد طبیب با بیمار باشد.
(غررالحکم، ص 797)
اَلْعَقْلُ حَیْثُ کانَ آلِفٌ مَاْلوفٌ ؛
عقل هر کجا باشد، انس گیرنده و الفت پذیر است.
(غررالحکم، ص 67)
اَلا وَ اِنَّ اَعْقَلَ النّاسِ عَبْدٌ عَرَفَ رَبَّهُ فَاَطاعَهُ وَ عَرَفَ عَدُوَّهُ فَعَصاهُ وَ عَرَفَ دارَ اِقامَتِهِ فَاَصْلَحَها وَ عَرَفَ
سُرْعَةَ رَحیلِهِ فَتَزَوَّدَ لَها؛
بدانید که عاقلترین مردم کسى است که پروردگارش را بشناسد و از او پیروى کند، دشمنان خدا را بشناسد و از آنان نافرمانى کند، جایگاه ابدى خود را بشناسد و آن را آباد کند و بداند به زودى به آنجا سفر خواهد کرد و براى آن، توشه بردارد.
(اعلام الدین، ص 337)
اِنَّما یُدْرَکُ الْخَیْرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ، وَ لا دینَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ؛
همه خوبىها با عقل شناخته مىشوند و کسى که عقل ندارد، دین ندارد.
(تحف العقول، ص 54)
رَاْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الاْیمانِ بِاللّهِ مُداراةُ النّاسِ فى غَیْرِ تَرْکِ حَقٍّ؛
کمال عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است به شرط آن که حق، ترک نشود.
(تحف العقول، ص 42)
اَرْبَعَةٌ تَلْزَمُ کُلَّ ذى حِجىً وَ عَقْلٍ مِنْ اُمَّتى، قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ، ما هُنَّ؟ قالَ: اِسْتِماعُ الْعِلْمِ، وَ
حِفْظُهُ، وَ نَشْرُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ؛
چهار چیز بر هر عاقل و خردمندى از امّت من واجب است. گفته شد: «اى پیامبر خدا! آن چهار چیز کداماند؟». فرمودند: «گوش فرادادن به دانش، نگهدارى، نشر و عمل به آن».
(تحف العقول، ص 57)
اِنَّ خیارَکُمْ اُولُوا النُّهى، قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ، وَ مَنْ اُولُوا النُّهى؟ قالَ: هُم اُولُوا الاَْخْلاقِ الحَسَنَةِ وَ الاَْحلامِ
الرَّزینَةِ وَ صِلَةِ الاَْرْحامِ وَ البَرَرَةُ بِالاُْمَّهاتِ وَ الاْآباءِ وَ الْمُتَعاهِدینَ لِلْفُقَراءِ وَ الْجیرانِ وَ الْیَتامى وَ یُطْعِمونَ
الطَّعامَ وَ یُفْشونَ السَّلامَ فِى الْعالَمِ وَ یُصَلّونَ وَ النّاسُ نیامٌ غافِلونَ؛
«بهترین شما صاحبان عقل هستند». گفته شد: «اى رسول خدا! صاحبان عقل، چه کسانىاند؟». فرمودند: آنان که داراى اخلاق خوباند، بردبار و باوقارند، صله رحم مى نمایند، به پدران و مادران نیکى مىکنند، به فقرا، همسایگان و یتیمان رسیدگى مىنمایند، اطعام مىکنند، آشکارا به همه سلام مىکنند و هنگامى که مردم در خواب و غافلند، نماز (نماز شب) مىگذارند.
(کافى، ج 2، ص 240، ح 32)
خَمْسُ خِصالٍ مَنْ فَـقَـدَ واحِدَةً مِنْهُنَّ لَمْ یَزَلْ ناقِصَ العَیْشِ زائِلَ الْعَقْلِ مَشْغولَ الْقَلْبِ، فَاَوَّلُّها: صِحَّةُ
البَدَنِ وَ الثّانیَةُ: اَلاَْمْنُ وَ الثّالِثَةُ: اَلسَّعَةُ فِى الرِّزْقِ، وَ الرّابِعَةُ: اَلاَْنیسُ الْمُوافِقُ (قال الراوى:) قُلْتُ: و مَا
الاَْنیسُ الْمُوافِقُ؟ قال: اَلزَّوجَةُ الصّالِحَةُ، وَ الوَلَدُ الصّالِحُ، وَ الْخَلیطُ الصّالِحُ وَ الخامِسَةُ: وَ هِىَ تَجْمَعُ هذِه
الْخِصالَ: الدَّعَةُ؛
پنج چیز است که هر کس یکى از آنها را نداشته باشد، همواره در زندگىاش کمبود دارد و کم خرد و دل نگران است: اول، تندرستى، دوم امنیت، سوم روزى فراوان، چهارم همراهِ همرأى. راوى پرسید: همراهِ همرأى کیست؟ امام فرمودند: همسر و فرزند و همنشین خوب و پنجم که در برگیرنده همه اینهاست، رفاه و آسایش است.
(خصال، ص 284)
مَنِ اطَّرَحَ الْحِقْدَ اسْتَراحَ قَلْبُهُ وَ لُبُّهُ؛
هر کس کینه را از خود دور کند، قلب و عقلش آسوده مىگردد.
(غررالحکم، ص634)
اَصْلُ الْعَقْلِ القُدَرةُ وَ ثَمَرَتُها السُّرورُ؛
ریشه عقل، قدرت است و میوه آن شادى.
(بحارالأنوار، ج 75، ص7)
اَلنَّومُ راحَةٌ لِلْجَسَدِ وَ النُّطْقُ راحَةٌ لِلرُّوحِ وَ السُّکوتُ راحَةٌ لِلْعَقْلِ؛
خواب مایه آسایش جسم، سخن مایه آسایش جان و سکوت مایه آسایش عقل است.
(من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 402)
اِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ یَقى بِالتَّقْوى عَنِ الْعَبْدِ ما عَزُبَ عَنْهُ عَقْلُهُ وَ یُجَلّى بِالتَّقْوى عَنْهُ عَماهُ وَ جَهْلَهُ؛
خداوند عزوجل به وسیله تقوا، انسان را از آنچه عقلش به آن نمىرسد، حفظ مىکند و کوردلى و نادانى را از او دور مىنماید.
(کافى، ج 8، ص 52)
عَلَى الْعاقِلِ اَنْ یُحْصى عَلى نَفْسِهِ مَساویَها فِى الدّینِ وَ الرَّأىِ وَ الاَْخْلاقِ وَ الاَْدَبِ ، فَیَجْمَعُ ذلِکَ فى
صَدْرِهِ اَوْ فى کِتابٍ وَ یَعْمَلُ فى اِزالَتِها ؛
بر عاقل است که بدىهایش را در دین، اندیشه، اخلاق و ادب یادداشت کند و بهخاطرش بسپارد و براى از بین بردن آنها بکوشد.
(بحار الأنوار ، ج 75، ص 6)
اَللّهُمَّ ارْزُقنى عَقْلاً کامِلاً وَ عَزْما ثاقِبا وَ لُبّا راجِحا وَ قَلْبا زَکیّا وَ عِلْما کَثیرا وَ اَدَبا بارِعا وَاجْعَلْ ذلِکَ کُلَّهُ
لى وَلا تَجْعَلْهُ عَلَىَّ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ؛
خدایا مرا عقلى کامل ، تصمیمى نافذ، خردى برتر، دلى پاک، دانشى فراوان و ادبى والا روزى کن و تمام اینها را به سود من قرار ده نه به زیانم،اى مهربانترین مهربانان.
(بحار الانوار،ج84،ص325)
کُلُّ شَىْءٍ یَحتاجُ اِلَى الْعَقْلِ وَالْعَقْلُ یَحْتاجُ اِلَى الاَْدَبِ؛
هر چیزى به عقل نیاز دارد و عقل به ادب نیازمند است.
(غررالحکم و درر الکلم،ص510)
کانَ النَّبىّ صلى الله علیه وآله قَبْلَ المَبْعَثِ مَوصوفا بِعِشرینَ خَصلَةً مِن خِصالِ الاَنْبیاءِ لَوِ انْفَرَدَ واحِدٌ بِ
اَحَدِها لَدَلَّ عَلى جَلالِهِ فَکَیْفَ مَنِ اجْتَمَعَت فیهِ؟! کانَ نَبیّا اَمینا، صادِقا، حاذِقا، اَصیلاً، نَبیلاً، مَکینا،
فَصیحا، عاقِلاً، فاضِلاً، عابِدا، زاهِدا، سَخیا، کمیا، قانِعا، مُتَواضِعا، حَلیما، رَحیما، غَیورا، صَبورا، مُوافِقا،
مُرافِقا، لَمیُخالِطْ مُنَجِّما وَ لا کاهِنا و لا عَیافا؛
رسول اکرم صلىاللهعلیهوآله پیش از مبعوث شدن، بیست خصلت از خصلتهاى پیامبران را دارا بودند، که اگر کسى یکى از آنها را داشته باشد، دلیل عظمت اوست؛ چه رسد به کسى که همه آنها را دارا باشد، آن حضرت پیامبرى امین، راستگو، ماهر، اصیل، شریف، استوار، سخنور، عاقل، با فضیلت، عابد، زاهد، سخاوتمند، دلیر و با شهامت، قانع، متواضع، بردبار، مهربان، غیرتمند، صبور، سازگار، و نرمخو بودند و با هیچ منجّم (قائل به تأثیر ستارگان)، غیبگو و پیشگویى همنشین نبودند.
(بحارالانوار، ج 16، ص 175)
لا یَغشُّ العاقِلُ مَن استَنصَحَه؛
خردمند به کسى که از او نصیحت مى خواهد، خیانت نمى کند.
(تحف العقول، ص 236)
أکمَلُ الناسِ عَقلاً أحسَنُهُم خُلقاً؛
عاقل ترین مردم خوش خلق ترین آنهاست.
(اصول کافی، ج 1، ص 23)
لا یکمل العقل إلا باتباع الحق؛
عقل کامل نمی شود مگر با پیروی از حق.
(بحار الانوار، ج 75، ص 127)
التَوَدُّدُ اِلَی الناسِ نِصفُ العَقل؛
مهرورزی و دوستی با مردم، نصف عقل است.
(تحف العقول، ص 403و443)
العاقِلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارِبُ
خردمند کسى است که تجربه ها او را پند دهد.
مَن تَرَکَ الإستِماعَ مِن ذَوی العُقولِ ماتَ عَقلُهُ.
هر که به خردمندان گوش نسپارد عقلش بمیرد.
ما قَسَمَ اللّه ُ لِلعِبادِ شَیئًا أفضَلَ مِنَ العَقلِ
خداوند ، چیزى با ارزش تر از عقل ، در میان بندگان تقسیم نکرد .
(الکافی ،ج1،ص12)
حُسنُ العَقلِ جَمالٌ باطِنٌ.
نکویى خرد، زیبایى درون است.
(بحارالانوار،ج1،ص95)
رَأسُ العَقلِ بَعدَ الإِیمانِ بِاللّه ِ عز و جل التَّحَبُّبُ إلَى النّاسِ
اساس عقل ، پس از ایمان به خداوند عز و جل ، اظهار دوستى با مردم است .
(الخصال ،ج1،ص15)
کَثرةُ ألامانی مِن فَسادِ العَقل.
آرزوهای زیاد از تباهی عقل است.
(غررالحکم،ص525)
أَعلَمُ النّاسِ مَن جَمَعَ عِلمَ النّاسِ إِلى عِلمِهِ؛
داناترین مردم کسى است که دانش دیگران را به دانش خود بیفزاید.
(من لا یحضره الفقیه، ج4، ص395)
لایَنبَغى لِمَن لَم یَکُن عالِما أَن یُعَدَّ سَعیدا؛
کسى که بهره اى از دانش ندارد معنا ندارد که دیگران او را سعادتمند بدانند.
(تحف العقول، النص،ص364)
قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: یَغْدُو النَّاسُ عَلى ثَلَاثَةِ أَصْنَافٍ: عَالِمٍ، وَ مُتَعَلِّمٍ، وَ غُثَاءٍ، فَنَحْنُ الْعُلَمَاءُ، وَ شِیعَتُنَا الْمُتَعَلِّمُونَ، وَ سَائِرُ النَّاسِ غُثَاءٌ؛
جمیل گوید: شنیدم از آن حضرت که مى فرمود: مردم سه دسته صبح مىکنند: عالم و متعلم و ورآبى، ما علماء هستیم، و شیعیان ما متعلم و دانش آموزند، و مردم دیگر ورآبیند.
(الکافی،ج 1،ص82)
لَن تَبقَى الاَرضُ اِلاّ وَ فیها عالِمٌ یَعرِفُ الحَقَّ مِنَ الباطِلِ؛
هرگز زمین باقى نمىماند مگر آن که در آن دانشمندى وجود دارد که حق را از باطل مىشناسد.
(محاسن، ج 1، ص234)
رُبِّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ ، وَ عِلمُهُ مَعَهُ لا ینفَعُهُ؛
چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به
حالشان سودی نمی دهد.
(نهج البلاغه،ص755)
العُلَماءُ حُکّامٌ عَلَى المُلوکِ؛
عالمان فرمانرواى بر شهریاران هستند.
(کنز الفوائد،ج2،ص33)
اَلا اِنَّ شَرَّ الشَّرِّ شِرارُ العُلَماءِ وَ اِنَّ خَیرَ الخَیرِ خیارُ العُلَماءِ؛
بدانید که بدترین بدها، علماى بدند و بهترین خوبان علماى خوبند.
(منیة المرید، ص 137)
عَلَیکَ بِمُداراةِ النّاسِ وَ اِکرامِ العُلَماءِ وَ الصَّفحِ عَن زَلاّتِ الخوانِ فَقَد اَدَّبَکَ سَیِّدُ الوَّلینَ وَ الخِرینَ بِقَولِهِ
(ص) : اُعفُ عَمَّن ظَـلَمَکَ وَ صِل مَن قَطَعَکَ وَ اَعطِ مَن حَرَمَکَ ؛
تو را سفارش مىکنم به مداراى با مردم و احترام به علما و گذشت از لغزش برادران (دینى)؛ چرا که سرور اولین و آخرین، تو را چنین ادب آموخته و فرموده است : «گذشت کن از کسى که به تو ظلم کرده ، رابطه برقرار کن با کسى که با تو قطع رابطه کرده و عطا کن به کسى که از تو دریغ نموده است».
(بحارالانوار،ج75،ص71)
جالِسِ العُلَماءَ یَزدَد عِلمُکَ وَ یَحسُن اَدَبُکَ وتَزکُ نَفسُکَ؛
با علما معاشرت کن تا علمت زیاد، ادبت نیکو و جانت پاک شود.
(غررالحکم و درر الکلم،ص430)
اِنَّ الشَّیطانَ لَیَطمَعُ فى عالِمٍ بِغَیرِ اَدَبٍ اَکثَرُ مِن طَمَعِهِ فى عالِمٍ بِاَدَبٍ ، فَتَاَدَّبوا وَ اِلاّ فَاَنتُم اَعرابٌ ؛
شیطان ، در عالِمِ بىبهره از ادب بیشتر طمع مىکند تا عالِمِ برخوردار از ادب . پس ادب داشته باشید
وگرنه شما، بیابانى (فاقد تمدّن) هستید.
(أعلام الدین فی صفات المؤمنین،ص96)
اَلعَدلُ حَسَنٌ وَلکِن فِى المَراءِ اَحسَنُ، وَ السَّخاءُ حَسَنٌ وَلکِن فِى الغنیاءِ اَحسَنُ، اَلوَرَعُ حَسَنٌ
وَلکِن فِى العُلَماءِ اَحسَنُ، اَلصَّبرُ حَسَنٌ وَلکِن فِى الفُقَراءِ اَحسَنُ، اَلتَّوبَةُ حَسَنٌ وَلکِن فِى
الشَّبابِ اَحسَنُ، اَلحَیاءُ حَسَنٌ وَلکِن فِى النِّساءِ اَحسَنُ؛
عدالت نیکو است اما از دولتمردان نیکوتر، سخاوت نیکو است اما از ثروتمندان نیکوتر؛ تقوا نیکو است اما از علما نیکوتر؛ صبر نیکو است اما از فقرا نیکوتر، توبه نیکو است اما از جوانان نیکوتر و حیا نیکو است اما از زنان نیکوتر.
(نهج الفصاحه، ص578)
عالِمٌ یُنتَفَعُ بِعِلمِهِ اَفضَلُ مِن سَبعینَ اَلفٍ عابِدٍ؛
دانشمندی که از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است .
(بحارالانوار، ج75 ، ص 173)
مِن دَلائِلِ العالِمِ إنتقادَةِ لِحَدِیثِه وَ عِلمِه بِحَقائِقَ فُنونِ النَّظَر؛
از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است.
(بحارالانوار، ج75، ص119)
إنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأنبِیاءِ.
دانشمندان وارثان پیامبران هستند
(الکافی (ط-اسلامیه)،ج1،ص32و34)
فَقِیهٌ وَاحِدٌ أَشَدُّ عَلَى إِبْلِیسَ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ.
وجود یک فقیه برای ابلیس سخت تر از هزار عابد است.
(بحارالانوار، ج1، ص177)
جالِسِ العُلَماءَ تَسعَد
باعلما همنشینی کن تا سعادتمند شوی
(غررالحکم ،ح336)
عالِمٌ أفضَلُ مِنألفِ عابِدٍ وألفِ زاهِدٍ.
یک عالم برتر از هزار عابد و هزار زاهد است.
(بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلّی اللّه علیهم،ج1،ص8)
خَیرُ الدُّنیا وَالآخِرَةِ مَعَ العِلمِ وَشَرُّ الدُّنیا وَالآخِرَةِ مَعَ الجَهلِ ؛
خیر دنیا و آخرت با دانش است و شرّ دنیا و آخرت با نادانى.
(بحارالانوار، ج79، ص170)
طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلى کُلِّ مُسلِمٍ أَلا إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ بُغاةَ العِلمِ؛
طلب دانش بر هر مسلمانى واجب است. خداوند جویندگان دانش را دوست دارد.
(مصباح الشریعه،ص13)
کُلُّ وِعاءٍ یَضیقُ بِما جُعِلَ فیهِ إِلاّ وِعاءُ العِلمِ فَإِنَّهُ یَتَّسِعُ بِهِ؛
فضاى هر ظرفى در اثر محتواى خود تنگتر مىشود مگر ظرف دانش که با تحصیل علوم، فضاى آن بازتر مىگردد.
(نهج البلاغه،ص505)
زَکاةُ العِلمِ بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ وَإجهادُ النَّفسِ فِى العَمَلِ بِهِ؛
زکات دانش، آموزش به کسانى که شایسته آنند و کوشش در عمل به آن است.
(غرر الحکم و درر الکلم،ص391)
خَیرُ العِلمِ مانَفَعَ؛
بهترین علم آن است که مفید باشد.
(غررالحکم و دررالکلم،ص 354)
مَن تَعَلَّمَ العِلمَ و َعَمِلَ بِهِ و َعَلَّمَ لِلّهِ دُعِىَ فى مَلَکُوتِ السَّماواتِ عَظیما فَقیلَ: تَعَلَّمَ لِلّهِ و َعَمِلَ لِلّهِ و َعَلَّمَ لِلّهِ؛
هر کس براى خدا دانش بیاموزد و به آن عمل کند و به دیگران آموزش دهد، در ملکوت آسمانها به بزرگى یاد شود و گویند: براى خدا آموخت و براى خدا عمل کرد و براى خدا آموزش داد.
الذریعه الی حافظ الشریعه(شرح اصول کافی) ج1،ص56
پاِنَّ العِلمَ حَیاةُ القُلوبِ وَ نورُ البصارِ مِنَ العَمى وَ قُوَّةُ البدانِ مِنَ الضَّعفِ؛
به راستى که دانش، مایه حیات دلها، روشن کننده دیدگان کور و نیروبخش بدنهاى ناتوان است.
(تحف العقول، ص 28)
یَنبَغى لِلعاقِلِ اَن یَحتَرِسَ مِن سُکرِ المالِ وَ سُکرِ القُدرَةِ ، وَ سُکرِ العِلمِ ، وَ سُکرِ المَدحِ وَ سُکرِ الشَّبابِ ، فَاِنَّ لِکُلِّ ذالِکَ ریاحا خَبیثَةً تَسلُبُ العَقلَ وَ تَستَخِفُّ الوَقارَ؛
سزاوار است که عاقل ، از مستى ثروت، قدرت ، دانش ، ستایش و مستى جوانى بپرهیزد، چرا که هر یک را بادهاى پلیدى است که عقل را نابود مىکند و وقار و هیبت را کم مىنماید.
(غرر الحکم، ص 797)
اِنَّ مِن حَقیقَةِ الایمانِ اَن تُؤثِرَ الحَقَّ وَ اِن ضَرَّکَ عَلَى الباطِلِ وَ اِن نَفَعَکَ وَ اَن لا یَجوزَ مَنطِقُکَ عِلمَکَ؛
از حقیقت ایمان این است که حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به نفع تو باشد و نیز از حقیقت ایمان آن است که گفتار تو از دانشت بیشتر نباشد.
(بحارالانوار، ج 2، ص114)
لایَزالُ المُؤمِنُ یُورِثُ أَهلَ بَیتِهِ العِلمَ وَ الدَبَ الصّالِحَ حَتّى یُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَمیعا؛
مؤمن همواره خانواده خود را از دانش و ادب شایسته بهره مند مى سازد تا همه آنان را وارد بهشت کند.
(مستدرک الوسایل، ج12، ص201)
اَلعِلمُ قاتِلُ الجَهلِ؛
دانش، نابود کننده نادانى است.
(غررالحکم و دررالکلم،ص56)
اَلا اِنَّ فیهِ عِلمَ مایَأتى و َالحَدیثَ عَنِ المَاضى و َدَواءَ دائِکُم و نَظمِ ما بَینَکُم؛
آگاه باشید که دانش آینده، اخبار گذشته و درمان دردهایتان و نظم میان شما در قرآن است.
(نهج البلاغه، ص 223)
إِذا تَفَقَّهَ الرَّفیعُ تَواضَعَ؛
انسان بلند مرتبه چون به فهم و دانایى رسد، متواضع مى شود.
(غررالحکم، ص285)
اَلعِلمُ کَنزٌ عَظیمٌ لایَفنی؛
علم گنج بزرگی است که با خرج کردن تمام نمی شود.
(غرر الحکم و درر الکلم،ص66)
العِلمُ وَراثَهٌ کَریمَهٌ ، وَ الادابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ ، وَ الفِکرُ مِرآهٌ صافِیَهٌ؛
علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
(نهج البلاغه،ص469)
أنَّهُ إذا قالَ الْمُعَلِّمُ لِلصَّبىِّ قُل بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ فَقالَ الصَّبىُّ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ
کَـتَبَ اللّهُ بَراءَةً لِلصَّبِىِّ و بَراءَةً لأِبـَوَیهِ و بَراءَةً لِلمُعَلِّمِ؛
وقتى معلم به کودک بگوید: بگو بسم اللّه الرحمن الرحیم و کودک آن را تکرار کند خداوند براى کودک و پدر و مادرش و معلم، برائت از آتش در نظر خواهد گرفت.
بحارالانوار(ط-بیروت)،ج۸۹،ص257
عِلمُ الْمُنافِقِ فی لِسانِهِ و َعِلْمُ الْمُؤْمِنِ فی عَمَلِهِ؛
دانش منافق در زبان او و دانش مؤمن در کردار اوست.
(غررالحکم، ص463)
تَغَرَّبْ عَنِ الأَوْطانِ فى طَـلَبِ الْعُلا وَ سافِرْ فَفِى الأَسْفارِ خَمْسُ فَوائِدَ تَفَرُّجُ هَمٍّ وَاکْتِسابُ مَعیشَةٍ و َعِلْمٌ
وَآدابٌ و صُحْبَةُ ماجِدٍ؛
براى کسب بلند مرتبگى از وطن خود دور شو و سفر کن که در مسافرت پنج فایده است: برطرف شدن اندوه، بدست آوردن روزى و دانش و آداب زندگى، و همنشینى با بزرگواران.
(مستدرک الوسائل، ج 8، ص 115)
اَلْعِلْمُ رَأسُ الْخَیْرِ کُلِّهِ، وَ الْجَهْلُ رَأسُ الشَّرِّ کُلِّهِ ؛
دانایى سرآمد همه خوبىها و نادانى سرآمد همه بدى هاست.
(بحارالأنوار، ج74، ص 175)
اَلْعِلْمُ اَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ، اَلْجَهْلُ اَصْلُ کُلِّ شَرٍّ؛
دانایى، ریشه همه خوبىها و نادانى ریشه همه بدىهاست.
(غررالحکم، ص48)
رَأْسُ الْعِلْمِ التَّمْییزُ بَیْنَ الاْخْلاقِ وَ اِظْهارُ مَحْمودِها وَ قَمْعُ مَذْمومِها؛
بالاترین درجه دانایى، تشخیص اخلاق از یکدیگر و آشکار کردن اخلاق پسندیده و سرکوب اخلاق ناپسند است.
(غررالحکم و دررالکلم،ص378)
جالِسِ الْعُلَماءَ یَزْدَدْ عِلْمُکَ وَ یَحْسُنْ اَدَبُکَ و تَزکُ نَفسُکَ؛
با علما معاشرت کن تا علمت زیاد، ادبت نیکو و جانت پاک شود.
(غررالحکم و دررالکلم،ص341)
مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماما فَلیَبْدَأ بِتَعْلیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلیمِ غَیْرِهِ و َلْیَکُنْ تَاْدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدیبِهِ
بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالاِجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ و مُؤَدِّبِهِمْ؛
کسى که خود را پیشواى مردم قرار داده، باید پیش از آموزش دیگران، خود را آموزش دهد و پیش از آنکه دیگران را با زبان، ادب بیاموزد، باکردارش ادب آموزد و البته آموزش دهنده و ادبآموز خود بیش از آموزگار و ادبآموز مردم، شایسته تجلیل است.
مثیرالاحزان،ص50
یا مُؤمِنُ اِنَّ هذَا العِلمَ وَالاَدَبَ ثَمَنُ نَفْسِکَ فَاجْتَهِد فى تَعَلُّمِهِما ، فَما یَزیدُ مِنْ عِلْمِکَ وَ اَدَبِکَ یَزیدُ فى
ثَمَنِکَ وَ قَدْرِکَ ، فَاِنَّ بِالْعِلْمِ تَهْتَدى اِلى رَبِّکَ وَ بِالاَدَبِ تَحْسِنُ خِدْمَةَ رَبِّکَ وَبِأَدَبِ الْخِدْمَةِ یَسْتَوجِبُ الْعَبْدُ
وَلایَتَهُ وَقُرْبَهُ ، فَاقْبَلِ النَّصیحَةَ کى تَنْجُوَ مِنَ الْعَذابِ؛
اى مؤمن! به تحقیق این دانش و ادب بهاى جان توست پس در آموختن آن دو بکوش که هر چه بر دانش و ادبت افزوده شود بر قیمت و قَدْرت افزوده مىشود ؛ زیرا با دانش به پروردگارت راه مىیابى و با ادب به پروردگارت خوش خدمتى مىکنى و با ادب در خدمتگزارى، بنده سزاوار دوستى و نزدیکى به او مىشود . پس [این [نصیحت را بپذیر تا از عذاب بِرَهى.
(بحار الانوار(ط-بیروت)،ج1،ص180)
اَلْعِلمُ إمامُ الْعَمَلِ وَالْعَمَلُ تابِعُهُ یُلهَمُ بِهِ السُّعَداءُ وَ یُحْرَمُهُ الأْشقیاءُ؛
دانش پیشواى عمل و عمل پیرو آن است. به خوشبختان دانش الهام مىشود و بدبختان از آن محرومند.
(امالى طوسى، ص 488)
قَلْبٌ لَیْسَ فیهِ شَىْءٌ مِنَ الْحِکْمَةِ کَبَیْتٍ خَرِبَ فَتَعَلَّموا وَ عَلِّموا وَ تَفَقَّهوا وَ لا تَموتوا جُهّالاً فَاِنَّ اللّهَ لا یَعْذِرُ
عَلَى الْجَهْلِ؛
دلى که در آن حکمتى نیست، مانند خانه ویران است، پس بیاموزید و آموزش دهید، بفهمید و نادان نمیرید. براستى که خداوند، بهانهاى را براى نادانى نمىپذیرد.
نهج الفصاحه،ص600
قُم عَن مَجلِسِکَ لِاَبیکَ وَ مُعَلِّمِکَ وَ اِن کُنتَ اَمیراً؛
به احترام پدر و معلمت از جای برخیز هرچند فرمان روا باشی.
(غررالحکم،ص136)
ا لا اخبرکم بأجود الأجواد قالوا بلى یا رسول اللَّه. فقال اجود الاجواد اللَّه و انا اجود بنى آدم و اجودهم بعدى رجل علّم علما فنشره و یبعث یوم القیمة امة واحدة و رجل جاد بنفسه فی سبیل اللَّه حتى قتل
پیغمبر- صلّى اللَّه علیه و آله- فرمود:
آیا خبر ندهم به بخشندهترین بخشندهها؟ گفتند: بلى یا رسول اللَّه.
بخشنده ترین بخشندهها خداى متعال جلّت عظمته مىباشد. و من بخشندهترین اولاد آدم هستم و بخشندهترین اولاد آدم بعد از من مردى است که علمى را بیاموزد پس آن را منتشر کند و چنین کس در روز قیامت مبعوث شود در حالى که امت واحده است، یعنى کسى است که جامع خیرات است و به او اقتدا مىشود. و نیز بخشندهترین مردم بعد از من مردى است که جان خود را در راه خدا بخشش کند تا کشته شود.
(إرشاد القلوب / ترجمه طباطبایى، ص50)
ما شیبَ شیءٌ بشیءٍ اَحسن مِن حِلمٍ بعلمٍ؛
چیزی با چیزی نیامیخته است که بهتر از حلم با علم باشد.
(بحارالانوار ج 75 ، ص 172 )
مَن عَمِلَ بِما یَعلَمُ وَرَّثَهُ اللَّهُ عِلمَ ما لَم یَعلَم.
هر کس به آنچه می داند عمل کند، خداوند دانش آنچه را که نمی داند به او ارزانى می دارد.
(مرآة العقول ج3،ص286)
العِلمُ یُنجِدُ الفِکرَ.
دانش روشنى بخش اندیشه است.
(غررالحکم و دررالکلم،ص48)
لَستُ اُحِبُّ أن أرَى الشّابَّ مِنکُم إلاّ غادِیاً فی حالَینِ: إمّا عالِماً أو مُتَعَلِّماً.
دوست ندارم جوانى از شما [شیعیان] را جز بر دو گونه ببینم: دانشمند یا دانشجو.
(امالی طوسی ص303)
لا عَمَلَ کَالتَّحقیِقِ.
هیچ عملى مانند پژوهش نیست.
(غررالحکم ودررالکم - ص768)
حدیث (1) امام صادق علیه السلام:
اِنَّ مِن تَمامِ الصَّومِ اِعطاءُ الزَّکاةِ یَعنى الفِطرَة کَما اَنَّ الصَّلوةَ عَلَى النَّبِى (ص) مِن تَمامِ الصَّلوةِ؛
تکمیل روزه به پرداخت زکاة یعنى فطره است، همچنان که صلوات بر پیامبر (ص) کمال نماز است.
من لا یحضر الفقیه ج2 ، ص183 - وسائل الشیعه، ج 9، ص 318
حدیث (2) امام صادق علیه السلام:
أثقَلُ ما یوضَعُ فی المیزانِ یَومَ القیامَةِ الصَّلاةُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ اهل بَیتِهِ.
سنگین ترین چیزی که روز قیامت در ترازوی اعمال قرار داده می شود صلوات بر محمد و اهل بیت اوست.وسائل الشیعه، ج 7، ص 197
حدیث (3) امام صادق علیه السلام:
ما مِن عَمَلٍ أفضَلَ یَومَ الجُمُعَةِ مِنَ الصَّلوةِ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِهِ.
در روز جمعه هیچ عملى برتر از صلوات بر محمد و خاندان او (ع) نیست.
الخصال ص394