منشور زندگی
” وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّهً وَرَحْمَهً” (روم۲۱)
باآرزوی زندگی سعادتمندانه برای شما عزیزان و به امید اینکه زندگی شما در کمال آرامش ولذت جاری وبنیان زندگیتان براساس مودت و رحمت مستحکم باشد.
آداب ازدواج از دیدگاه اسلام
دین مبین اسلام برای افزایش مزایای دنیوی و ثواب اخروی هر فریضه و عملی، آداب و احکام مشخصی را تشریع و تبیین نموده است. اگرچه ازدواج، به خودی خود فریضه ای مستحب و بسیار با اهمیت شناخته می شود، اما اگر در انجام آن برخی نکات رعایت شود، با ثوابی صد چندان همراه خواهد بود. که در ادامه به چند نکته از آداب ازدواج اشاره خواهد گردید:
اصول و قواعد زنـدگی
تمامی انسان ها در زندگی خودآگاه یا ناخودآگاه به دنبال موفقیت ، خوشبختی و سعادت هستند . و یا به عبارتی انسان ها دائماً در نبرد با رویدادهای زندگی هستند تا به زعم خود بتوانند بهترین استفاده را از زندگی داشته باشند و همه به دنبال رسیدن به فرمول و قواعدی هستند که مسیر آنها را به سوی موفقیت ، شادابی و سعادت ، کوتاهتر و راحت تر نماید و در این راستا مکاتب و نظریه های بسیار زیادی ارائه شده است که هر کدام بر اساس نوع نگاه به زندگی و اهدافی که برای زندگی داشته و دارند و ارزشی که برای انسان قائل بوده اند ، راهکارها و قواعدی را برای بهتر زندگی کردن ارائه نموده اند .
اصول زندگی مشترک
اصل اول: برای رابطه خود اولویت قائل شوید!
وقتی زن و مرد، به ایام خوش گذشته فکر می کنند، از خود می پرسند که اوایل رابطه مان، چگونه بود؟ پاسخ این است که با بلوغ زندگی، مسائلی که در آن دوران، مکاشفات عاشقانه ای داشته است با ادامه زندگی و تحمیل مسائل روزمره به زندگی، کم کم رابطه دو نفره، در اولویت های پایین تری قرار می گیرد. تعجبی ندارد که این مسئله، شروع اختلاف هاست و زوجین با هم غریبه می شوند.
#عادت_های_زنانه_ای_که_مردان_دوست_دارند
۱- بوی خوش زن! من در مورد عطر سیصد هزار تومانی شما صحبت نمی کنم بلکه بویی شیرین، واقعی و اصیل که از یک خانم برمی خیزد؛ مردان این بو را دوست دارند.
۲- موهای خیس: ممکن است موهای خیس برای شما کلافه کننده باشد چون به هرجایی می چسبد. اما برای مردان نشان دهنده یک چهره جذاب و تحریک کننده است.
زمان: فروردین 1312/ ذی القعده 1351.
مکان: لبنان، بیروت.
نامه عاشقانه امام خمینی (ره ) به همسر مکرمه خویش
🔶🔷🔶
🔷
#صحیفه_ی_رفتاری_امام_با_همسرش
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
احترام به همسر
همسر امام که سال ها در سایه این آفتاب جهانی می زیسته و صندوقچه ای از خاطرات و حوادث تلخ و شیرین زندگی امام را در سینه دارد؛
حدیث (1) امام کاظم علیه السلام:
اَفضَلُ ما یَتَقَرَّبُ به العَبدُ اِلی اللهِ بَعدِ المَعرِفَةِ به ، الصَلوةُ؛
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است.
تحف العقول، ص391
حدیث (2) امام صادق علیه السلام:
الجَبّارونَ اَبعَدُ النّاس منَ اللهِ عزُّ و جلَّ یومَ القیامَةِ؛
دورترین مردم ار خداوند عزّو جل در روز قیامت سرکشانِ متکبّر هستند.
وسائل الشیعه،ج15،ص381
حدیث (3) امام حسین علیه السلام:
مَن طَلَبَ رِضَی الله بِسَخَطِ النّاس کَفاهُ اللهُ اُمورَ النّاسّ وَ مَن طَلَبَ رِضَی النّاسِ بِسَخَطِ
اللهِ و َکَلَهُ اللهُ إلَی النّاسِ.
هر که خشنودی خدا را بطلبد هر چند به قیمت خشم مردم، خداوند او را از مردم بی نیاز می کند و هر که رضایتِ مردم را با ناخوشنودی خدا طلب کند خداوند او را به مردم وا می گذارد.
الامالی (صدوق) ، ص201 -مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ، ج12 ، ص209
حدیث (4) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
أفضَلُ الإیمانِ أن تَعلَمَ أنَّ اللَّهَ مَعَکَ حَیثُ ما کُنتَ.
برترین [مرتبه] ایمان آن است که بدانى هرکجا باشى خدا با تو است.
نهج الفصاحه ص229
حدیث (1) امام حسین علیه السلام:
مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ؛
آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ، ص 373
حدیث (2) امام محمد باقر علیه السلام:
ما عَرَفَ اَللهَ مَن عَصاهُ؛
خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند.تحف العقول، ص294
حدیث (3) امام حسین علیه السلام:
مَن حاوَلَ اَمراً بِمَعصِیَةِ اللهِ کانَ اَفوَتُ لِما یَرجو و اَسرَعُ لِما یَحذَرُ.؛
کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود.
تحف العقول، ص248
حدیث (4) پیامبر صلى الله علیه و آله :
ثَلاثٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ فَلَیْسَ مِنّى وَ لا مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ، وَ ما هُنَّ؟
قالَ: حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ وَ حُسْنُ خُلْقٍ یَعیشُ بِهِ فِى النّاسِ وَ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ
مَعاصِى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛
سه چیز است که هر کس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها کدامند؟ فرمودند: بردبارى که به وسیله آن جهالت نادان را دفع کند، اخلاق خوش که با آن در میان مردم زندگى کند و پارسایى که او را از نافرمانى خدا باز دارد.
وسایل الشیعه ،ج20 ،ص359 - بحارالانوار(ط-بیروت)-ج66،ص386وج68،ص418 )
حدیث (5) امام على علیه السلام :
لا یَسعَدُ امْرُؤٌ إلاّ بِطاعَةِ اللّهِ سُبحانَهُ وَ لا یَشقَى امْرُؤٌ إلاّ بِمَعصیَةِ اللّهِ؛
هیچ کس جز با اطاعت خدا خوشبخت نمى شود و جز با معصیت خدا بدبخت نمى گردد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 183
حدیث (6) امام سجاد علیه السلام :
فَاَمّا حَقُّ اللّهِ الاَکْبَرُ فَاِنَّکَ تَعْبُدُهُ لا تُشْرِکُ بِهِ شَیْئا فَاِذا فَعَلْتَ ذلِکَ بِاِخْلاصٍ جَعَلَ لَکَ
عَلى نَفْسِهِ اَنْ یَکْفیَکَ اَمْرَ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ وَ یَحْفَظَ لَکَ ما تُحِبُّ مِنْها ؛
حق بزرگتر خداوند این است که او را بپرستى و چیزى را با او شریک نسازى، که اگر خالصانه چنین کنى، خداوند کار دنیا و آخرتت را کفایت مىکند و آنچه را دوست دارى برایت نگه مىدارد.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ،ج11 ،ص155 - تحف العقول(در رساله حقوق امام سجاد) ، ص256
حدیث (7) پیامبر اکرم (ص):
لا تَتظُروا اِلی صَغیرِ الذّنبِ و لَکنِ انظُرُوا اِلی ما اجتَرَأتُم؛
به کوچکی گناه نگاه نکنید بلکه به چیزی [نافرمانی خدا] که برآن جرات یافته اید بنگرید.
{باب جهاد النفس وسایل الشیعه} (ترجمه ی افراسیابی ، ص 183 ،ح 405 )
حدیث (8) امام صادق (ع):
اَرج الله رَجاءَ لایجرّئک عَلی مَعصیتِه و خَف اللهَ خوفاً لا یؤیسُک مِن رَحمته؛
به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداوند بیم داشته باش بیمی که تو را از رحمتش ناامید نگرداند.
وسایل الشیعه باب جهادالنفس ، ج15 ، ص 218
حدیث (9) امام علی (ع):
مَن تَلَذَّذَ بِمَعاصی اللهِ أورَثَهُ اللهُ ذُلّاً؛
هر که از معصیت خدا لذت ببرد خداوند او را به ذلت می افکند.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ، ص186 ، ح3565
أَفضَلُ العمالِ العِلمُ بِاللّه إِنَّ العِلمَ یَنفَعُکَ مَعَهُ قَلیلُ العَمَلِ وَکَثیرُهُ وَإِنَّ الجَهلَ لایَنفَعُکَ مَعَهُ قَلیلُ ا
لعَمَلِ وَلا کَثیرُهُ؛
بهترین اعمال، خداشناسى است، زیرا با وجود علم و معرفت، عمل، کم یا زیاد تو را سود مى بخشد اما با وجود نادانى (نسبت به خدا) عمل، نه اندکش تو را سود مى بخشد نه بسیارش.
نهج الفصاحه ، ص228
وَ لَو ضَرَبتَ فى مَذاهِبِ فِکرِکَ لِتَبلُغَ غایاتِهِ ما دَلَّتکَ الدَّلالَةُ إِلاّ عَلى أَنَّ فاطِرَ النَّملَةِ هُوَ فاطِرُ
النَّخلَةِ لِدَقیقِ تَفصیلِ کُلِّ شَى ءٍ و َغامِضِ اختِلافِ کُلِّ حَىٍّ وَ مَا الجَلیلُ وَ اللَّطیفُ وَ الثَّقیلُ و َا
لخَفیفُ و َالقَوىُّ وَ الضَّعیفُ فى خَلقِهِ إِلاّ سَواءً؛
اگر راههاى اندیشه ات را در نوردى تا به پایانه هاى آن رسى، هیچ دلیلى تو را جز به این رهنمون نشود که آفریننده مورچه همان آفریننده درخت خرما است و این به سبب دقت و ظرافتى است که جداسازى هر چیزى از چیز دیگر و پیچیدگى و تنوعى است که در هر موجود زنده اى به کار رفته است موجودات بزرگ و کوچک، سنگین و سبک و نیرومند و ناتوان، همگى در آفرینش براى خداوند یکسانند.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ، ص271 ، خطبه 185
إِنَّما قُلتُ اللَّطیفُ، لِلخَلقِ اللَّطیفِ و َلِعِلمِهِ بِالشَّى ءِ اللَّطیفِ أَلاتَرى إِلى أَثَرِ صُنعِهِ فِى النَّباتِ
اللَّطیفِ و َغَیرِ اللَّطیفِ و َفِى الخَلقِ اللَّطیفِ مِنَ أَجسامِ الحَیوانِ مِنَ الجِرجِسِ و َالبَعوضِ و َما هُوَ
أَصغَرُ مِنهُما مِمّا لایَکادُ تَستَبینُهُ العُیونُ بَل لایَکادُ یُستَبانُ لِصِغَرِهِ الذَّکَرُ مِنَ النثى و َالمَولودُ مِنَ
القَدیمِ فَلَمّا رَأَینا صِغَرَ ذلِکَ فى لُطفِهِ ... عَلِمنا أَنَّ خالِقَ هذَا الخَلقِ لَطیفٌ؛
گفتم لطیف است، چون هم موجودات لطیف آفریده و هم به چیزهاى ظریف و ریز آگاهى دارد. آیا نشانه آفرینش او را در گیاهان ظریف و غیر ظریف و در پیکرهاى ظریف و ریز جاندارانى چون کک و پشه و کوچک تر از اینها را نمى بینى که تقریبا به چشم دیده نمى شوند و از بس ریزند نر و ماده آنها و نوزاد و کهن زادشان از یکدیگر تشخیص داده نمى شوند. پس چون ریزى و ظرافت این چیزها را دیدیم... پى بردیم که آفریننده این موجودات نیز لطیف است.
التوحید(صدوق) ، ص 63
إِنَّ اللّه خَلَقَ یَومَ خَلَقَ السَّماواتِ وَالارضَ مِائَةَ رَحمَةٍ کُلُّ رَحمَةٍ طِباقُ ما بَینَ السَّماءِ و َالارضَ
فَجَعَلَ مِنها فِى الارضِ رَحمَةً فَبِها تَعطِفُ الوالِدَةُ عَلى وُلدِها و َالوَحشُ و َالطَّیرُ بَعضُها عَلى بَعضٍ
و َأَخَّرَ تِسعا و َتِسعینَ فَإِذا کانَ یَومُ القیامَةِ أَکمَلَها بِهذِهِ الرَّحمَةِ؛
خداوند روزى که آسمانها و زمین را آفرید، صد رحمت بیافرید که هر یک از آنها میان زمین و آسمان را پر مى کند و یکى را در زمین قرار داد که بوسیله آن مادر به فرزند محبت مى کند و حیوانات وحشى و پرندگان به یکدیگر مأنوسند و نود و نه رحمت را نگه داشته و همین که روز قیامت شود این یک رحمت را نیز بر آن مى افزاید.
نهج الفصاحه ، ص 313 ، ح 781
وَ قَد سَأَلَهُ ابنُ أَبِى العَوجاءِ: وَ لِمَ احتَجَبَ عَنهُم و َأَرسَلَ إِلَیهِمُ الرُّسُلَ؟ وَیلَکَ و َکَیفَ احتَجَبَ
عَنکَ مَن أَراکَ قُدرَتَهُ فى نَفسِکَ؟ نَشَأَکَ و َلَم تَکُن وَ کَبَّرَکَ بَعدَ صِغَرِکَ و َقَوّاکَ بَعَدَ صَعفِکَ... وَ ما
زالَ یَعُدُّ عَلَىَّ قُدرَتَهُ الَّتى هِىَ فى نَفسِىَ الَّتى لااَدفَعُها حَتّى ظَنَنتُ أَنَّهُ سَیَظهَرُ فیما بَینى وَ
بَینَهُ؛
در پاسخ ابن ابى العوجاء که پرسید: چرا خداوند خود را از مردم در پرده داشت و آن گاه پیامبران را سویشان فرستاد؟ فرمودند: واى بر تو کسى که قدرتش را در وجود تو نشانت داده چگونه خود را از تو پوشیده داشته است؟ تو را که نبودى پدید آورد، کوچک بودى بزرگت کرد، ناتوان بودى توانایت گردانید... حضرت پیوسته مظاهر قدرت خدا را که در وجود من است و نمى توانم منکرشان شوم برایم برشمرد تا جایى که خیال کردم بزودى خداوند میان من و او ظاهر خواهد شد.
کافی(ط-الاسلامیه) ج1 ، ص75 - التوحید(صدوق)، ص 127
وَلایَعزُبُ عَنهُ عَدَدُ قَطرِ الماءِ وَ لا نُجومُ السَّماءِ وَ لا سَوا فِى الرّیحِ فِى الهَواءِ و َلا دَبیبُ النَّملِ
عَلَى الصَّفا و لا مَقیلُ الذَّرِّ فِى اللَّیلَةِ الظَّلماءِ یَعلَمُ مَساقِطَ الوراقِ وَ خَفِىِّ طَرَفِ الحداقِ؛
شمار قطره هاى آبها و ستارگان آسمان و ذرات گردوغبار پراکنده در هوا و حرکت مورچه برسنگ بزرگ و خوابگاه مورچگان در شب تاریک بر او پوشیده نیست و محل ریزش برگها و بر هم خوردن پلکها را مى داند.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ، ص256 ، خطبه 178
... عالِمُ السِّرِّ مِن ضَمائِرِ المُضمِرینَ و َنَجوَى المُتَخافِتینَ وَ خَواطِرِ رَجمِ الظُّنونِ وَ عَقدِ عَزیماتِ الیَقینِ... ؛
خدا داناست به هر رازى که مردم در دل نهان داشته اند، و به نجواى آهسته رازگویان و به هر گمان که در خاطرى نهفته است و به هر تصمیمى که از روىِ یقین گرفته شود.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ، ص 134 ، خطبه 91
أَعلَمُ النّاسِ بِاللّه أَکثَرُهُم لَهُ مَسأَلَةً؛
خداشناس ترین مردم پر درخواست ترین آنها از خداست.
تصنیف غررالحکم و درر الکلم ،ص192 ،ح 3734
یَنبَغى لِمَن عَرَفَ اللّه سُبحانَهُ أَن لا یَخلُوَ قَلبُهُ مِن رَجائِهِ و َخَوفِهِ؛
کسى که خداى سبحان را مى شناسد، شایسته است دلش از بیم و امید به او خالى نباشد.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم ، ج6، ص441، ح10926
أفضَلُ العِبادَةِ بَعدِ المَعرِفَةِ إِنتِظارُ الفَرَجِ؛
بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند، انتظار فرج و گشایش است.
تحف العقول، ص403
ما عَرَفَ اَللهَ مَن عَصاهُ؛
خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند.
تحف العقول، ص294
مَن عَرَفَ اللهَ خافَ اللهَ و مَن خافَ اللهَ سَخَت نَفسَهُ عَنِ الدُّنیا؛
هر که خدا رابشناسد ترس او در دلش می افتد و هر از خدا ترسان باشد نفسش از دنیا باز می ماند.
کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ،ص68 -تحف العقول ، ص362
اَفضَلُ ما یَتَقَرَّبُ به العَبدُ اِلی اللهِ بَعدِ المَعرِفَةِ به ، الصَلوةُ؛
بهترین چیزی که بنده بعد از شناخت خدا به وسیله آن به درگاه الهی تقرب پیدا می کند، نماز است.
تحف العقول، ص391
مَنْ عَرَفَ اللّهَ خافَهُ ، وَ مَنْ خافَ اللّهَ حَثَّهُ الْخَوفُ مِنَ اللّهِ عَلَى الْعَمَلِ بِطاعَتِهِ وَ الاَخْذِ بِتَأدیبِهِ ، فَبَشِّرِ
الْمُطیعینَ المُتَأَدِّبینَ بِاَدَبِ اللّهِ وَ الآخِذینَ عَنِ اللّهِ اَنَّهُ حَقٌّ عَلَى اللّهِ اَنْ یُنْجیَهُ مِنْ مُضِلاّتِ الْفِتَنِ؛
آنکه خدا را شناخت ، از او ترسید و آن کس که از خدا ترسید ، ترس از خدا او را به عمل به فرمان او و در پیش گرفتن ادبش واداشت . پس فرمانبردارانِ ادب شده به ادب خدا و اطاعت کنندگان دستورهاى او را بشارت ده که بر خداست که آنها را از فتنه هاى گمراهکننده برهاند.
بحار الانوار(ط-بیروت)،ج67 ، ص400
مَن عَرَفَ اللَّهَ أحَبَّهُ.
هر کس خدا را بشناسد، دوستش بدارد.
مجموعه ی ورام ،ج1 ،ص52
مَن دَعا اِلى هُدىً کانَ لَهُ مِنَ الجرِ مِثلُ اُجورِ مَن تَبِعَهُ لا یَنقُصُ ذلِکَ مِن اُجورِهِم شَیئا و مَن دَعا اِلى ضَلالَةٍ کان عَلَیهِ مِنَ الاِثمِ مِثلُ آثامِ مَن تَبِعَهُ لا یَنقُصُ ذلک مِن آثامِهِم شَیئا؛
هر کسى، به هدایتى راهنمایى کند، پاداشى را که براى پیروان هدایت وجود دارد، براى او نیز خواهد بود؛ بى آنکه از پاداش پیروان کاسته شود، و هر کس به گمراهى راهنمایى کند گناهى که براى پیروان آن وجود دارد، براى او نیز خواهد بود؛ بىآنکه از گناه آنها کاسته شود.
نهج الفصاحه ، ص753 ، ح2930
کونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیرِ اَ لسِنَتِکُم، لِیَرَوا مِنکُم الوَرَعَ وَ الجتِهادَ وَ الصَّلاةَ وَ الخَیرَ، فَاِنَّ ذلِکَ داعیَةٌ؛
مردم را به غیر از زبان خود، دعوت کنید، تا پرهیزکارى و کوشش در عبادت و نماز و خوبى را از شما ببینند، زیرا اینها خود دعوت کننده است.
کافى(ط-الاسلامیه) ، ج 2 ، ص 78، ح 14
اَلصَّلاةُ مِن شَرائِعِ الدّینِ وَ فیها مَرضاةُ الرَّبِّ عَزَّوَجَلَّ وَ هِىَ مِنهاجُ النبیاءِ وَ لِلمُصَلّى حُبُّ المَلائِکَةِ وَ هُدىً و ایمانٌ وَ نورُ المَعرفَةِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛
نماز، از آیینهاى دین است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پیامبران است. براى نمازگزار، محبت فرشتگان، هدایت، ایمان، نور معرفت و برکت در روزى است.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ، ج 3 ،ص77 - خصال ، ج 2 ، ص 522
بى اُنذِرتُم وَ بِعَلىِّ بنِ أبى طالِبِ اهْتَدَیتُم... وَ بِالْحَسَنِ اُعْطیتُمُ الإْحسانُ وَ بِالْحُسَینِ تَسعَدونَ وَ بِهِ تَ
شقونَ ألا وَ إنَّ الْحُسَینَ بابٌ مِن أبوابِ الْجَنَّةِ مَن عاداهُ حَرَّمَ اللّهُ عَلَیهِ ریحَ الْجَنَّةِ؛
به وسیله من هشدار داده شدید و به وسیله على علیه السلام هدایت مى یابید و به وسیله حسن احسان مى شوید و به وسیله حسین خوشبخت مى گردید و بدون او بدبخت. بدانید که حسین درى از درهاى بهشت است، هر کس با او دشمنى کند، خداوند بوى بهشت را بر او حرام مى کند.
البرهان فی تفسیر القرآن ، ج3 ، ص232
إنّى قَد قَضَیتُ لِکُلِّ قَومٍ هادیا أهدى بِهِ السُّعَداءَ وَ یَکونُ حُجَّةً عَلَى الأشْقیاءِ؛
من براى هر قومى راهنمایى قرار دادم، که خوشبختان را به وسیله آن هدایت مى کنم و حجتى براى بدبختان است.
علل الشرایع ،ج1 ،ص196 {شبیه این حدیث در الکافى(ط-الاسلامیه) ، ج 8 ، ص 285، ح430 }
لَئِن یَهدِی اللهُ بِکَ رَجُلاً واحِداً خَیرٌ لَکَ مِنَ الدُّنیا وَ ما فِیها؛
اگر خداوند بوسیله تو یک نفر را هدایت کند برای تو بهتر است از دنیا و هر آنچه در آن است.
الحیاه (ترجمه ی احمد آرام) ، ج1 ، ص692
اَلنِّیَّةُ الحَسَنَةُ تُدخِلُ صاحِبَهَا الجَنَّةَ؛
نیت خوب صاحب خویش را به بهشت مى برد.
نهج الفصاحه ،ص143 ،ح3163
وُصولُ المَرءِ اِلى کُلِّ ما یَبتَغیهِ مِن طیبِ عَیشِهِ وَ اَمنِ سِربِهِ وَ سَعَةِ رِزقِهِ بِحُسنِ نیَّتِهِ وَ سَعَةِ خُلقِهِ؛
آدمى با نیّت خوب و خوش اخلاقى به تمام آن چه در جستجوى آن است، از زندگى خوش و امنیت محیط و وسعت روزى، دست مى یابد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص92 ، ح 1607
مَن حَسُنَت نیَّتُهُ أَمَدَّهُ التَّوفیقُ؛
هر کس نیّتش خوب باشد، توفیق یاریش خواهد نمود.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص 92 ، ح 1605
حُسنُ النِّیَّةِ مِن سَلامَةِ الطَّویَّةِ؛
نیّت خوب، برخاسته از سلامت درون است.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص 92 ، ح 1601
اَللّهُمَّ ... وَانتَهِ بِنیَّتى إِلى أَحسِنِ النِّیّاتِ وَ بِعَمَلى إِلى أَحسَنِ العمالِ، اَللّهُمَّ وَفِّر بِلُطفِکَ نیَّتى؛
خدایا ... نیّتم را به بهترین نیّت ها و عملم را به بهترین اعمال برسان، خدایا به لطف خود نیّت مرا کامل گردان.
صحیفه ی سجادیه ،ص 92 ،دعای 20 (دعای ایشان در طلب مکارم اخلاق)
قالَ اللّه تَعالى: إِذا هَمَّ عَبدى بِحَسَنَةٍ و َلَم یَعمَلها کَتَبتُها لَهُ حَسَنَةً فَإِن عَمِلَها کَتَبتُها لَهُ عَشرَ
حَسَناتٍ إِلى سَبعِمِائَةِ ضِعفٍ وَ إِذاهَمَ بِسَیِّئَةٍ و َلَم یَعمَلها لَم أَکتُبها عَلَیهِ فَإِن عَمِلَها کَتَبتُها
عَلَیهِ سَیِّئَةً واحِدَةً؛
خداى والا مى فرماید: وقتى بنده من کار نیکى اراده کند و نکند آن را یک کار نیک براى وى ثبت کنم و اگر بکند ده کار نیک تا هفتصد برابر ثبت کنم و وقتى کار بدى اراده کند و نکند بر عهده او ثبت نکنم و اگر بکند یک کار بد بر عهده او ثبت کنم.
نهج الفصاحه ،ص593
إِذا فَسَدَتِ النِّیَّةُ وَقَعَتِ البَلیَّةُ؛
هرگاه نیّت فاسد شود، بلا و گرفتارى پیش مى آید.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص92 ، ح 1608
صاحِبُ النِّیَّةِ الصّادِقَةِ صاحِبُ القَلبِ السَّلیمِ ، لأَنَّ سَلامَةَ القَلبِ مِن هَواجِسِ المَحذوراتِ
بِتَخلیصِ النِّیَّةِ للّه فِى المورِ کُلِّها؛
کسى که نیّت درست داشته باشد، دل سالم و پاک دارد، زیرا سالم داشتن دل از وسوسه هاى شیطانى به سبب خالص گردانیدن نیّت در همه کارها براى خداوند است.
مصباح الشریعه ، ص53
و َلَو أَنَّ النّاسَ حینَ تَنزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ و َتَزولُ عَنهُمُ النِّعَمُ ، فَزِعوا إِلى رَبِّهِم بِصِدقٍ مِن نیّاتِهِم وَ وَلَهٍ مِن قُلوبِهِم، لَرَدَّ عَلَیهِم کُلَّ شارِدٍ ، و َأَصلَحَ لَهُم کُلَّ فاسِدٍ؛
اگر مردم به هنگامى که بلاها بر آنان فرود مى آمد و نعمت ها از دستشان مى رفت، با نیت هاى خوب و دلى مشتاق به پروردگارشان پناه مى بردند، بى گمان هر از دست رفته اى به آنان باز مى گشت و هر فاسدى اصلاح مى شد.
نهج البلاغه (صبحی صالح) ، 257 -مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ،ج5 ،ص184
ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَویَت عَلَیهِ النِّـیَّةُ؛
اگر اراده قوى باشد، هیچ بدنى براى انجام دادن کار، ناتوان نیست.
من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 400، ح 5859
عِندَ فَسادِ النِّیَّةِ تَرتَفِعُ البَرَکَةُ؛
هرگاه نیّت ها فاسد باشد، برکت از میان مى رود.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص92 ، ح 1610
لا یَفوزُ بِالجَنَّةِ اِلاّ مَن حَسُنَت سَریرَتُهُ و َخَلُصَت نیَّتُهُ؛
به پاداش بهشت نمى رسد مگر آن کس که باطنش نیکو و نیّتش خالص باشد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص168 ، ح 3325
کَما لا یَقومُ الْجَسَدُ اِلاّ بِالنَّفْسِ الحَیَّةِ فَکَذلِکَ لا یَقومُ الدّینُ اِلاّ بِالنِّیَّةِ الصّادِقَةِ وَ لا تَثْبُتُ النِّیَّةُ الصّادِقَهُ اِلاّ
بِالْعَقْلِ؛
همان گونه که قوام جسم، تنها به جانِ زنده است، قوام دیندارى هم تنها به نیّت پاک است و نیّت پاک، جز با عقل حاصل نمىشود.
تحف العقول، ص 396
ما اَسَرَّ عَبْدٌ سَریرَةً اِلاّ اَلْبَسَهُ اللّهُ رِداءَها اِنْ خَیْرا فَخَیْرٌ وَ اِنْ شَرّا فَشَرٌّ؛
هیچ کس نیتى را در دل پنهان نمى کند، مگر اینکه خداوند آن نیت را (در رفتار و کردار او) همانند لباس ظاهر مى کند، با نیت خوب ظاهر خوب و با نیت بد ظاهر بد خواهد داشت.
نهج الفصاحه ،ص695 ،ح2616
نیَّةُ الْمُؤمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ نیَّةُ الْکافِرِ شَرُّ مِنْ عَمَلِهِ وَ کُلُّ عامِلٍ یَعْمَلُ عَلى نیَّتِهِ؛
نیت مؤمن بهتر از عمل او، و نیت کافر بدتر از عمل اوست و هر کس مطابق نیت خود عمل مىکند.
(کافى(ط-الاسلامیه)، ج 2، ص 84 )
عَوِّدْ نَفْسَکَ حُسْنَ النِّیَّةِ وَ جَمیلَ الْمَقْصَدِ، تُدْرِکْ فى مَباغیکَ النَّجاحَ؛
خودت را به داشتن نیّت خوب و مقصد زیبا عادت ده، تا در خواسته هایت موفق شوى.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ،ص92 ، ح 1602
مَن حَسُنَت نیتُهُ زیدَ فی رزقِه.
هر که خوش نیت باشد روزیش زیاد می شود.
تحف العقول ، ص295 - کافی(ط-الاسلامیه)، ج2، ص105
إذا عَلِمَ اللهُ حُسنَ نیةٍ مِن أحَدٍ إکتَنَفَهُ بِالعِصمَةِ
هرگاه خداوند ببیند کسی حسن نیت دارد او را در پناه خود حفظ می کند
اعلام الدین فی صفات المومنین ، ص301 - بحارالانوار(ط-بیروت)، ج75 ، ص188
مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَ مَن نَهى عَنِ المُنکَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ و َأَمِنَ کَیدَهُ؛
هر کس امر به معروف کند به مؤمن نیرو مى بخشد و هر کس نهى از منکر نماید بینى منافق را به خاک مالیده و از مکر او در امان مى ماند.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص51
إِنَّ المُؤمِنَ یَغبِطُ و َلا یَحسُدُ و َالمُنافِقُ یَحسُدُ و َلا َیغبِطُ؛
مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
(غبطه آن است که آرزو کنى آنچه دیگرى دارد، داشته باشى بدون اینکه آرزوى نابودى نعمت دیگرى را داشته باشى و حسد آن است که بخواهى نعمتى را که دیگرى دارد، نداشته باشد).
کافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص307، ح7
اَلغَیرَةُ مِنَ الایمانِ وَ المِذاءُ مِنَ النِّفاقِ؛
غیرت از ایمان است و بى بند و بارى از نفاق.
من لا یحضر الفقیه ، ج3 ،ص 444 - نهج الفصاحه ، ص587 ، ح 2045
اَلمُؤمِنُ یَأکُلُ بِشَهوَةِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ یَأکُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ؛
مؤمن به میل و رغبت خانواده اش غذا مى خورد ولى منافق میل و رغبت خود را به خانواده اش تحمیل مى کند.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج4، ص12، ح6
اَلمُؤمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ و َالمُنافِقٌ قَطِبٌ غَضِبٌ؛
مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانى.
تحف العقول، ص 496
نِیَّةُ المُؤمِنِ خَیرٌ مِن عَمَلِهِ و نِیَّةُ المُنافِقِ شَرٌّ مِن عَمَلِهِ؛
نیّت مؤمن بهتر از عمل او و نیت منافق بدتر از عمل اوست.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسایل، ج 1، ص 91
عَلیٌّ یَعسوبُ المُؤمِنینَ وَ المالُ یَعسوبُ المُنافِقینَ؛
على پیشواى مؤمنان و ثروت پیشواى منافقان است.
امالى (طوسى) ص 355
اَلمُؤمِنُ یَاکُلُ فی مِعاءٍ واحِدَةٍ وَ المُنافِقُ یَاکُلُ فی سَبعَةِ أمعاءٍ؛
مؤمن کم خوراک است و منافق پرخور.
وسائل الشیعه ج 24، ص 241
إِنَّ المُؤمِنَ هِمَّتُهُ فِی الصَّلاةِ وَالصِّیامِ وَالعِبادَةِ وَالمُنافِقُ هِمَّتُهُ فِی الطَّعامِ وَالشَّرابِ کَالبَهیمَةِ؛
همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشیدن؛ مانند حیوانات.
تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (معروف به مجموعه ورام) ،ج1، ص 99
مَثَلُ المُؤمِنِ کَمَثَلِ خامَةِ الزَّرعِ تُکفِئُهَا الرِّیاحُ کَذا و کَذا وکَذلِکَ المُؤمِنُ تُکفِئُهُ الوجاعُ وَالمراضُ و مَثَلُ
المُنافِقِ کَمَثَلِ الرزَبَّةِ المُستَقیمَةِ الَّتی لایُصِیبُها شَیءٌ حَتّى یَتیهِ المَوتُ فَیَقصِفَهُ قَصفا؛
مَثَل مؤمن مانند ساقه کاشته است که بادها آن را به این سو و آن سو خم مى کند هم چنین مؤمن را دردها و بیماریها خم مى کند و مثل منافق مانند عصاى آهنى است که چیزى به او نمى رسد تا اینکه مرگ او فرا رسد و او را سخت مى شکند.
الکافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص 258
إنَّ لِسانَ المُؤمِنَ وَراءَ قَلبِهِ فَإِذا أَرادَ أَن یَتَکَلَّمَ بِشَیءٍ یُدَبِّرُهُ قَلبُهُ ثُمَّ أمضاهُ بِلِسانِهِ وَ إنَّ لِسانَ المُنافِقِ
أمامَ قَلبِهِ فَإِذا هَمَّ بِشَیءٍ أمضاهُ بِلِسانِهِ وَلَم یَتَدَبَّرهُ بِقَلبِهِ؛
زبان مؤمن در پس دل اوست، هرگاه بخواهد سخن بگوید درباره آن مى اندیشد و سپس آن را مى گوید اما زبان منافق جلوى دل اوست هرگاه قصد سخن کند آن را به زبان مى آورد و درباره آن نمى اندیشد.
تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (معروف به مجموعه ورام)، ج1، ص 106
إِنَّ المُؤمِنَ إذَا استَغنى شَکَرَ... وَ المُنافِقُ إِذَا استَغنى طَغى؛
مؤمن هنگام بى نیازى شکر مى گزارد و منافق هرگاه بى نیاز شود طغیان مى کند.
تحف العقول، ص212
إنَّ المُؤمِنَ إذا تَکَلَّمَ ذَکَّرَ... والمُنافِقُ إذا تَکَلَّمَ لَغا؛
مؤمن هرگاه سخن گوید یاد (خدا) مى کند و منافق هرگاه سخن گوید بیهوده گویى مى کند.
تحف العقول، ص212
إنَّ المُؤمِنَ مَن یُرى یَقینُهُ فی عَمَلِهِ، وَ المُنافِقُ مَن یُرى شَکُّهُ فی عَمَلِهِ؛
در عمل مؤمن یقین دیده مى شود و در عمل منافق شک.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم ج2 ، ص 544 ، ح3551
شُکرُ المُنافِقِ لا یَتَجاوَزُ لِسانَهُ؛
سپاسگزارى منافق از زبانش فراتر نمى رود.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم ج4 ، ص 159 ، ح3551
عَلى لِسانِ المُؤمِنِ نُورٌ یَسطَعُ وَعلى لِسانِ المُنافِقِ شَیطانٌ یَنطِقُ؛
بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شیطانى است که سخن مى گوید.
شرح نهج البلاغه، ابن أبى الحدید، ج20، ص280، ح 218
إنَّ کَثرَةَ المالِ عَدُوٌّ لِلمُؤمِنینَ و یَعسُوبُ المُنافِقینَ؛
ثروت فراوان، دشمن مؤمنان و پیشواى منافقان است.
التمحیص، ص48
اَلمُنافِقُ مَکُورٌ مُضِرٌّ مُرتابٌ؛
منافق، نیرنگباز، زیانبار و شکّاک است.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم ، ج 1 ، ص340 ، ح 1289
المُنافِقُ وَقِحٌ غَبىٌّ مُتَمَلِّقٌ شَقىٌّ؛
منافق، بى شرم، کودن، چاپلوس و بدبخت است.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم ، ج 2 ، ص65 ، ح 1853
وَرَعُ المُنافِقِ لایَظهَرُ إلاّ عَلى لِسانِهِ؛
پرهیزکارى منافق جز در زبانش ظاهر نمى شود.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم ، ج 6 ، ص241 ، ح 10130
إِنَّ المُؤمِنَ إِذا نَظَرَ اعتَبَرَ... وَالمُنافِقُ إِذا نَظَرَ لَها؛
نگاه مؤمن عبرت آمیز و نگاه منافق سرگرمى است.
تحف العقول، ص212
إِنَّ المُؤمِنَ... إذا سَکَتَ فَکَّرَ... وَالمُنافِقُ إِذا سَکَتَ سَها؛
سکوت مؤمن تفکر و سکوت منافق غفلت است.
تحف العقول، ص212
المُومِنُ بَرَکَةٌ عَلی المُومِنِ وَ حُجَّةٌ عَلی الکافر؛
مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.
(تحف العقول، ص489)
أدنی الکُفر أن یَسمَعَ الرَّجُلُ مِن أخیهِ الکَلِمَةَ فَیَحفَظَها عَلَیهِ یُریدُ أن یَفضَحَهُ بِها.
کمترین کفر این است که انسان از برادرش سخنی بشنود و آن را نگه دارد تا او را با آن سخن رسوا کند.
(وسایل الشیعه، ج17، ص211)
اِیّـاکُـم اَن یَحسُـدَ بَعضُکـُم بَعضـاً فَـاِنَّ الکُفـرَ اَصلُه الحَسَـد؛
از حسـد ورزى به یکـدیگـر بپـرهیزیـد، زیـرا ریشه کفـر، حسـد است.
کافی(ط-الاسلامیه) ، ج8 ، ص8 - تحف العقول، ص 315
اصولُ الکُفرِ ثَلاثَهٌ الحِرصُ وَ الاِستِکبارُ وَ الحَسَدُ؛
ریشه های کفر سه چیز است:حرص و بزرگ منشی نمودن و حسد ورزیدن.
کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ، ص289
یَقولُ إِبلیسُ لِجُنودِهِ: أَلقوا بَینَهُمُ الحَسَدَ وَالبَغىَ، فَإِنَّهُما یَعدِ لانِ عِندَ اللّه الشِّرکَ؛
شیطان به سپاهیانش مى گوید: میان مردم حسد و تجاوزگرى بیاندازید چون این دو، نزد خدا برابر با شرک است.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص327
اَلطِّیَرَةُ شِرکُ و َما مِنّا إِلاّ وَلکِنَّ اللّه یُذهِبُهُ بِالتَّوَکُّلِ؛
فال بد زدن شرک است و هیچ کس ازما نیست مگر این که به نحوى دستخوش فال بد زدن مى شود، اما خداوند با توکل به او آن را از بین مى برد.
مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول ج 11، ص 392
اَلظُّلْمُ ثَلاثَةٌ: فَظُلْمٌ لایَغْفِرُهُ اللّه وَ ظُلْمٌ یَغْفِرُهُ وَ ظُلْمٌ لایَتْرُکُهُ، فَأَمَّا الظُّلْمَ الَّذى لایَغْفِرُ اللّه فَالشِّرْکُ قالَ اللّه : «إنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ» وَ أَمَّا الظُّلْمَ الَّذى یَغْفِرُهُ اللّه فَظُلْمُ الْعِبادِ أَنْفُسَهُمْ فیما بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الظُّلْمَ الَّذى لا یَتْرُکُهُ اللّه فَظُلْمُ الْعِبادِ بَعْضُهُمْ بَعْضا؛
ظلم سه قسم است: ظلمى که خدا نمى آمرزد، ظلمى که مى آمرزد و ظلمى که از آن نمى گذرد، اما ظلمى که خدا نمى آمرزد شرک است. خداوند مى فرماید: «حقا که شرک ظلمى بزرگ است» و اما ظلمى که خدا مى آمرزد، ظلم بندگان به خودشان میان خود و پروردگارشان است اما ظلمى که خدا از آن نمى گذرد ظلم بندگان به یکدیگر است.
نهج الفصاحه،ص561 ، ح 1924
فَجَعلَ اللهُ الایمانَ تَطهیراً لَکم مِنَ الشِّرکِ ، وَ الصَّلاةَ تَنزیهاً لَکم عَن الکِبرِ؛
خدای تعالی ایمان را برای پاکیزگی از شرک قرار داد ، و نماز را برای دوری از تکبر و خودخواهی.
الاحتجاج علی اهل اللجاج(طبرسی)، ج1، ص99
وَالّذى نَفسى بِیَدِهِ لاتَدخُلُوا الجَنَّةَ حَتّى تُؤمِنوا وَ لا تُؤمِنوا حَتّى تَحابّوا أولا أدُلُّـکُم عَلى شَئىٍ اِذا فَعَلتُموهُ تَحابَبتُم؟ اَفشُوا السَّلامَ بَینَـکُم؛
به خدایى که جانم در اختیار اوست، وارد بهشت نمى شوید مگر مؤمن شوید و مؤمن نمى شوید، مگر این که یکدیگر را دوست بدارید. آیا مى خواهید شما را به چیزى راهنمایى کنم که با انجام آن، یکدیگر را دوست بدارید؟ سلام کردن بین یکدیگر را رواج دهید.
مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص 123
اِنَّ لِلمُؤمِنِ عَلى المُؤمِنِ سَبعَةَ حُقوقٍ، فَاَوجَبُها اَن یَقولَ الرَّجُلُ حَقّا وَ اِن کانَ عَلى نَفسِهِ اَو عَلى والِدَیهِ، فَلا یَمیلَ لَهُم عَنِ الحَقِّ؛
مؤمن را بر مؤمن، هفت حق است. واجب ترین آنها این است که آدمى تنها حق را بگوید، هر چند بر ضد خود یا پدر و مادرش باشد و به خاطر آنها از حق منحرف نشود.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج 9 ، ص 45 - بحار الأنوار(ط-بیروت)، ج71، ص223
مَن اَحصى عَلى اَخیهِ المُؤمِنِ عَیبا لِیَعیبَهُ بِهِ یَوما ما کانَ مِن اَهلِ هذِهِ الآیَةِ قالَ اللّه عَزَّوَجَلَّ: اِنَّ الَّذینَ یُحِبّونَ اَن تَشیعَ الفِاحِشَةُ فِى الَّذینَ آمَنوا لَهُم عَذابٌ اَلیمٌ فِى الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ اللّه یَعلَمُ وَ اَ نتُم لا تَعلَمونَ ؛
هر کس درصدد عیب جویى برادر مؤمنش برآید، تا با آن روزى او را سرزنش کند، مشمول این آیه است: کسانى که دوست دارند، زشتى ها در میان مردم با ایمان شیوع پیدا کند، عذاب دردناکى براى آنان در دنیا و آخرت خواهد بود و خداوند مى داند و شما نمى دانید.
مستدرک الوسایل، ج 9، ص 110، ح 10379
یا عَلىُّ، مِن کَرامَةِ المُؤمِنِ عَلَى اللّه اَنـَّهُ لَم یَجعَل لاَجلِهِ وَقتا حَتّى یَهُمَّ بِبائقَةٍ فَاِذا هَمَّ بِبائقَةٍ قَبَضَهُ اِلَیهِ ؛
اى على! از ارجمندى مؤمن در نزد خدا این است که برایش وقت مرگ، معیّن نفرموده است، تا زمانى که قصد شرّى کند. آن گاه خداوند جانش را بستاند.
عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 36
مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَ مَن نَهى عَنِ المُنکَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ و أَمِنَ کَیدَهُ؛
هر کس امر به معروف کند به مؤمن نیرو مى بخشد و هر کس نهى از منکر نماید بینى منافق را به خاک مالیده و از مکر او در امان مى ماند.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص51
مَن واسَى الفَقیرَ و َأَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ فَذلِکَ المُؤمِنُ حَقّا؛
هر کس به نیازمند کمک مالى کند و با مردم منصفانه رفتار نماید چنین کسى مؤمن حقیقى است.
خصال،ج1 ، ص 47
إِنَّ اللّه فَوَّضَ إِلَى المُؤمِنِ اُمورَهُ کُلَّها وَلَم یُفَوِّض إِلَیهِ أَن یَکونَ ذَلیلاً أَما تَسمَعُ اللّه تَعالى یَقولُ: (وَ لِلّهِ العِزَّةُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنینَ)؟ فَالمُؤمِنُ یَکونُ عَزیزا وَلا یَکونُ ذَلیلاً قالَ: إِنَّ المُؤمِنَ أَعَزُّ مِنَ الجَبَلِ لأَنَّ الجَبَلَ یُستَقَلُّ مِنهُ بِالمَعاوِلِ وَالمُؤمِنُ لایُستَقَلُّ مِن دینِهِ بِشَىْ ءٍ؛
خداوند اختیار همه کارها را به مؤمن داده اما این اختیار را به او نداده است که ذلیل باشد. مگر نشنیده اى که خداى تعالى مى فرماید: «عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنین است»؟ پس، مؤمن عزیز است و ذلیل نیست. [در ادامه] فرمودند: مؤمن از کوه محکم تر است، زیرا از کوه با ضربات تیشه کم مى شود اما با هیچ وسیله اى از دین مؤمن نمى توان کاست.
التهذیب الاحکام، ج6، ص179
إِنَّ المُؤمِنَ یَغبِطُ وَلایَحسُدُ وَالمُنافِقُ یَحسُدُ وَلایَغبِطُ؛
مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
(غبطه آن است که آرزو کنى آنچه دیگرى دارد، داشته باشى بدون اینکه آرزوى نابودى نعمت دیگرى را داشته باشى و حسد آن است که بخواهى نعمتى را که دیگرى دارد، نداشته باشد).
کافى(ط- الاسلامیه) ، ج2، ص307
سِتَّةٌ لاتَکونُ فِى المُؤمِنِ: اَلعُسرُ وَالنَّکَهُ وَالحَسَدُ وَاللَّجاجَةُ وَالکَذِبُ وَالبَغىُ؛
شش (صفت) در مؤمن نیست: سخت گیرى، بى خیرى، حسادت، لجاجت، دروغگویى و تجاوز.
وسایل الشیعه ،ج15 ،ص349 - تحف العقول، ص 377
اَلمُؤمِنُ یَأکُلُ بِشَهوَةِ أَهلِهِ، اَلمُنافِقُ یَأکُلُ أَهلُهُ بِشَهوَتِهِ؛
مؤمن به میل و رغبت خانواده اش غذا مى خورد ولى منافق میل و رغبت خود را به خانواده اش تحمیل مى کند.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج4، ص12، ح6
اَلمُؤمِنُ اِذا غَضِبَ لَم یُخرِجهُ غَضَبُهُ مِن حَقٍّ وَاِذا رَضِىَ لَم یُدخِلهُ رِضاهُ فى باطِلٍ وَالَّذى اِذا قَدَرَ لَم یَأخُذ اَکثَرَ مِمّا لَهُ؛
مؤمن چون خشمگین شود، خشمش او را از حق بیرون نبرد و چون خشنود شود، خشنودیش او را به باطل نکشاند و چون قدرت یابد بیش از حقّ خود نگیرد.
اعلام الدین فی صفات المومنین، ص 303 - بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج75، ص209، ح85
فى قَولِهِ تَعالى (وَقولوا لِلنَّاسِ حُسنا) ـ : أى لِلنّاسِ کُلِّهِم مُؤمِنِهِم وَمُخالِفِهِم ، أَمَّا المُؤمِنونَ فَیَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ ، وَأَمَّا المُخالِفونَ فَیُکَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لاِجتِذابِهِم إِلَى الیمانِ ، فَإِنَّهُ بِأَیسَرَ مِن ذلِکَ یَکُفُّ شُرورَهُم عَن نَفسِهِ ، وعَن إخوانِهِ المُؤمِنینَ؛
درباره آیه (و با مردم سخن نیکو گویید) فرمود: مقصود همه مردمان اعم از مؤمن و کافر است. اما با مؤمنان باید گشاده رو بود و اما با کافران باید به نرمى و مدارا سخن گفت، تا به سوى ایمان کشیده شوند و کمترین ثمرش این است که خود و برادران مؤمنش را از گزند آنان مصون مى دارد.
مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول ،ج9،ص5 - بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج72، ص401، ح42
اَلمؤمِنُ صَدوقُ اللِّسانِ بَذولُ الحسانِ؛
مؤمن بسیار راستگو و بسیار نیکوکار است.
تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص 89، ح1521-شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم و درر الکلم، ج2، ص9، ح1596
اَلمُؤمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ و َالمُنافِقٌ قَطِبٌ غَضِبٌ؛
مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانى.
تحف العقول، ص 49
ما مِن مُؤمِنٍ و َلا مُؤمِنَةٍ یَضَعُ یَدَهُ عَلى رَسِ یَتیمٍ تَرَحُّما لَهُ إِلاّ کَتَبَ اللّه لَهُ بِکُلِّ شَعرَةٍ مَرَّت یَدُهُ عَلَیها حَسَنَةً؛
هیچ مرد و زن مؤمنى نیست که دست محبت بر سر یتیمى بگذارد، مگر این که خداوند به اندازه هر تار مویى که بر آن دست کشیده است ثوابى برایش بنویسد.
وسایل الشیعه ،ج21،ص 375 - بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج72، ص4، ح9
مَـن فـَرَّجَ عَن مُـومِـنٍ فَـرَّجَ الله عَن قَلبه یـَومَ القِیامَةِ؛
هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت انـدوه را از قلبش بر طرف سازد.
اصول کافى(ط-الاسلامیه)، ج 2، ص 200
اَلمُؤمِنُ بَشرُهُ فی وَجِهِهِ وَحُزنُهُ فی قَلبِهِ؛
شادی مومن در رخسار او و اندوهش در دل است.
مجموعه رسایل در شرح احادیثی از کافی ج 2 ،ص 241
المُومِنُ بَرَکَةٌ عَلی المُومِنِ وَ حُجَّةٌ عَلی الکافر؛
مومن برای مومن برکت و برای کافر، اتمام حجت است.
تحف العقول، ص489
اَلمُومِنُ مِثلُ کفَّتی المیزانِ کلَّما زیدَ فی ایمانِهِ زیدَ فی بَلائِهِ؛
مومن همانند دو کفه ترازوست. هرگاه به ایمانش افزوده گردد، به بلایش نیز افزوده می گردد.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ، ج2 ، ص 437 - تحف العقول، ص 408
عَلاماتُ المُؤمِنِ خَمسٌ: ... وَ الجَهرُ بـِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ»؛
نشانه هاى مؤمن پنج چیز است: ... و بلند گفتن بسم اللّه الرحمن الرحیم.
تهذیب الأحکام، ج 6 ، ص 52
مَنْ ساءَتْهُ سَیِّئَتُهُ وسَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ فَهُوَ الْمُؤمِنِ؛
هر کس از بدى اش ناراحت و از خوبى اش خوشحال شود، پس او مؤمن است.
وسایل الشیعه، ج 16،ص 92
نِیَّةُ الْمُؤمِنِ خَیرٌ مِنْ عَمَلِهِ و نِیَّةُ الْمُنافِقِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ؛
نیّت مؤمن بهتر از عمل او و نیت منافق بدتر از عمل اوست.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسایل، ج 1، ص 91
عَلیٌّ یَعْسوبُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمالُ یَعْسوبُ الْمُنافِقینَ؛
على پیشواى مؤمنان و ثروت پیشواى منافقان است.
الأمالى (طوسى) ، ص 355
اَلْمُؤمِنُ یَأْکُلُ فی مِعاءٍ واحِدَةٍ وَ الْمُنافِقُ یَأْکُلُ فی سَبعَةِ أمْعاءٍ؛
مؤمن کم خوراک است و منافق پرخور.
وسائل الشیعه، ج 24، ص 241
إِنَّ الْمُؤْمِنَ هِمَّتُهُ فِی الصَّلاةِ وَالصِّیامِ وَالْعِبادَةِ وَالْمُنافِقُ هِمَّتُهُ فِی الطَّعامِ وَالشَّرابِ کَالْبَهیمَةِ؛
همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشیدن؛ مانند حیوانات.
تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (معروف به مجموعه ورام) ،ج1، ص 99
مَثَلُ الْمُؤْمِنِ کَمَثَلِ خامَةِ الزَّرعِ تُکْفِئُهَا الرِّیاحُ کَذا و کَذا وکَذلِکَ الْمُؤْمِنُ تُکْفِئُهُ الأَوْجاعُ وَالأَمْراضُ و مَثَلُ ا
لْمُنافِقِ کَمَثَلِ الإْرْزَبَّةِ الْمُستَقیمَةِ الَّتی لایُصِیبُها شَیءٌ حَتّى یَأْتیهِ الْمَوتُ فَیَقصِفَهُ قَصْفا؛
مَثَل مؤمن مانند ساقه کاشته است که بادها آن را به این سو و آن سو خم مى کند هم چنین مؤمن را دردها و بیماریها خم مى کند و مثل منافق مانند عصاى آهنى است که چیزى به او نمى رسد تا اینکه مرگ او فرا رسد و او را سخت مى شکند.
الکافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص 258
إنَّ لِسانَ الْمُؤْمِنَ وَراءَ قَلْبِهِ فَإِذا أَرادَ أَن یَتَکَلَّمَ بِشَیْءٍ یُدَبِّرُهُ قَلبُهُ ثُمَّ أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَ إنَّ لِسانَ الْمُنافِقِ أ
مامَ قَلبِهِ فَإِذا هَمَّ بِشَیءٍ أمْضاهُ بِلِسانِهِ وَلَمْ یَتَدَبَّرهُ بِقَلبِهِ؛
زبان مؤمن در پس دل اوست، هرگاه بخواهد سخن بگوید درباره آن مى اندیشد و سپس آن را مى گوید اما زبان منافق جلوى دل اوست هرگاه قصد سخن کند آن را به زبان مى آورد و درباره آن نمى اندیشد.
تنبیه الخواطر و نزهه النواظر (معروف به مجموعه ورام)، ج1، ص 106
إِنَّ الْمُؤْمِنَ إذَا اسْتَغْنى شَکَرَ... وَ الْمُنافِقُ إِذَا اسْتَغْنى طَغى؛
مؤمن هنگام بى نیازى شکر مى گزارد و منافق هرگاه بى نیاز شود طغیان مى کند.
تحف العقول، ص212
إنَّ الْمُؤْمِنَ إذا تَکَلَّمَ ذَکَّرَ... والْمُنافِقُ إذا تَکَلَّمَ لَغا؛
مؤمن هرگاه سخن گوید یاد (خدا) مى کند و منافق هرگاه سخن گوید بیهوده گویى مى کند.
تحف العقول، ص212
إنَّ الْمُؤْمِنَ مَن یُرى یَقینُهُ فی عَمَلِهِ، وَ الْمُنافِقُ مَن یُرى شَکُّهُ فی عَمَلِهِ؛
در عمل مؤمن یقین دیده مى شود و در عمل منافق شک.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم ج2 ، ص 544 ، ح3551
شُکْرُ الْمُؤْمِنِ یَظْهَرُ فی عَمَلِهِ؛
سپاسگزارى مؤمن در کردارش آشکار مى شود، [امّا سپاسگزارى منافق از زبانش فراتر نمى رود].
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غرر الحکم و درر الکلم ج4 ، ص 159، ح 5661
عَلى لِسانِ الْمُؤْمِنِ نُورٌ یَسْطَعُ وَعلى لِسانِ الْمُنافِقِ شَیْطانٌ یَنْطِقُ؛
بر زبان مؤمن نورى (الهى) است و درخشان و برزبان منافق شیطانى است که سخن مى گوید.
شرح نهج البلاغه، ابن أبى الحدید، ج20، ص280، ح 218
إنَّ کَثْرَةَ الْمالِ عَدُوٌّ لِلْمُؤْمِنینَ و یَعْسُوبُ الْمُنافِقینَ؛
ثروت فراوان، دشمن مؤمنان و پیشواى منافقان است.
التمحیص، ص48
اَلصَّلاةُ مِن شَرائِعِ الدّینِ وَ فیها مَرضاةُ الرَّبِّ عَزَّوَجَلَّ وَ هِىَ مِنهاجُ النبیاءِ وَ لِلمُصَلّى حُبُّ المَلائِکَةِ
وَ هُدىً و ایمانٌ وَ نورُ المَعرفَةِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛
نماز، از آیین هاى دین است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پیامبران است. براى نمازگزار، محبت فرشتگان، هدایت، ایمان، نور معرفت و برکت در روزى است.
خصال، ج2،ص 522
صَلاةُ اللّیلِ مَرضاةٌ لِلرَّبِّ وَ حُبُّ المَلائِکَةِ وَ سُنَّةُ النبیاءِ وَ نورُ المَعرفَةِ وَ اَصلُ الیمانِ وَ راحَةُ البدانِ
وَ کَراهیَةٌ لِلشَّیطانِ وَ سِلاحٌ عَلَى العداءِ وَ اِجابَةٌ لِلدُّعاءِ وَ قَبولُ العمالِ وَ بَرَکَةٌ فِى الرِّزقِ؛
نماز شب، موجب رضایت پروردگار، دوستى فرشتگان، سنت پیامبران، نور معرفت، ریشه ایمان، آسایش بدن ها، مایه ناراحتى شیطان، سلاحى بر ضدّ دشمنان، مایه اجابت دعا، قبولى اعمال و برکت در روزى است.
ارشاد القلوب الی الصواب(دیلمی)، ج 1، ص 191
مَن کانَ یُؤمِنُ بِاللَّهِ وَالیَومِ الخِرِ فَلیُکرِم ضَیفَهُ؛
هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید میهمانش را گرامى دارد.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج 6، ص 285
فى تفسیر قوله تعالى «وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسنا» قالَ: قُولُوا لِلنّاسِ کُلِّهُم حُسنا مُؤمِنِهُم وَ
مُخالِفِهُم، أمّا المؤمِنونَ فَیَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ وَ أمّا المُخالِفونَ فَیُکَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لاِجتِذابِهِم اِلىَ
الایمانِ. فَاِنِ استَتَرَ مِن ذلِکَ بِکفِّ شُرورِهم عَن نَفسِهِ وَ عَن اِخوانِهِ المُؤمِنینَ؛
در تفسیر آیه «با مردم به زبان خوش سخن بگویید» فرمود: یعنى با همه مردم، چه مؤمن و چه مخالف، به زبان خوش سخن بگویید. مؤمن، به هم مذهبان، روى خوش نشان مى دهد و با مخالفان، با مدارا سخن مى گوید تا به ایمان، جذب شوند و حتّى اگر نشدند، با این رفتار، از بدى هاى آنان در حقّ خود و برادران مؤمنش، پیشگیرى کرده است.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسایل، ج 12، ص 261
اِذَا اتَّهَمَ المُؤُمِنُ اَخاهُ اِنماثَ الایمانُ مِن قَلبِهِ کَما یَنماثُ المِلحُ فِى الماءِ ؛
هرگاه مؤمن به برادر [دینى] خود تهمت بزند، ایمان در قلب او از میان مى رود، همچنان که نمک در آب، ذوب مى شود.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج 2، ص 361
مَن رَأى مِنکُم مُنکَرا فَلیُغَیِّرهُ بِیَدِهِ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِلِسانِهِ، فَإن لَم یَستَطِع فَبِقَلبِهِ وَذلِکَ أضعَفُ الإیمانِ؛
هر کس از شما منکرى ببیند باید با دست و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست با قلبش آن را تغییر دهد، که پائین ترین درجه ایمان همین (تغییر قلبى) است.
نهج الفصاحه،ص768، ح 3010
(علامة) اَلایمانُ أَن تُؤثِرَ الصِّدقَ حَیثُ یَضُرُّکَ عَلَى الکَذِبِ حَیثُ یَنفَعُکَ؛
(نشانه) ایمان، این است که راستگویى را هر چند به زیان تو باشد بر دروغگویى، گرچه به سود تو باشد، ترجیح دهى.
نهج البلاغه(صبحی صالح)،ص556 حکمت458
اَلغَیرَةُ مِنَ الایمانِ وَالمِذاءُ مِنَ النِّفاقِ؛
غیرت از ایمان است و بى بند و بارى از نفاق.
من لا یحضر الفقیه،ج3 ، ص 444 ، نهج الفصاحه،ص587 ، ح 2045
لا یُکمِلُ المُؤمِنُ ایمانَهُ حَتّى یَحتَوىَ عَلى مِائَةٍ وَ ثَلاثِ خِصالٍ:... لا یَقبَلُ الباطِلَ مِن صَدیقِهِ وَ لا
یَرُدُّ الحَقَّ مِن عَدُوِّهِ...؛
ایمان مؤمن کامل نمى شود، مگر آن که 103 صفت در او باشد:... باطل را از دوستش نمى پذیرد و در مقابله با دشمن، حق را پایمال نمى کند.
التمحیص، ص 75 - بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج 64، ص 311
ثَلاثُ خِصالٍ مَن کُنَّ فیهِ فَقَدِ استَـکمَلَ خِصالَ الایمانِ: اَلَّذى إذا رَضىَ لَم یُدخِلهُ رِضاهُ فى باطِلٍ
وَ اِن غَضِبَ لَم یُخرِجهُ مِنَ الحَقِّ وَ لَو قَدَرَ لَم یَتَعاطَ ما لَیسَ لَهُ؛
سه ویژگى است که در هر کس یافت شود، ویژگى هاى ایمان کامل مى گردد: آن که وقتى خشنود گردد، خشنودى اش او را به باطل نکشاند و خشمش او را به هنگام خشم، از حق برون نبرد و هر گاه توان یافت، به آنچه از او نیست، دست درازى نکند.
الاصول الستة عشر(ط-دارالشبستری)، ص 35
لا یستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى
المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا؛
هیچ بنده اى حقیقت ایمانش را کامل نمى کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسى، تدبر نیکو در زندگى، و شکیبایى در مصیبت ها و بلاها.
تحف العقول ص324
لایَکمُلُ إیمانُ امریٍ حَتّی یُحِبَّ مَن أحَبَّ الله وَ یُبغِضُ مَن أبغَضَ اللهُ؛
ایمان هیچ کس کامل نمی شود مگر هر که را خدا دوست دارد دوست داشته باشد و آن که را خدا دشمن دارد دشمن داشته باشد.
شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید)، ج18، ص51
اِنَّ مِن حَقیقَةِ الایمانِ اَن تُؤثِرَ الحَقَّ وَ اِن ضَرَّکَ عَلَى الباطِلِ وَ اِن نَفَعَکَ وَ اَن لا یَجوزَ مَنطِقُکَ
عِلمَکَ؛
از حقیقت ایمان این است که حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به نفع تو باشد و نیز از حقیقت ایمان آن است که گفتار تو از دانشت بیشتر نباشد.
محاسن، ج 1، ص 205
ما آمَنَ بى مَن باتَ شَبعانَ وَجارُهُ طاوِیا، ما آمَنَ بى مَن باتَ کاسیا وَجارُهُ عاریا؛
به من ایمان نیاورده است آن کس که شب سیر بخوابد و همسایه اش گرسنه باشد. به من ایمان نیاورده است آن کس که شب پوشیده بخوابد و همسایه اش برهنه باشد.
مستدرک الوسائل و مستنبط المسایل، ج8، ص429، ح9897
اَلحَیاءُ مِنَ الیمانِ وَالیمانُ فِى الجَنَّةِ وَالبَذاءُ مِنَ الجَفاءِ وَالجَفاءُ فِى النّارِ؛
حیا از ایمان و ایمان در بهشت است و بدزبانى از بى مهرى و بدرفتارى است و بدرفتارى در جهنم است.
تحف العقول، ص394- وسایل الشیعه ،ج16،ص 36 - بحارالأنوار، ج75، ص309
اَلسَّخاءُ مِن أخلاقِ الأنبیاءِ، وهُوَ عِمادُ الإیمانِ، ولا یَکونُ مُؤمِنٌ إلاّ سَخیّا، ولا یَکونُ سَخیّا إلاّ ذو یَقینٍ وهِمَّةٍ عالیَةٍ ؛ لأِنَّ السَّخاءَ شُعاعُ نورِ الیَقینِ، ومَن عَرَفَ ما قَصَدَ هانَ عَلَیهِ ما بَذَلَ؛
سخاوت از اخلاق پیامبران و ستون ایمان است . هیچ مؤمنى نیست مگر آن که بخشنده است و تنها آن کس بخشنده است که از یقین و همّت والا برخوردار باشد ؛ زیرا که بخشندگى پرتو نور یقین است . هر کس هدف را بشناسد بخشش بر او آسان شود.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ،ج7 ،ص 17-بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج68، ص355
اِیاک وَ المِزاحَ فَاِنَّهُ یذهَبُ بِنُورِ ایمانِک؛
از شوخی (بی مورد) بپرهیز، زیرا که شوخی نور ایمان تو را می برد.
کافی(ط-الاسلامیه)،ج2،ص665-من لا یحضره الفقیه ، ج 4،ص408
فَفَرَضَ اللّهُ الاْیمانَ تَطْهیرا مِنَ الشِّرْکِ... وَ الْعَدْلَ تَسْکینا لِلْقُلوبِ؛
خداوند ایمان را براى پاکى از شرک... و عدل و داد را براى آرامش دلها واجب نمود.
من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 568
خَصلَتانِ لَیسَ فَوقَهُما شَیءٌ: اَلْإیمانُ بِاللَّهِ ونَفعُ الإخوانِ؛
دو خصلت است که بالاتر از آنها چیزى نیست: ایمان به خدا و سود رساندن به برادران.
مستدرک الوسایل ج12،ص391 -تحف العقول ص489 -بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج 75، ص 374
اِنَّ لِکُلِّ شَیءٍ قُفلاً وَ قُفلُ الایمانِ الرِّفقُ؛
هر چیزی قفلی دارد و قفل ایمان مدارا کردن و نرمی است.
کافی(ط-الاسلامیه،ج2،ص118
اَفضَلُ الإِیمانِ اَن تَعلَمَ اَنَّ اللهَ مَعَکَ حَیثُ ما کُنتَ؛
برترین ایمان آن است که معتقد باشی هر کجا هستی خداوند با توست.
نهج الفصاحه،ص229
أحسَنُ الناسِ إیماناً أحسَنُهم خُلقاً و ألطَفُهم باَهلِه، وَ اَنا اَلطَفُکم بِاَهلى؛
نیکوترین مردم از نظر ایمان، خوش خلقترین و با لطفترین آنها نسبت به اهل خویش است.
عیون اخبار الرضا،ج2،ص 38
اِنَّ الایمانَ اَفضلُ مِن الاسلامِ بِدَرجَةٍ, وَ التَّقـوى اَفضـلُ مِن الایمانِ بِدَرَجَةٍ وَ لَم یَعطِ بَنو آدَمَ اَفضلُ مِنَ الیَقینِ؛
ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است, و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فـرزنـد آدم چیزى بـالاتـر از یقیـن داده نشده است.
تحف العقول، ص445
مَن تَعَصَّبَ أو تُعُصِّبَ لَهُ فَقَد خَلَعَ ربقَهَ الإیمانَ مِن عُنُقِهِ؛
کسی که از چیزی طرفداری مصرّانه و نابجا کند یا اینکه از جانب دیگران به نفع او طرفداری نابجا شود ( و او خشنود باشد ) محققاً که ریسمان ایمان را از گردن خویش باز کرده است.
کافی(ط-الاسلامیه)ج2،ص307
من افطر یوما من شهر رمضان خرج روح الایمان منه؛
هر کس یک روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ایمان از او جدا مى شود.
وسائل الشیعه ج 10 ، ص246_ من لا یحضره الفقیه ج 2 ، ص 118
لایَستَکمِلُ عَبدٌ حَقیقَةَ الإیمانِ حَتَّی یَدَعَ المِراءَ وَ إن کانَ مُحِقّاً.
هیچکس حقیقت ایمان را کامل نمی کند مگر اینکه جدال لفظی را رها کند، هر چند حق با او باشد.
بحارالانوار ج2 ص138
لا یَصدُقُ إیمُان عَبدٍ حَتَّی یَکونَ بِما فی یَدِ اللهِ سُبحانَهُ أوثَقَ مِنهُ بِما فی یَدِهِ.
ایمان هیچ بنده ای راستین نمی شود مگر زمانیکه اعتمادش به آنچه نزد خداست از اعتمادش به آنچه در دست خود دارد بیشتر باشد.
نهج البلاغه(صبحی صالح)،ص 529 - شرح نهج البلاغه(ابن ابی الحدید)، ج19 ،ص216
لَیسَ الایمانُ بالتَّحلّی و لابالتّمنّی، لکنَّ الایمانَ ما خَلَصَ فی القلبِ و صَدَّقَهُ الأعمالُ.
ایمان به صرف ادعا و آرزو نیست، بلکه ایمان آن است که خالصانه در جان و دل قرار گیرد و اعمال هم آنرا تایید کند.
تحف العقول ص370
لَا یَجِدُ أَحَدَکُم طَعمَ الإِیمَانِ حَتَّی یَعلَمَ أَنَّ مَا أَصَابَهُ لَم یَکُن لِیَخطِئَهُ وَ مَا أَخطَأَهُ لَم یَکُن لِیَصِیبَهُ.
هیچ یک ازشما مزه ایمان را نخواهد چشید تا اینکه بداند، آنچه به او رسیده، نمی توانست به او نرسد و آنچه به او نرسیده ممکن نبود به او اصابت کند و برسد
اصول کافی(ط-الاسلامیه)، ج2، ص58
کانَ امیرُالمومِنِینَ کَثیراً مَا یَقُولُ فی خُطبَتِهِ یَا أیُّها النّاسُ! دینَکُم دینَکُم فَإنَّ السَّیِّئَةَ فِیهِ خَیرٌ مِنَ الحَسَنَةِ فی غَیرِهِ وَ السَّیِّئَةُ فِیهِ تُغفَرُ وَ الحَسَنَةُ فی غَیرِهِ لا تُقبَلُ.
امیرالمومنین بسیار در خطبه خود می فرمود: ای مردم دینتان را بپایید دینتان را. بدی در این دین، بهتر است از نیکی در دین های دیگر. گناه و بدی در این دین آمرزیده است و نیکی در غیر آن، پذیرفته نمی شود.
اصول کافی(ط-الاسلامیه)، ج2، ص464
قُلتَ لَهُ مَا الَّذِی یُثبِتُ الایمانَ فِی العَبدِ قال الوَرَعُ وَ الَّذِی یُخرِجُهُ مِنهُ قَالَ الطَّمَعُ.
به امام صادق (ع) چه چیز ایمان را در بنده استوار می سازد؟ فرمود: پرهیز از محرمات. وچه چیز بنده را از ایمان خارج می کند؟ فرمود:طمع.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ج2، ص320
مَن خانَ أَمانَةً فِى الدُّنیا وَلَم یَرُدَّها إِلى أَهلِها ثُمَّ أَدرَکَهُ المَوتُ ماتَ عَلى غَیرِ مِلَّتى وَیَلقَى اللّهَ وَ هُوَ عَلَیهِ غَضبانٌ؛
کسى که در دنیا به امانتى خیانت کند و آن را به صاحبش برنگرداند و آنگاه بمیرد بر دین من نمرده است و با خدا دیدار مى کند در حالى که بر او خشمگین است.
جامع الاحادیث الشیعه،ج23،ص1154
اَبصَرَ رسول اللّه صلى الله علیه و آله رَجُلاً شَعثا شَعرُ رَأسِهِ وَ سَخَةً ثیابُهُ، سَیِّئَةً حالُهُ فَقال رسول اللّه صلى الله علیه و آله : مِن الدّینِ المُتعَةُ وَ اِظهارُ النِّعمَةِ؛
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله مردى را دیدند که موهاى ژولیده و جامهاى چرکین و سر و وضع نامرتّبى داشت، فرمودند: بهره بردن از نعمتهاى خدا و آشکار ساختن نعمت جزء دین است.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج 6، ص 439
أَلا اُخبِرُکُم بِأَفضَلَ مِن دَرَجَةِ الصِّیامِ وَالصَّلاةِ وَالصَّدَقَةِ؟ صَلاحُ ذاتِ البَینِ، فَإِنَّ فَسادَ ذاتِ البَینِ هِىَ الحالِقَةُ؛
آیا شما را به چیزى با فضیلتتر از نماز و روزه و صدقه (زکات) آگاه نکنم؟ آن چیز اصلاح میان مردم است، زیرا تیره شدن رابطه میان مردم ریشه کن کننده دین است.
نهج الفصاحه،ص240، ح458
ما مِن شابٍ تَزَوَّجَ فى حَداثَةِ سِنِّهِ اِلاّ عَجَّ شَیطانُهُ : یا وَیلَهُ ، یا وَیلَهُ! عَصَمَ مِنّى ثُلُـثَى دینِهِ ، فَلیَتَّقِ اللّهَ العَبدُ فِى الثُّـلُثِ الباقى ؛
هر جوانى که در سن کم ازدواج کند ، شیطان فریاد بر مىآورد که : واى برمن ، واى بر من! دو سوم دینش را از دستبرد من ، مصون نگه داشت . پس بنده باید براى حفظ یک سومِ باقى مانده دینش ، تقواى الهى پیشه سازد .
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج 14 ،ص 149- نوادر (راوندى)ص 12
اَلغیبَةُ اَسرَعُ فى دینِ الرَّجُلِ المُسلِمِ مِنَ الکِلَةِ فى جَوفِهِ؛
غیبت کردن در (نابودى) دین مسلمان مؤثرتر از خوره در درون اوست.
کافى(ط-الاسلامیه)، ج2، ص357
إِنَّ اللّهَ فَرَضَ الجِهادَ وَ عَظَّمَهُ و َجَعَلَهُ نَصرَهُ و َناصِرَهُ. و َاللّهِ ما صَلُحَت دُنیا و َلا دینٌ إِلاّ بِهِ؛
در حقیقت خداوند جهاد را واجب گردانید و آن را بزرگداشت و مایه پیروزى و یاور خود قرارش داد. به خدا سوگند کار دنیا و دین جز با جهاد درست نمىشود.
الکافی (ط-الاسلامیه) ج5،ص 8 - وسائل الشیعه، ج15، ص15
إذا أرادَ اللّه بِأهلِ بَیتٍ خَیرا فَقَّهَهُم فِى الدّینِ و َوَقَّرَ صَغیرُهُم کَبیرَهُم و َرَزَقَهُمُ الرِّفقَ فى مَعیشَتِهِم و َالقَصدَ فى نَفَقاتِهِم و َبَصَّرَهُم عُیُوبَهُم فَیَتُوبُوا مِنها؛
هرگاه خداوند براى خانواده اى خیر بخواهد آنان را در دین دانا مى کند، کوچک ترها بزرگ ترهایشان را احترام مى نمایند، مدارا در زندگى و میانه روى در خرج روزیشان مى نماید و به عیوبشان آگاهشان مى سازد تا آنها را برطرف کنند.
نهج الفصاحه،ص181، ح 147
مَن أَتى غَنیّا فَتَواضَعَ لَهُ لِغِناهُ ذَهَبَ ثُلُثا دینِهِ؛
هر کس در مقابل ثروتمند به خاطر ثروتش تواضع کند دو سوم دینش از بین برود.
نهج البلاغه(صبحی صالح)،ص508 ، حکمت 228
لا یستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ و َحُسنُ التَّقدیرِ فِى
المَعیشَةِ، و َالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا؛
هیچ بنده اى حقیقت ایمانش را کامل نمى کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسى، تدبر نیکو در زندگى، و شکیبایى در مصیبتها و بلاها.
تحف العقول،ص324
لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو حَسَب؛
جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.
تحف العقول، ص 247
لِکُلِّ شَیءٍ وَجهٌ وَ وَجهُ دینِکم الصَّلاةُ؛
هر چیز دارای سیماست ، سیمای دین شما نماز است.
کافی(ط-الاسلامیه)،ج 3 ، ص270
اَلْمُؤْمِنُ لایُخْلَقُ عَلَى الْکِذْبِ و َلا عَلَى الْخیانَةِ وَ خِصْلَتانِ لا یَجْتَمِعانِ فِى الْمُنافِقِ، سَمْتٌ حَسَنٌ وَ فِقْهٌ
فِى السُّنَّةِ؛
مؤمن در سرشتش دروغ و خیانت نیست و دو صفت است که در منافق جمع نگردد: سیرت نیکو و دین شناسى.
تحف العقول، ص367
اِجْعَلِ الدِّینَ کَهْفَکَ و َالْعَدْلَ سَیْفَکَ تَنْجُ مِنْ کُلِّ سوءٍ وَ تَظْفَرْ عَلى کُلِّ عَدُوٍّ؛
دین را پناهگاه و عدالت را اسلحه خود قرار ده تا از هر بدى نجات پیدا کنى و بر هر دشمنى پیروز گردى.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل ج11ص319-تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص86
اِنَّما یُدْرَکُ الْخَیْرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ، وَ لا دینَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ؛
همه خوبىها با عقل شناخته مىشوند و کسى که عقل ندارد، دین ندارد.
تحف العقول، ص 54
اِنَّ صاحِبَ الدّینِ فَکَّرَ فَـعَـلَـتْهُ السَّکینَةُ وَ اسْتَـکانَ فَـتَواضَعَ وَ قَنِعَ فَاسْتَغْنى وَ رَضىَ بِما اُعْطىَ وَ انْفَرَدَ
فَکُفىَ الاْخْوانَ وَ رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا وَ خَلَعَ الدُّنْیا فَتَحامَى الشُّرورَ وَ اطَّرَحَ الْحَسَدَ فَظَهَرتِ الْمَحَبَّةُ
وَ لَمْ یُخِفِ النّاسَ فَـلَـمْ یَخَفْهُمْ وَ لَمْ یُذْنِبْ اِلَیْهِمْ فَسَلِمَ مِنْهُمْ وَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنْ کُلِّ شَىءٍ ففازَ وَ
اسْتَکْمَلَ الْفَضْلَ وَ اَبْصَرَ العافیَةَ فَاَمِنَ النَّدامَةَ؛
آدم دیندار چون مىاندیشد، آرامش بر جان او حاکم است. چون خضوع مىکند متواضع است. چون قناعت مىکند، بىنیاز است. به آنچه داده شده خشنود است. چون تنهایى را برگزیده از دوستان بىنیاز است. چون هوا و هوس را رها کرده آزاد است. چون دنیا را فرو گذارده از بدىها و گزندهاى آن در امان است. چون حسادت را دور افکنده محبتش آشکار است.مردم را نمىترساند پس از آنان نمىهراسد و به آنان تجاوز نمىکند پس از گزندشان در امان است. به هیچ چیز دل نمىبندد پس به رستگارى و کمال فضیلت دست مىیابد و عافیت را به دیده بصیرت مىنگرد پس کارش به پشیمانى نمىکِشد.
امالى مفید، ص 52
حُسْنُ الظَّنِّ راحَةُ الْقَلْبِ وَ سَلامَةُ الدّینِ؛
خوشگمانى، مایه آسایش قلب و سلامت دین است.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم،ص253
قُلْتُ لِعَلىِّ بْنِ الْحُسَینِ علیهالسلام اَخْبِرنىِ بِجَمیعِ شَرایِـعِ الّدینِ، قالَ علیهالسلام : قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُکْمُ
بِالْعَدْلِ وَ الْوَفاءُ بِالْعَهْدِ؛
به امام سجّاد علیهالسلام عرض کردم: مرا از تمام دستورهاى دین آگاه کنید، امام علیهالسلام فرمودند: حقگویى، قضاوت عادلانه و وفاى به عهد.
خصال،ج1، ص 113، ح 90
اتَّقوا اللّهَ و صُونوا دینَکُم بِالوَرَع ؛
تقوای خدا پیشه کنید و دینتان را با ورع و تقوا حفظ کنید.
کافی(ط-الاسلامیه)،ج2،ص76
لَیسَ مِنّا مَن تَرَکَ دُنیاهُ لِدِینِه وَ دینَهُ لِدُنیاه؛
از ما نیست آن که دنیاى خود را براى دینش و دین خود را براى دنیایش ترک گوید.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل،ج8،ص223 - بحارالانوار، ج75، ص۳۴۶
آفَةُ الدِّینِ الحَسَدُ وَ العُجبُ وَ الفَخرُ؛
آفت دینداری حسد و خودبینی و فخر فروشی است.
کافی(ط-الاسلامیه)،ج2،ص307
حدیث (1) پیامبر صلى الله علیه و آله :
مَنْ نَفَّسَ مِنْ مُسْلِمٍ کُرْبَةً مِنْ کُرَبِ الدُّنْیا نَفَّسَ اللّهُ عَنْهُ کُرْبَةً مِنْ کُرَبِ یَوْمِ الْقیامَةِ وَ مَنْ یَسَّرَ عَلى مُعْسِرٍ یَسَّرَ اللّهُ عَلَیْهِ فِى الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ وَ مَنْ سَتَرَ عَلى مُسْلِمٍ سَتَرَ اللّهُ عَلَیْهِ فِى الدُّنْیا وَ الآْخِرَةِ؛
هر کس غمى از غمهاى دنیا را از مسلمانى برطرف نماید، خداوند غمى از غمهاى روز قیامت را از او برطرف کند و هر کس بر شخص تنگدستى آسان بگیرد، خداوند در دنیا و آخرت بر او آسان گیرد و هر کس راز مسلمانى را بپوشاند، خداوند در دنیا و آخرت راز پوش وى شود.
نهج الفصاحه،ص 723
حدیث (2) رسول اکرم صلى الله علیه و آله :
مَن رَدَّ عِرضِ أخیهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ البتّهَ.
هر که از آبروی برادر مسلمان خود دفاع کند مطمئناً بهشت بر او واجب می شود.وسائل الشیعه، ج12،ص292
حدیث (3) امام صادق (ع):
مَن کانَ حاجَةِ أخیهِ المُسلِمِ کانَ اللهُ فی حاجَتِهِ ما کانَ فی حاجَةِ أخیهِ.
کسی که در پی برآوردن نیاز برادر مسلمان خود باشد، تا زمانی که در این راه است خداوند هم در پی برآوردن حاجت او خواهد بود.وسائل الشیعه، ج16،ص367
وَ مَن شَهِدَ شَهادَةَ حَقٍّ لِیُحیِىَ بِها حَقَّ امرِىءٍ مُسلِمٍ اَتى یَومَ القیامَةِ وَ لِوَجهِهِ نورٌ مَدَّ البَصَرِ تَعرِفُهُ الخَلایِقُ بِاسمِهِ وَ نَسَبِهِ ؛
کسى که براى زنده کردن حق یک مسلمان، شهادت حقّ بدهد، روز قیامت در حالى آورده مىشود که پرتو نور چهره اش، تا چشم کار مىکند دیده مىشود و خلایق او را به نام و نسب مىشناسند.
من لا یحضره الفقیه ج3 ص 58 - الکافى(ط-الاسلامیه)، ج7، ص 381
إنَّ مِمّا یُزَیِّنُ الاسلامَ الاخلاقُ الحَسَنَةُ فیما بَینَ النّاسِ؛
خوش اخلاقى در بین مردم زینت اسلام است.
مشکات الانوار فی غرر الاخبارص240
اَلحَیاءُ زینَةُ الاسلامِ؛
حیا زینت اسلام است.
مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل، ج1، ص488
اثافى الاسلامِ ثَلاثَةٌ: الصَّلوةُ وَ الزَّکوةُ وَ الوِلایة،لا تَصِحُّ واحِدَةٌ مِنهُنَّ اِلا بِصاحِبَتَیها؛
سنگهاى زیربناى اسلام سه چیز است: نماز، زکات و ولایت که هیچ یک از آنها بدون دیگرى درست نمى شود.
کافى(ط-الاسلامیه)، جلد2، ص 18
اِنَّ الایمانَ اَفضلُ مِن الاسلامِ بِدَرجَةٍ, وَ التَّقـوى اَفضـلُ مِن الایمانِ بِدَرَجَةٍ وَ لَم یَعطِ بَنو آدَمَ اَفضلُ مِنَ ا
لیَقینِ؛
ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است, و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فـرزنـد آدم چیزى بـالاتـر از یقیـن داده نشده است.
تحف العقول، ص445
اِنَّ مِن فَناءِ الاِسلامِ وَ فَناءِ المُسلِمینَ أن تَصیرَ الأموالُ فی أیدی مَن لا یَعرِفُ فیها الحَقَّ و لا یَصنَعُ فیها المَعروفَ
از (عوامل) نابودی اسلام و مسلمانان این است که اموال در دست کسانی باشد که حق و حقوق آن را نشناخته و با آن کار خیر انجام ندهند
کافی(ط-الاسلامیه)،ج4،ص25
حُسنُ ظَّنِّ بِاللهِ أن لَا تَرجُوَ إلَّا اللهَ وَ لَا تَخَافَ إلَّا ذَنبَکَ.
گمان نیک به خداوند آن است که جز به او امیدوار نباشی و جز از گناه خودت نهراسی.
اصول کافی(ط-الاسلامیه) ج2 ،ص72 (باب حُسنِ الظَّنِّ بالله عَزَّوجَلَّ)
أَعظَمُ المَصائِبِ الجَهلُ؛
بزرگ ترین مصیبت ها، نادانى است.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،ص73
لا یَزکو مَعَ الجَهلِ مَذهَبٌ؛
هیچ آیینى، با نادانى رُشد نمى کند.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،ص74
کَم مِن عَزیزٍ أَذَلَّهُ جَهلُهُ؛
چه بسیار عزیزى که، نادانى اش او را خوار ساخت.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،ص76
اَلعَقلُ یَهدى و َیُنجى، و َالجَهلُ یُغوى وَ یُردى؛
عقل راهنمایى مى کند و نجات مى دهد و نادانى گمراه مى کند و نابود مى گرداند.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،ص51
اَلجَهلُ أَصلُ کُلِّ شَرٍّ؛
نادانى ریشه همه بدیهاست.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،ص73
اَلعِلمُ قاتِلُ الجَهلِ؛
دانش، نابود کننده نادانى است.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم،ص44
إِنَّ الجاهِلَ مَن عَصَى اللّه وَإِن کانَ جَمیلَ المَنظَرِ عَظیمَ الخَطَرِ؛
نادان کسى است که نافرمانى خدا کند، اگر چه زیبا چهره و داراى موقعیتى بزرگ باشد.
اعلام الدین فی صفات المؤنین،ص169
قَلبٌ لَیسَ فیهِ شَى ءٌ مِنَ الحِکمَةِ کَبَیتٍ خَرِبٍ فَتَعَلَّموا وَعَلِّموا وَتَفَقَّهوا وَلا تَموتوا جُهّالاً فَإِنَّ اللّه لایَعذِرُ عَلَى الجَهلِ؛
دلى که در آن حکمت نیست، مانند خانه ویران است، پس بیاموزید و تعلیم دهید، بفهمید و نادان نمیرید. براستى که خداوند، بهانه اى را براى نادانى نمى پذیرد.
نهج الفصاحه ص600
إِنَّ اللّه لَم یَخُذ عَلَى الجُهّالِ عَهدا بِطَلَبِ العِلمِ حَتّى أَخَذَ عَلَى العُلَماءِ عَهدا بِبَذلِ العِلمِ لِلجُّهالِ، لأَنَّ العِلمَ کانَ قَبلَ الجَهلِ؛
خداوند از نادانان پیمان نگرفته که دانش بیاموزند، تا آنکه از عالمان پیمان گرفته که به نادانان بیاموزند، زیرا دانش، پیش از نادانى بود.
کافی(ط-الاسلامیه) ج1 ، ص 41
اَلجَهلُ مُمیتُ الحیاءِ وَ مُخَلِّدُ الشَّقاءِ؛
نـادانى، مایـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 75
زکوةُ العَقلِ احتِمالُ الجُهّالِ؛
زکات عقل تحمّل نادانان است.
تصنیف غرر الحکم و درر الکلم ص 56
خَیرُ الدُّنیا وَالآخِرَةِ مَعَ العِلمِ وَشَرُّ الدُّنیا وَالآخِرَةِ مَعَ الجَهلِ ؛
خیر دنیا و آخرت با دانش است و شرّ دنیا و آخرت با نادانى.
نهج الفصاحه ص466
مَن کَثُرَ مِزاحُهُ استُجهِلَ؛
هر کس زیاد شوخى کند، نادان شمرده مى شود.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و درر الکلم ج5، ص183، ح7883
إِنَّ الزَّرعَ یَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلایَنبُتُ فِى الصَّفا فَکَذلِکَ الحِکمَةُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ؛
زراعت در زمین هموار مى روید، نه بر سنگ سخت و چنین است که حکمت، در دل هاى متواضع جاى مى گیرد نه در دل هاى متکبر. خداوند متعال، تواضع را وسیله عقل و تکبر را وسیله جهل قرار داده است.
تحف العقول، ص 396
اَلصِّدقُ عِزٌّ وَالجَهلُ ذُلٌّ؛
راستى عزّت است و نادانى ذلّت.
تحف العقول، ص 356
لا تَرَی الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً؛
همیشه جاهل یا افراط گر و تجاوزکار و یا کندرو و تفریط کننده است.
منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه ج1 ص 194
لا غِنَی کالعَقلِ، و لا فَقرَ کالجَهلِ، و لا میراثَ کالاَدَب و لا ظَهیرَ کالمُشاوَرَه؛
هیچ ثروتی چون عقل و هیچ فقری چون جهل و هیچ میراثی چون ادب و هیچ پشتیبانی چون مشورت نخواهد بود.
وسایل الشیعه ج12 ص40-نهج البلاغه(للصبحی صالح)ص478
رُبِّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ ، وَ عِلمُهُ مَعَهُ لا ینفَعُهُ؛
چه بسیارند دانشمندانی که جهلشان آنها را کشته در حالی که علمشان با آنهاست، اما به حالشان سودی نمی دهد.
نهج البلاغه(للصبحی صالح)ص852ح485
لا فقرَ اَشدُّ مِنَ الجَهلِ ، لا مالَ اَعودُ مِن العَقلِ؛
هیچ تهیدستی سخت تر از نادانی و هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست.
من لایحضره الفقیه ج4 ص372-اصول کافی(ط دارالحدیث)، ج1، ص58
اَلجَهلُ مُمیتُ الحیاءِ وَ مُخَلِّدُ الشَّقاءِ؛
نـادانى، مایـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص75
اَلعِلمُ رَأسُ الخَیرِ کُلِّهِ، وَ الجَهلُ رَأسُ الشَّرِّ کُلِّهِ ؛
دانایى سرآمد همه خوبىها و نادانى سرآمد همه بدىهاست.
بحارالأنوار(ط-بیروت)، ج74، ص 175
اَلعِلمُ اَصلُ کُلِّ خَیرٍ، اَلجَهلُ اَصلُ کُلِّ شَرٍّ؛
دانایى، ریشه همه خوبىها و نادانى ریشه همه بدىهاست.
شرح آقا جمال خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم،ج1،ح 818 و 819
ثَلاثٌ مَن لَم تَکُن فیهِ فَلَیسَ مِنّى وَ لا مِنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ. قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ، وَ ما هُنَّ؟ قالَ: حِلمٌ یَرُدُّ بِهِ
جَهلَ الجاهِلِ وَ حُسنُ خُلقٍ یَعیشُ بِهِ فِى النّاسِ وَ وَرَعٌ یَحجُزُهُ عَن مَعاصِى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ؛
سه چیز است که هر کس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها کدامند؟ فرمودند: بردبارى که به وسیله آن جهالت نادان را دفع کند، اخلاق خوش که با آن در میان مردم زندگى کند و پارسایى که او را از نافرمانى خدا باز دارد.
خصال،ج1، ص 146
لا تُشـاوِر اَحمَق وَ لا تَستَعِنَّ بَکَذّابٍ وَ لا تَثق بِمَوَدَهِ مُلُوک؛
با احمق مشورت نکن و از دروغگو یارى مجو و به دوستى زمامداران اعتماد مکن.
بحار الانوار (ط-بیروت)،ج 75،ص230
مِنَ الخُرقِ المعاجَلَةُ قَبلَ الإمکانِ و الاَناةٌ بعدَ الفُرصةِ؛
شتاب کردن در کاری پیش از بدست آوردن توانایی و سستی کردن بعد از به دست آوردن فرصت از نادانی است.
وسایل شیعه ج14 ، ص84
الجاهِلُ لا یَرتَدِعُ، وبالمَواعِظِ لا یَنتَفِعُ؛
نادان باز نمى ایستد (هیچ نهى و بازداشتى در او اثر نمى کند) و پند و اندرزها سودش نمى دهد.
رأسُ الجَهلِ مُعاداةُ النّاسِ.
سرآغاز نادانی، دشمنی با مردم است.
یا اَیُّهَا النّاسُ اِنَّما هُوَ اللّه وَ الشَّیطانُ وَ الحَقُّ وَ الباطِلُ وَالهُدى وَ الضَّلالَةُ وَ الرُّشدُ وَ الغَىُّ وَ العاجِلَةُ وَ الآجِلَةُ وَ العاقِبَةُ وَ الحَسَناتُ وَ السَّیِّئاتُ فَما کانَ مِن حَسَناتٍ فَلِلّهِ وَ ما کانَ مِن سَیِّئاتٍ فَلِلشَّیطانِ لَعَنَهُ اللّه ؛
اى مردم! جز این نیست که خداست و شیطان، حق است و باطل، هدایت است و ضلالت، رشد است و گمراهى، دنیاست و آخرت، خوبى هاست و بدى ها. هر چه خوبى است از آنِ خداست و هر چه بدى است از آنِ شیطان ملعون است.
کافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 16
لا یعابُ المَرءُ بِتَاخیرِ حَقهِ اِنمَا یعابُ مَن اَخَذَ ما لَیسَ لَهُ؛
برای انسان عیب نیست که حقش تاخیر افتد، عیب آن است که چیزی را که حقش نیست بگیرد.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 500
ظَـلَمَ الْحَقَّ مَنْ نَصَرَ الْباطِلَ؛
هر کس باطل را یارى کند، به حق ستم کرده است.
تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص71
لا یُؤنِسَنَّکَ اِلاَّ الْحَقُّ وَ لا یوحِشَنَّکَ اِلاَّ الْباطِلُ؛
مبادا جز حق، با تو اُنس بگیرد و جز باطل، از تو بهراسد.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص 188
اَما اِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ اَرْبَعُ اَصابِـعَ - فَسُئِلَ عَنْ مَعْنى قَولِهِ هذا، فَجَمَعَ اَصابِعَهُ وَ وَضَعَها بَیْنَ
اُذُنِهِ وَ عَیْنِهِ - ثُمَّ قالَ: اَ لْباطِلُ اَنْ تَقولَ: سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ اَنْ تَقولَ: رَأَیْتُ؛
هان! میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست. از آن حضرت درباره معناى این فرمایش سؤال شد. امام انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را میان گوش و چشم خود گذاشت و آن گاه فرمودند: باطل این است که بگویى: شنیدم و حق آن است که بگویى: دیدم.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص198
فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ یَخْفَ عَلى المُرتادینَ وَ لَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ
انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدینَ وَلکِنْ یُوْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ؛
اگر باطل با حق درنیامیزد، بر حقیقت جویان پوشیده نمى مانَد و اگر حق با باطل آمیخته نشود، زبان دشمنان آن بریده مى شود، لیکن مشتى از آن برداشته مى شود و مشتى از این. (و بدین ترتیب حق و باطل درهم آمیخته مى شود و شبهه پیش مى آید).
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص88
اَبَى اللّه اَنْ یُعَرِّفَ باطِلاً حَقّا اَبَى اللّه اَنْ یَجْعَلَ الْحَقَّ فى قَلْبِ الْمُؤْمِنِ باطِلاً لا شَکَّ فیهِ وَ اَبَى اللّه
اَنْ یَجْعَلَ الْباطِلَ فى قَلْبِ الْـکافِر الْمُخالِفِ حَقّـا لا شَکَّ فیهِ وَ لَوْ لَمْ یَجْعَلْ هذا هکَذا ما عُرِفَ حَقٌّ مِنْ
باطِلٍ؛
خداوند اِبا دارد از این که باطلى را حق معرفى نماید، خداوند اِبا دارد از این که حق را در دل مؤمن، باطلى تردیدناپذیر جلوه دهد، خداوند اِبا دارد از این که باطل را در دل کافر حق ستیز به صورت حقى تردیدناپذیر جلوه دهد، اگر چنین نمى کرد، حق از باطل شناخته نمى شد.
محاسن، ج 1، ص 277
لا یَسْتَیْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ باطِلٌ اَبَدا وَ لا یَسْتَیقِنُ اَنَّ الْباطِلَ حَقٌّ اَبَدا؛
هرگز دل به باطل بودن حق و به حق بودن باطل یقین نمى کند.
تفسیر العیاشى، ج 2، ص 53
اَمّا عَلامَةُ التّائِبِ فَاَرْبَعَةٌ: اَلنَّصیحَةُ لِلّهِ فى عَمَلِهِ وَ تَرْکُ الْباطِلِ وَ لُزومُ الْحَقِّ وَ الْحِرْصُ عَلَى الْخَیْرِ ؛
نشانه توبه کننده چهار است: عمل خالصانه براى خدا، رها کردن باطل، پایبندى به حق و حریص بودن بر کار خیر.
تحف العقول، ص 20
ـ وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ تَفسیرِ السُّنَّةِ وَ الْبِدْعَةِ وَ الْجَماعَةِ وَ الْفُرْقَهِ : اَلسُّنَّةُ ـ و اللّه ـ سُنَّةُ مُحمِّدٍ صلى الله
علیه و آله وَ الْبِدْعَةُ ما فارَقَها وَ الْجَماعَةُ ـ وَ اللّه ـ مُجامَعَةُ اَهْلِ الْحَقِّ وَ اِنْ قَلّوا وَ الْفُرقَةُ مُجامَعَةُ اَهْلِ
الْباطِلِ وَ اِنْ کَثُروا؛
در پاسخ به پرسش از معناى سنّت، بدعت، جماعت و تفرقه فرمودند: به خدا سوگند، سنّت، همان سنّت محمّد صلى الله علیه و آله است و بدعت آنچه خلاف آن باشد و به خدا قسم، جماعت، همدست شدن با اهل حق است هر چند اندک باشند و تفرقه، همدستى با اهل باطل است هر چند بسیار باشند.
کتاب سلیم بن قیس الهلالی،ج2، ص964
اَلا وَ مَنْ اَکَلَهُ الْحَقُّ فَاِلَى الجَنَّةِ وَ مَنْ اَکَلَهُ الباطِلُ فَاِلَى النّارِ؛
بدانید که هر کس در راه حق از دنیا برود، به بهشت و هر کس در راه باطل از دنیا برود، به جهنم مى رود.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص374
الْحَقُّ سَیْفٌ قَاطِع
حق شمشیر برنده ایست.
الْحَقُّ سَیْفٌ عَلَى أَهْلِ الْبَاطِل
حق شمشیری است بر اهل باطل.
تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص 68 حکمت های 916 و 921
قَلیلُ الْحَقِّ یَدْفَعُ کَثیرَ الباطِلِ کَما اَنَّ الْقَلیلَ مِنَ النّارِ یُحْرِقُ کَثیرَ الْحَطَبِ؛
اندکى حقّ، بسیارى باطل را نابود مى کند، همچنان که اندکى آتش، هیزم هاى فراوانى را مى سوزاند.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص68
لَیْسَ مِنْ باطِلٍ یَقومُ بِاِزاءِ الْحَقِّ اِلاّ غَلَبَ الْحَقُّ الْباطِلَ وَ ذلِکَ قَولُهُ: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى
الباطِلِ فَیَدْمَغُهُ...»؛
هیچ باطلى نیست که در برابر حق بایستد مگر آن که حق بر باطل چیره مى شود و این سخن خداوند است: «بلکه حق را بر سر باطل مى زنیم که آن را در هم مى کوبد...».
کافى(ط-الاسلامیه) ج 8 ، ص 242
اَلْحَقُّ ثَقیلٌ مُرٌّ وَ الْباطِلُ خَفیفٌ حُلْوٌ وَ رُبَّ شَهْوَةِ ساعَةٍ تورِثُ حُزْنا طَویلاً؛
حق، سنگین و تلخ است و باطل، سبک و شیرین و بسا خواهش و هوا و هوسى که لحظه اى بیش نمى ماند، اما غم و اندوهى طولانى به دنبال مى آورد.
الامالی(طوسی) ص 533
اِصْبِرْ عَلى مَرارَةِ الْحَقِّ وَ ایّاکَ اَنْ تَنْخَدِعَ لِحَلاوَةِ الباطِلِ؛
تلخى حق را تحمل کن، و مبادا که فریب شیرینى باطل را بخورى.
شرح آقا جمال الدین خوانساری برغررالحکم و درر الکلم ج2،ص237
قُلِ الْحَقَّ وَ اِنْ کانَ فیهِ هَلاکُکَ فَاِنَّ فیهِ نَجاتَکَ... اِتَّقِ اللّه وَ دَعِ الْباطِلَ وَ اِنْ کانَ فیهِ نَجاتُکَ فَاِنَّ فیهِ
هَلاکَکَ؛
حق را بگو اگر چه نابودى تو در آن باشد، زیرا که نجات تو در آن است... تقواى الهى پیشه کن و باطل را فرو گذار هر چند [به ظاهر] نجات تو در آن باشد، زیرا که نابودى تو در آن است.
تحف العقول ص 408
عُبیدُاللّه بْنُ اَبى رافِعٍ : اِنَّ الحَروریَّةَ لَمّا خَرَجَتْ وَ هُوَ مَع عَلِىِّ بنِ اَبى طالِبٍ قالوا: لا حُکْمَ اِلاّ لِلّهِ، قالَ
عَلىٌّ: کَلِمَةُ حَقٍّ اُریدَ بِها باطِلٌ؛
عبیداللّه بن ابى رافع : زمانى که حروریه (خوارج) سر به نافرمانى برداشتند، او با على بن ابى طالب بود. آنها مى گفتند: داورى جز از آنِ خدا نیست. على علیه السلام فرمودند: این سخن حقى است براى نیّت باطلى.
الاخبار فی مناقب امام الابرار ص463
اِنَّ مَنْ لا یَنْفَعُهُ الْحَقُّ یَضُرُّهُ الْباطِلُ وَ مَنْ لا یَسْتَقیمُ بِهِ الْهُدى تَضُرُّهُ الضَّلالَةُ وَ مَنْ لا یَنْفَعُهُ الْیَقینُ یَضُرُّهُ
الشَّکُّ؛
براستى که هر کس را حق سود ندهد، باطل زیانش رساند و هر کس به راه هدایت نرود، به کجراهه گمراهى افتد و هر کس یقین، او را سود نبخشد، شکّ زیانش رساند.
تحف العقول ص 152
اِنَّ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ لا یُعْرَفانِ بِالنّاسِ، وَ لکِنِ اعْرِفِ الْحَقَّ بِاتِّباعِ مَنِ اتَّبَعَهُ وَ الْباطِلَ بِاجْتِنابِ مَنِ اجْتَنَبَهُ؛
حق و باطل به مردم (و شخصیت افراد) شناخته نمى شوند بلکه حق را به پیروى کسى که از آهن (حق) پیروى مى کند بشناس(یعنی افراد-به غیر از معصوم- حجت نیستند مگر اینکه به سوی حق حرکت کنند) و باطل را به دورى کردن کسى که از آن (باطل) دورى مى کند.
امالى(طوسى) ص 134
لا تُقاتِلوا (تَقْتُلوا) الخَوارِجَ بَعْدى، فَلَیسَ مَنْ طَلَبَ الحَقَّ فَاَخْطَـأَهُ کَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَأدْرَکَهُ؛
بعد از من با خوارج نجنگید (آنان را نکشید)؛ زیرا کسى که طالب حق باشد و به آن نرسد، با کسى که جویاى باطل باشد و به آن دست یابد، یکسان نیست.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص94
ما بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْباطِلِ اِلاّ قِلَّةُ الْعَقْلِ. قیلَ: وَ کَیْفَ ذلِکَ یَابْنَ رَسولِ اللّه ؟ قالَ: اِنَّ الْعَبْدَ یَعْمَلُ الْعَمَلَ
الَّذى هُوَ لِلّهِ رِضا فَیُریدُ بِهِ غَیْرَ اللّه فَلَو اَنَّهُ اَخْلَصَ لِلّهِ لَجاءَهُ الَّذى یُریدُ فى اَسْرَعَ مِنْ ذلِکَ؛
میان حق و باطل جز کم عقلى فاصله نیست. عرض شد: چگونه، اى فرزند رسول خدا؟ فرمودند: انسان کارى را که موجب رضاى خداست براى غیر خدا انجام مى دهد، در صورتى که اگر آن را خالص براى رضاى خدا انجام مى داد، زودتر به هدف خود مى رسید تا براى غیر خدا.
محاسن ج 1، ص 254
ایّاکُمْ وَ التَّلَوُّنَ فى دینِ اللّه فَاِنَّ جَماعَةً فیما تَـکْرَهونَ مِنَ الْحَقِّ خَیْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فیما تُحِبّونَ مِنَ الْباطِلِ وَ
اِنَّ اللّه سُبْحانَهُ لَمْ یُعْطِ اَحَدا بِفُرْقَةٍ خَیْرا مِمَّنْ مَضى وَ لا مِمَّنْ بَقىَ ؛
از چند رنگى و اختلاف در دین خدا بپرهیزید، زیرا یکپارچگى در آنچه حق است ولى شما آن را ناخوش مى دارید، از پراکندگى در آنچه باطل است اما خوشایند شما مى باشد، بهتر است. خداى سبحان به هیچ یک از گذشتگان و باقى ماندگان بر اثر تفرقه و جدایى خیر و خوبى عطا نکرده است.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص255
اَلْکَـیِّسُ صَدیقُهُ الْحَقُّ وَ عَدُوُّهُ الْباطِلُ؛
انسان زیرک، دوستش حق است و دشمنش باطل.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 68
ثَلاثٌ فیهِنَّ النَّجاةُ: لُزومُ الْحَقِّ وَ تَجَنُّبُ الْباطِلِ وَ رُکوبُ الْجِدِّ؛
نجات و رستگارى در سه چیز است: پایبندى به حق، دورى از باطل و سوار شدن بر مرکب جدّیت.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 69
خُذُوا الْحَقَّ مِنْ اَهْلِ الْباطِلِ وَ لا تَأْخُذُوا الْباطِلَ مِنْ اَهْلِ الْحَقِّ، کونوا نُقّادَ الْکَلامِ؛
حق را از اهل باطل فراگیرید و باطل را از اهل حق فرا نگیرید. سخن سنج باشید.
بحارالانوار(ط-بیروت) ج 2، ص 96
اللّهُمَّ اِنّى اَعوذُ بِکَ مِنْ... ایثارِ الْباطِلِ عَلَى الْحَقِّ...؛
خدایا به تو پناه مى برم از این که باطل را بر حق ترجیح دهم.
صحیفه سجّادیه ص56
اَللّهُمَّ... وَ اَزْهِقِ الْباطِلَ عَنْ ضَمائِرِنا وَ اَثْبِتِ الْحَقَّ فى سَرائِرِنا، فَاِنَّ الشُّکوکَ وَ الظُّنونَ لَواقِحُ الْفِتَنِ وَ
مُکَدِّرَةٌ لِصَفْوِ الْمَنائِحِ وَ الْمِنَنِ؛
بار الها... باطل را از درون ما محو نما و حق را در باطن ما جاى ده. زیرا که تردیدها و گمان ها فتنه زایند و بخشش ها و نعمت ها را تیره مى سازند.
الوافی ج1، ص 3
ثَلاثُ خِصالٍ مَنْ کُنَّ فیهِ فَقَدِ اسْتَـکْمَلَ خِصالَ الاْیمانِ: اَلَّذى إذا رَضىَ لَمْ یُدْخِلْهُ رِضاهُ فى باطِلٍ وَ اِنْ
غَضِبَ لَم یُخرِجْهُ مِنَ الحَقِّ وَ لَو قَدَرَ لَمْ یَتَعاطَ ما لَیْسَ لَهُ؛
سه ویژگى است که در هر کس یافت شود، ویژگى هاى ایمان کامل مى گردد: آن که وقتى خشنود گردد، خشنودى اش او را به باطل نکشاند و خشمش او را به هنگام خشم، از حق برون نبرد و هر گاه توان یافت، به آنچه از او نیست، دست درازى نکند.
الاصول الستة عشر(ط-دارالحدیث) ص 173
اِتَّقُوا اللّه وَ اسْتَعینوا عَلى ما اَنْتُمْ عَلَیْهِ بِالْوَرَعِ وَ الاْجْتِهادِ فى طاعَةِ اللّه فَاِنَّ اَشَدَّ ما یَکونُ اَحَدُکُمْ
اغْتباطا ما هُوَ عَلَیْهِ لَوْ قَدْ صارَ فى حَدِّ الآْخِرَةِ وَ انْقَطَعَتِ الدُّنْیا عَنْهُ فَاِذا کانَ فى ذلِکَ الحَدِّ عَرَفَ اَنَّهُ قَدِ
اسْتَقْبَلَ النَّعیمَ وَ الْکَرامَةَ مِنَ اللّه وَ الْبُشْرى بِالْجَنَّةِ وَ اَمِنَ مِمَّنْ کانَ یَخافُ وَ اَیْقَنَ اَنَّ الَّذى کانَ عَلَیْهِ هُوَ
الْحَقُّ وَ اَنَّ مَنْ خالَفَ دینَهُ عَلى باطِلٍ هالِکٍ؛
تقواى خدا پیشه کنید و در راهى که برگزیده اید از پارسایى و تلاش در اطاعت فرامین الهى کمک بجویید، که اگر چنین کردید بیشترین غبطه به حال یکى از شما آنگاه خواهد بود که به سر حدّ آخرت برسد و ارتباط وى از دنیا قطع شده باشد، پس آنگاه که به چنین منزلگاهى رسید ، مى فهمد (مى بیند) که نعمت و کرامت از طرف خداوند به وى رو نموده و بشارت بهشت به وى داده مى شود و ایمن مى شود از آنچه مى ترسید و یقین مى کند که راهش بر حق بوده و هر کس
بر خلاف راه او بوده بر باطلى هلاک کننده بوده است.
بحارالانوار(ط-بیروت) ج 6، ص 187
اِنَّ مِنْ حَقیقَةِ الاْیمانِ اَنْ تُؤْثِرَ الْحَقَّ وَ اِنْ ضَرَّکَ عَلَى الْباطِلِ وَ اِنْ نَفَعَکَ وَ اَنْ لا یَجوزَ مَنْطِقُکَ عِلْمَکَ؛
از حقیقت ایمان این است که حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به نفع تو باشد و نیز از حقیقت ایمان آن است که گفتار تو از دانشت بیشتر نباشد.
محاسن ج 1، ص 205
اِنَّ لِلْحقِّ دَوْلَةً وَ لِلْباطِلِ دَوْلَةً وَ کُلُّ واحِدٍ مِنْهُما فى دَوْلَةِ صاحِبِهِ ذَلیلٌ؛
براستى که حق را دولتى است و باطل را دولتى، و هر یک از این دو، در دولت دیگرى ذلیل است.
کافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 447
لَنْ تَبْقَى الاَرْضُ اِلاّ وَ فیها عالِمٌ یَعْرِفُ الْحَقَّ مِنَ الباطِلِ؛
هرگز زمین باقى نمى ماند مگر آن که در آن دانشمندى وجود دارد که حق را از باطل مى شناسد.
محاسن ج 1، ص 234
قُلْتُ لاَبى عَبْدِ اللّه علیه السلام : اُطْعِمُ سائِلاً لا اَعْرِفُهُ مُسْلِما؟ فَقالَ: نَعَمْ اَعْطِ مَنْ لا تَعْرِفُهُ بِوِلایَةٍ وَ
لا عَداوَةٍ لِلْحَقِّ اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلَّ یَقولُ: «و قولوا لِلنّاسِ حُسْنا» و لا تُطْعِمْ مَنْ نَصَبَ لِشَىْ ءٍ مِنَ الْحَقِّ اَوْ
دَعا اِلى شَىْ ءٍ مِنَ الْباطِلِ؛
آیا به فقیرى که نمى دانم مسلمان است غذا بدهم؟ حضرت فرمود: آرى، به کسى که نمى دانى دوست است یا دشمن حق، غذا بده؛ زیرا خداوند مى فرماید: «با مردم به نیکى سخن بگویید» ولى به کسى که با حق دشمنى مى کند و یا به باطلى دعوت مى کند غذا مده.
کافى(ط-الاسلامیه)ج 4، ص 13
لا یُکْمِلُ الْمُؤمِنُ ایمانَهُ حَتّى یَحتَوىَ عَلى مِائَةٍ وَ ثَلاثِ خِصالٍ:... لا یَقْبَلُ الْباطِلَ مِن صَدیقِهِ وَ لا یَرُدُّ ا
لْحَقَّ مِنْ عَدُوِّهِ...؛
ایمان مؤمن کامل نمى شود، مگر آن که 103 صفت در او باشد:... باطل را از دوستش نمى پذیرد و در مقابله با دشمن، حق را پایمال نمى کند.
مستدرک الوسائل، ج 11،ص180
کَلامٌ فى حَقٍّ خَیرٌ مِن سُکوتٍ عَلى باطِلٍ؛
سخن گفتن درباره حق، از سکوتى بر باطل بهتر است.
من لا یحضره الفقیه ج 4، ص 396
اِتَّقوا خِداعَ الاْآمالِ فَکَمْ مِنْ مُؤَمِّلِ یَوْمٍ لَمْ یُدْرِکْهُ وَ بانى بِناءٍ لَمْ یَسْکُنْهُ وَ جامِعِ مالٍ لَمْ یأکُلْهُ وَ لَعَلَّهُ مِنْ
باطِلٍ جَمَعَهُ وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ اَصابَهُ حَراما وَ احْتَمَلَ بِهِ اَثاما؛
از خدعه و حیله آرزوها بپرهیزید. چه بسیار آرزومندِ روزى که به آن روز نمى رسد و چه بسیار سازنده اى که در ساخته اش ساکن نمى شود و چه بسیار جمع کننده مالى که از آن استفاده نمى کند و شاید آن مال را از باطل به دست آورده و یا از حق کسى جلوگیرى کرده، تا به آن مال رسیده است و باید بار همه آن گناهان را به دوش کشد.
شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و دررالکلم ج2 ، ص265
اَیُّهَا النّاسُ لَوْ لَمْ تَـتَخاذَلوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنوا عَنْ تَوْهینِ الْباطِلِ، لَمْ یَطْمَعْ فیکُمْ مَنْ لَیْسَ مِثْلَکُمْ وَ
لَمْ یَقْوَ مَنْ قَوىَ عَلَیْکُمْ... ؛
اى مردم! اگر در یارى حق کوتاهى نمى کردید و در خوار ساختن باطل سستى نمى نمودید، کسانى که همپایه شما نیستند، در شما طمع نمى کردند و هیچ قدرتى بر شما مسلط نمى شد.
نهج البلاغه(صبحی صالح) ص241
مَنْ رَکِبَ الْباطِلَ اهلکهُ مَرْکَبُهُ.
کسى که بر باطل سوار شود، مَرکبش او را هلاک خواهد کرد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص71 ، ح1032
مَن تَعَدَّى الحَقَّ ضاقَ مَذْهَبُهُ؛
کسى که از راه حق منحرف شود راه بر او تنگ خواهد شد.
تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص70 ،ح1007
نَحْنُ اَقَمْنا عَمودَ الْحَقِّ و هَزَمْنا جُیوشَ الْباطِلِ؛
ما (اهل بیت) ستون هاى حق را استوار و لشکریان باطل را متلاشى کردیم.
تصنیف غررالحکم و درر الکلم ص120
اِنَّ الْقَلْبَ لَیَـتَجَلْجَلُ فِى الْجَوْفِ یَطْلُبُ الحَقَّ فَاِذا اَصابَهُ اطْمَاَنَّ وَ قَرَّ؛
به راستى که دل در درون سینه بى قرار است و به دنبال حق مى گردد و چون به آن رسید، آرام و قرار مى گیرد.
کافى(ط-الاسلامیه) ج 2، ص 421
إنّا أهلُ بَیتٍ إذا عَلِمنَا الحَقَّ تَمَسَّکَنا بِهِ
ما خاندانى هستیم که هرگاه حق را شناختیم ، بدان چنگ در مىزنیم .
بحار الانوار(ط-بیروت)ج44،ص60
لا یکمل العقل إلا باتباع الحق؛
عقل کامل نمی شود مگر با پیروی از حق.
بحار الانوار(ط-بیروت) ج 75، ص 127
عَوِّدْ اُذُنـَکَ حُسْنَ الاِسْتِماعِ وَ لا تُصغِ اِلى ما لا یَزیدُ فى صَلاحِکَ استِماعُهُ فَاِنَّ ذلِکَ یُصدِئُ
الْقُلوبَ وَ یوجِبُ الْمَذامَّ؛
گوش خود را به شنیدن خوبى ها عادت بده و به آنچه که به صلاح و درستى تو نمى افزاید گوش مسپار، زیرا این کار، دلها را زنگار مى زند و موجب سرزنش مى شود.
(غررالحکم، ص215)
اَعجَبُ ما فِى الانسانِ قَلبُهُ وَ لَهُ مَوارِدُ مِنَ الحِکمَةِ وَ اَضدادٌ مِن خِلافِها فَاِن سَنَحَ لَهُ الرَّجاءُ اَذَ لَّهُ الطَّمَعُ وَ اِن هاجَ بِهِ الطَّمَعُ اَهلَکَهُ الحِرصُ وَ اِن مَلَکَهُ الیَأسُ قَتَلَهُ السَفُ... فَکُلُّ تَقصیرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ کُلُّ اِفراطٍ بِهِ مُفسِدٌ؛
شگفتترین عضو انسان قلب اوست و قلب مایه هایى از حکمت و ضد حکمت دارد. اگر آرزو به آن دست دهد، طمع خوارش مى گرداند و اگر طمع در آن سر برکشد، حرص نابودش مىکند و اگر ناامیدى بر آن مسلّط شود، اندوه، او را مىکُشد... هر کوتاهى برایش زیانبار است و هر زیادهروى برایش تباهى آفرین.
علل الشرایع ج1، ص 109
فِى الانسانِ مُضغَةٌ اِذا هىَ سَلِمَت وَ صَحَّت سَلِمَ بِها سائرُ الجَسَدِ، فَاذا سَقِمَت سَقِمَ بِها سائرُ الجَسَدِ وَ فَسَدَ، وَ هِىَ القَلبُ؛
در انسان پاره گوشتى است که اگر آن سالم و درست باشد، دیگر اعضاى بدنش هم با آن سالم مى شوند و هرگاه آن بیمار شود، دیگر اعضاى بدنش بیمار و فاسد مى گردند. آن پاره گوشت، قلب است.
خصال ج1، ص 31
أَکْلُ السَّفَرْجَلِ قُوَّةٌ لِلْقَلْبِ الضَّعِیفِ وَ هُوَ یُطَیِّبُ الْمَعِدَةَ وَ یُذَکِّی الْفُؤَادَ وَ یُشَجِّعُ الْجَبَانَ وَ یُحَسِّنُ الْوَلَد
خوردن به،قوه ای برای قلب ضعیف ، معده را پاک، ترسو را شجاع و فرزند را زیبا مى کند.
تحف العقول ص101
خَیْرُ القُلوبِ اَوعاها لِلخَیْرِ وَ شَرُّ القُلوبِ اَوعاها لِلشَّرِّ، فَاَعلَى القَلبِ الَّذى یَعِى الخَیْرَ مَمْلُوٌّ مِنَ الْخَیْرِ اِن
نَطَقَ نَطَقَ مَأجورا و اِنْ اَنْصَتَ اَنْصَتَ مَأجورا؛
بهترین قلبها، قلبى است که ظرفیت بیشترى براى خوبى دارد و بدترین قلبها، قلبى است که ظرفیت بیشترى براى بدى دارد، پس عالىترین قلب، قلبى است که خوبى را در خود دارد و لبریز از خوبى است. اگر سخن بگوید، سخنش در خور پاداش است و اگر سکوت کند، سکوتش درخور پاداش است.
جعفریات ص 168
اَوْحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ اِلى مُوسى علیهالسلام یا مُوسى لا تَفْرَحْ بِکَثْرَةِ الْمالِ وَ لا تَدَعْ ذِکْرى عَلى کُلِّ حالٍ
فَاِنَّ کَثْرَةَ الْمالِ تُنْسِى الذُّنوبَ وَ اِنَّ تَرْکَ ذِکرى یُقْسِى الْقُلوبَ؛
خداى عزّوجلّ به موسى علیهالسلام وحى کرد: اى موسى! به زیادى ثروت شاد مشو و در هیچ حالى مرا فراموش مکن، زیرا با زیادى ثروت گناهان فراموش مىشود و از یاد بردن من قساوت قلب مىآورد.
کافی(ط-الاسلامیه) ج2،ص497
قَلْبٌ لَیْسَ فیهِ شَىْءٌ مِنَ الْحِکْمَةِ کَبَیْتٍ خَرِبَ فَتَعَلَّموا وَ عَلِّموا وَ تَفَقَّهوا وَ لا تَموتوا جُهّالاً فَاِنَّ اللّهَ لا یَعْذِرُ
عَلَى الْجَهْلِ؛
دلى که در آن حکمتى نیست، مانند خانه ویران است، پس بیاموزید و آموزش دهید، بفهمید و نادان نمیرید. براستى که خداوند، بهانهاى را براى نادانى نمىپذیرد.
نهج الفصاحه ص 600 ، ح2095
مَنْ قَلَّ طَعْمُهُ صَحَّ بَدَنُهُ وَ مَنْ کَثُرَ طَعْمُهُ سَقُمَ بَدَنُهُ وَ قَسا قَلْبُهُ؛
هر کس کم بخورد، سالم مىماند و هر کس زیاد بخورد تنش بیمار مىشود و قساوت قلب پیدا مىکند.
نهج الفصاحه ص 728 ،ح2779
قُلُوبنا اَوعیَةٌ لِمَشیَّةِ اللهِ فَاذا شاءَ شِئنا؛
دلهای ما ظرف اراده و مشیت خداست پس هرگاه او چیزی را اراده کند،ما نیز همان چیز را اراده می کنیم.
بحارالانوار(ط-بیروت)ج25،ص337
فی وَصیَّتِهِ لابنِهِ وهُو یَعِظُهُ: أحیِ قَلبَکَ بالمَوعِظَةِ؛
در مـقام انـدرز بـه فـرزند خود : دلت را بـا اندرز زنده گردان.
المَواعِظُ صَقالُ النُّفوسِ ، و جَلاءُ القُلوبِ؛
اندرزها صیقل بخش جان ها، و جلا دهنده دل هاست.
ما جَفَّتِ الدُّموعُ إلّا لِقَسوَةِ القُلُوب وَ ما قَسَتِ القُلُوبُ إلّا لِکَثرَةِ الذُّنوبِ.
چشمها خشک نمی شود مگر به خاطر قساوت قلب و دلها قساوت پیدا نمی کند مگر به سبب زیادی گناه
لَیسَ الحَکیمُ مَن لَم یُدارِ مَن لایَجِدُ بُدّا مِن مُداراتِهِ؛
حکیم نیست آن کس که مدارا نکند با کسى که چاره اى جز مدارا کردن با او نیست.
(بحارالأنوار، ج75، ص57)
إِنَّ الزَّرعَ یَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلایَنبُتُ فِى الصَّفا فَکَذلِکَ الحِکمَةُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَکَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّکَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ؛
زراعت در زمین هموار مى روید، نه بر سنگ سخت و چنین است که حکمت، در دل هاى متواضع جاى مى گیرد نه در دل هاى متکبر. خداوند متعال، تواضع را وسیله عقل و تکبر را وسیله جهل قرار داده است.
(تحف العقول، ص 396)
إنَّ الْحِکْمَةَ لَتَکُونُ فی قَلْبِ الْمُنافِقِ فَتُجَلْجِلُ فی صَدْرِهِ حَتّى یُخْرِجَها فَیُوعِیَهَا الْمُؤْمِنُ وَتَکُونُ کَلِمةُ
الْمُنافِقِ فى صَدْرِ الْمُؤْمِنِ فَتُجَلْجِلُ فی صَدْرِهِ حَتّى یُخْرِجَها فَیَعِیَهَا الْمُنافِقُ؛
به راستى حکمتى که در قلب منافق جا مىگیرد، در سینهاش بىقرارى مىکند تا از آن بیرون آید و مؤمن آن را بر گیرد و سخن منافقانه (لغو و بیهوده) در سینه مؤمن بىقرارى مىکند تا از آن بیرون برود و منافق آن را برگیرد.
(بحارالأنوار، ج2، ص 94)
قَلْبٌ لَیْسَ فیهِ شَىْءٌ مِنَ الْحِکْمَةِ کَبَیْتٍ خَرِبَ فَتَعَلَّموا وَ عَلِّموا وَ تَفَقَّهوا وَ لا تَموتوا جُهّالاً فَاِنَّ اللّهَ لا یَعْذِرُ
عَلَى الْجَهْلِ؛
دلى که در آن حکمتى نیست، مانند خانه ویران است، پس بیاموزید و آموزش دهید، بفهمید و نادان نمیرید. براستى که خداوند، بهانهاى را براى نادانى نمىپذیرد.
(نهج الفصاحه،ص600)
خُذِ الحِکمَه اَنَّی کانَت فَاِنَّ الحِکمَه ضالَّه کُلِّ مُومِن؛
حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر، زیرا حکمت گمشده هر مومن است.
(غررالحکم، ص360)
قِلَّهُ المَنطِقِ حُکم عَظیمٌ ، فَعَلَیکُم بِالصَّمتِ فَانَّهُ دَعَهٌ حَسَنَهٌ وَ قِلَّهُ وِزرٍ وَ خِفَّهٌ مِنَ الذُّنوبِ؛
کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفیف گناه است .
(بحاالانوار(ط-بیروت)، ج 75، ص 309)
یَا بُنَىَّ اِذَا امتَلأََتِ المَعِدَةُ نَامَتِ الفِکرَةُ وَ خَرِسَتِ الحِکمَةُ وَ قَعَدَتِ الاَعضَاءُ عَنِ العِبادَةِ؛
فرزندم هرگاه شکم پر شود، فکر به خواب مىرود و حکمت، از کار مىافتد و اعضاى بدن از عبادت باز مىمانند.
مجموعه ورام، ج 1، ص 102
مَن أَحجَمَ عَنِ الرَّىِ وَعَیِیَت بِهِ الحِیَلُ کانَ الرِّفقَ مِفتاحُهُ؛
هر کس فکرش به جایى نرسد و راه تدبیر بر او بسته شود، کلیدش مداراست.
بحارالأنوار، ج75، ص128
لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ؛
عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است.
تحف العقول، ص442
العِلمُ وَراثَهٌ کَریمَهٌ ، وَ الادابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ ، وَ الفِکرُ مِرآهٌ صافِیَهٌ؛
علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
نهج البلاغه،ص469
اَوصانى رَبّى بِسَبعٍ: اَوصانى بِالاِْخلاصِ فِى السِّرِّ وَ الْعَلانیَةِ وَ اَن اَعْفُوَ عَمَّن ظَلَمَنى و اُعْطىَ مَن
حَرَمَنى و اَصِلَ مَنْ قَطَعَنى و اَن یَکونَ صَمْتى فِکْرا وَ نَظَرى عِبَرا؛
پروردگارم هفت چیز را به من سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشکار، گذشت از کسى که به من ظلم نموده، بخشش به کسى که مرا محروم کرده، رابطه با کسى که با من قطع رابطه کرده، و سکوتم همراه با تفکّر و نگاهم براى عبرت باشد.
کنزالفوائد،ج2،ص11
اَفضَلُ العِبادةُ اِدمانُ التَّفکُّرفی اللهِ و فی قُدرَتهِ؛
برترین عبادت مداومت نمودن بر تفکر درباره خداوند و قدرت اوست.
الکافی،ج2،ص55
فِکرَةُ ساعَةٍ خَیرٌ مِن عِبادَةِ اَلفِ سَنَةٍ؛
یک ساعت اندیشیدن در خیر و صلاح از هزار سال عبادت بهتر است.
مصباح الشریعه،ص114